درباره رابطه عاشقانه مانی و نگار هست که یه روز مانی نگار رو باغشون تو لواسون دعوت میکنه اما …
دانلود رمان آخ سوختم
- بدون دیدگاه
- 2,224 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 336
- بازنشر : دانلود رمان
- بزودی
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 336
- بازنشر : دانلود رمان
- بزودی
- باکس دانلود
دانلود رمان آخ سوختم
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان آخ سوختم
ادامه ...
یعنی او هم یک حیوان است؟”
به چهره معصومش دقت کردم و زمزمه کردم.
“زیر نقاب، همه ی زنان گرگهای سیاستمدارند.”
موهایش را گرفتم و دنبال خودم کشیدمش که با صدای جوشش شیشه ها لرزید.
“لی یا، خواب بودم که یک دفعه حس کردم سرم سوزاند…
آتش گرفتم…
چشمانم را باز کردم و از فشار جیغ زدم.
با گیجی به منشأ درد نگاه کردم و اشکهای چشمانم ریخت.
“چرا دو دقیقه نمیگذاری گورت را گم کنی؟”
“ولم کن… آخ… سوختم.”
پوزخند زد و من را جاویدان پائین پرت کرد.
داد زد.
“بدون من بهت خوب گذشت؟”
خودم را مجالس آوردم.
“چقدر تصبانی است.”
سرم را پایین انداختم و نفس عمیقی کشیدم.
باز هم موضوع مهمی را از دست داد و خودش را تنها کشید. برای همین دنبالش دویدم تا از فشار کمی بکاهم.
وقتی کنارش قرار گرفتم، احساس کردم که هوا سنگین میشود و فشار آن به سرم میآید.
به آرامی نفس کشیدم و با دقت به آواز پرندهها گوش فرا دادم تا آرامش پیدا کنم.
تمرکز کردم و به او نگاه کردم تا حرکتش را درک کنم.
احساس کردم که از روی پلههای ذهنیاش به پایین میافتم و چندان توانایی مقابله با این فشار را ندارم.
آهسته ناله کشیدم و صورتم قرمز شد.
– چه گناهی کردم؟
با اضطراب پرسیدم و جوابش به شکلی خندهآمیز بود که لرزه در بدنم را تقویت کرد.
– همان گناهی که تو در استادخانهی ما انجام دادی.
بدون توقف به او نگاه کردم.
پس مسئلهی مشکوک به بازگشت… اما چرا؟
با چشمان پر باران به او نگاه کردم.
– چرا دربارهی استادخانه؟
تقریباً به سمت من نزدیک شد و خم شد.
– تو خیلی سوال میپرسی برده.
به سمت در برگشت و در حالی که رفت و آمد میکرد، ایستاد.
– اینجا باغ است، باید لحظات خوبی را سپری کنی.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر