درباره دختری به نام حلما که چند روز قبل ازدواجش خونه صمیمی ترین دوستش میره تا تولدش رو جشن بگیرن اما اونجا اینقدر مست میشن که پلیس دستگیرشون میکنه و امیر یل نامزدش این رو میفهمه و …
دانلود رمان اسارت بی پایان
- بدون دیدگاه
- 248 بازدید
- نویسنده : مریم پیروند
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 2217
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : مریم پیروند
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 2217
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان اسارت بی پایان
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان اسارت بی پایان
ادامه ...
آنچه می خوانید آفرینش ذهن نویسنده است
در آنجا از واقعیت استفاده نمی شود.
یابو
نویسنده قصد صدمه یا توهین به هیچ سازمان یا طرفداری را ندارد
افراد خاصی وجود ندارد و شباهت نام ها نیز ممنوع است
دندان ها
چارچوب و محتوای رمان همه برگرفته از ذهن نویسنده است.
بیشتر شخصیت های رمان، خود آش هستند.
به شخصه علاقه خاصی به شخصیت های کاس یی دارم
من
اگر رمان «نوازم کن» را خوانده اید، صبر کنید
چل نیهال در این رمان زیاد است.
.
شی
فاها
کینه، نفرت، خشم و عصبانیت و شخصیت های واقعی سعی در تلافی دارند و بیشتر دیالوگ ها
آنها به واقعیت بسیار نزدیک هستند.
وقتی می گویم رمانی بدون سانسور است، منظورم همین است.
آنها هیچ ارتباطی ندارند، رمان، مضمون شبیه اروتیسم است
و یک گفتگوی ویژه خواهد بود. پس اگر مال شما نیست آن را نخوانید…
تاکید می کنیم: این رمان برای افراد 22 سال به بالا مناسب است
یک سال وجود دارد.
پیشگفتار:
گریه می کنیم و می رویم، نمی خندم، چه آدم دیوانه ای
می سوزم، چه پروانه ای بسازم؟
می زنم و می رقصم و می نوازم و آواز می خوانم
من وسط دنیا، مستم، به این همه چیز خوب نیاز دارم، یک لیوان در دهانم است
شما باید یک لیوان اندازه گیری در دست داشته باشید.
بهترین دوست من در حالت مستی دست هایش را بالا می اندازد
نیروی محرکه من این است که دنیا را بخندانم.
ن “مایت_کرمانشاهی”
“به نام خدا”
من یک بهانه هستم
الف
این دارو بود که همه زخم هایت را شفا داد.
یاب
#رمان_درد_اسارت
#قسمت_اول
#موشته_مريم_ ر تحدن#برای افراد بالای ۲۲ سال رمان بخوانید
داشتم ذوق خودم را می چشیدم
با آهنگ می لرزیدم، اما در اعماق وجودم احساساتی بود.
حضور من خجالتی بود و اجازه نمی داد این اتفاقات بیفتد
.
ن
عزیزم
تولد
الف
قبل از جشن باید به پدرم دروغ می گفتم.
بیا کاووس
من
یه کاووس بی یه ین دوست از طریق کار باهاش آشنا شدم.
ما
من یک عکاس هستم و بیشتر کارهایم را در استودیوی خصوصی خود انجام می دهم
قرارداد امضا کن…
اینگونه با کاووس آشنا شدم. مدیر کارگاه
معروف است که گاهی به نمایش ها و عروسی ها می آید.
عنوان عکاس هم دارم. ما تقریباً همکار هستیم و بیشتر وقت خود را می گذرانیم
استودیوی او را بررسی کنید. گاهی حوصله ام سر می رود
وقتی از سر کار خسته می شوم به کافه کوچک همسایه می روم.
بیا بریم آتلیه اش و با هم یه نوشیدنی داغ بخوریم و کیک سفارش بدیم.
ما…
نظرات و اقدامات لن کاووس بسیار شبیه به من است، بنابراین
ارزش دوستی رو داره
من نمی توانم تولد او را از دست بدهم.
اما پدرم نمی خواست بیاید…
کمی آمادگی
الف
دروغ گفتم دوست، برای من جشن است
من آنها را قبل از ازدواج با هم می بینم.
ازدواج من بود، ازدواج من همان چیزی است که می خواهم
الف
3 روز دیگه جشن…همین.
شهرت خانوادگی پیچیده و وقت گیر است
الف
خاکستر همه جا
خواستگار آمد و همه دهان باز کردند.
یابو
#رمان_درد
#قسمت دوم
# نوشته مریم لینک
# برای افراد بالای ۲۲ سال رمان بخوانید
چشمانم را بستم و از درد قلبم خلاص شدم و دستانم را روی آن گذاشتم.
من آن را در هوا تکان دادم.
او به هیچ وجه کامل نیست. دوست من پسر است.
باشه و الان دارم تولدش رو جشن میگیرم.
الف
من به یک مهمانی رفتم.
اگر روزی متوجه شود حتماً به عنوان غافلگیر کننده به حج می رود.
الف
“گاه!”
حاج نه مصطف چرا اینقدر اشتباه میکنی!!
یا شاید او آن را با آن صدای خشن بگوید. وقت آن است که رامیر را نام ببرم.
بیا روت، تو در ادامه رابطه اشتباه کردی.
اسمش آنقدر خشک و رسمی است که شبیه آدم می شود
ترسیده
دو خانواده به او تکیه می کنند و یک جوراب همیشه حرف می زند
این حرف های اوست
من هم تقریباً اسیر جذابیت و ابهت او هستم…
من روی آن حساب می کنم، اما در برنامه نیست
من باید برنامه خودم را بسازم و به آن تکیه کنم.
ما 2 ماه پیش نامزد کردیم و می توانم بگویم همه صحبت ها خوب پیش رفت.
این مدت کمتر از چند جمله است که نشان می دهد آنطور که باید به هم نزدیک نیستیم.
رفتارش طوری است که نمی توانم راهی برای نزدیک شدن به او پیدا کنم.
دو بار با هم به سینما رفتیم اما فقط یک فیلم دیدیم.
و بعد از اتمام گفت:
“چه فیلم احمقانه ای.”
مثلا تعداد دفعاتی که برای خرید نامزدی یا ازدواج رفتید.
اترکورت دیتا در کنار من راه می رفت، اما این تنها محدودیت نزدیکی او بود.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر