درباره دختری دانشجو که درگیر مسائلی میشود که …
دانلود رمان استاد متجاوز من
- 1 دیدگاه
- 4,729 بازدید
- باکس دانلود
دانلود رمان استاد متجاوز من
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان استاد متجاوز من
ادامه ...
انگشتانم را در موهایم فرو کردم و شروع به خراش دادن مغزم کردم.
.داشتم به کاغذی که رو به رویم بود نگاه میکردم و احساس کردم که به زبان چینی نوشته شده است.
چون چیزی از آن نفهمیدم و از تعجب خشکم زد.
یک استاد احمق و نامفهوم. جلسه طبقاتی و
اومده و گفته که از ترم قبل امتحان می گیره تا برای ما یه دوره با شه.
اما هر چی که فکر میکنم ما اینو نداشتیم
یه کتاب خریدم که
ترم به اشتباه
و اعلام کرد که وقت تمام شده است و نظری به او زی ون انداخت
روزنامه را برداشت که فقط اسمم روی آن نوشته شده بود،
آهی کشید و با چشمانی پر اشک به من نگاه کرد.
! تاریخ هی، تاریخ چیه؟
تو خیلی باهوشی، بیا و به آینده بگو
من به دستم سیلی زدم چون صدای آتیوز بلند شد و گفت:
چرا مثل یه روح به “آزای” بدبخت زل زدی؟ . من براتون حق انتخاب
با چهره غم زدهای رو به او کردم و گفتم
چیزی نوشتی؟ .
آراگون شانههایش را تکان داد و گفت: غرق اما من نوشتم
و حریصانه گفت: پس چرا چیزی از سوال او نفهمیدم؟ .
با خنده به من نگاه کرد و با صدای بلند سرفه کردیم.
سر و صدا
. کی باید بیماری “آلژرون” حاد داشته باشه البته، من در مورد
وقتی کار مرا دید غش کرد و خندید و اولین پسر خم شد و گفت:
تو خیلی
جذاب بود برو و ماستت رو بخور
خندید و گفت: این پایتخت نیست، مردم چه میخواهند؟
میگفت
خدا میداند
با نفرت به سرش نگاه کردم و گفتم این یک دانشگاه نیست چه طوری …
بتونه
ده
پسرا می خوان با دخترا دوست باشن
در حالی که دستهایم را روی سینهام گذاشته بودم، نشستم و به چشمان تو نگاه کردم.
گفت
جدی میگویم.
هنگامی که میخواست خود را به من برساند،
دستش را گرفت و گفت:
محسن “داری چه غلطی میکنی؟” دانشوست اینجاست او با ولع نفس میکشید
و
خیره شد
به من که به او نگاه میکردم
با …
بیتوجهی
نگاه میکرد،
خوشحالم که نتوانستند کاری علیه من بکنند.
گفتند که آنها مخالفان من نخواهند بود و نخواهند توانست دست خود را به افتخار مردم بلند کنند،
و
این گیجی به من انرژی داد
بلند شدم که …
به خانه برگردم، خیلی خواب آلود و کسل بودم،
تلفنم و ساعتم رو در بیارم و چکش کنم ساعت ده بود. ساعت هشت
صبح من بعد از کلاس بیدار شدم
من دیدم که آتیتو از یه جای دور میومد. اون سریع اومد پیش من و کنار من نشست و گفت
هنوز اینجا نشستی؟ .
خمیازه کشیدم و گفتم: بله، میبینید. ، لگو “، کلاس داره شروع میشه”
هفته پیش
آ تیتو چپ و راست به من نگاه کرد و گفت: از همه چیز متنفری،
با ناراحتی گفتم:
درس خیلی سختی نبود، خودم میتوانستم آن را بخوانم.
واو من احساس گرما میکنم میخوام با همه کسایی که
آ تیبی با حرص و ولع به من نگاه کرد و گفت:
من عاشق شیطونتم به خاطر این وضعیت ازت متنفرم
من خندیدم و گفتم که او ادامه داد:
. وقتی که “سست” هستش شبیه بز میشه
با طعنه گفت: خدا کند که شوهرم از افغانستان و افغانستان باشد.
جلوی کلاس نشسته بودیم و من چرت میزدم. صدایی از کسی به گوش رسید
پشت سر من به کلاس
خانمها برید سر کلاس
. شروعشده ما گفتیم متاسفم و …
رفتیم و نشستیم.
سعی کردم به صحبتهای معلم گوش دهم و موفق بودم.
بعد از اینکه کلاس تموم شد با آقای بوزگر رفتیم بالا
من یک کلاس دیگه هم داشتم اما نمیتونستم بیشتر از این تحمل کنم.
داشتیم از کلاس میرفتیم که من به آتیتو برگشتم و گفتم که آتیتو میخواد درس بخونه. سرم از درد در حال ترکیدن است. دیشب تا دیروقت خوابیدم حالا
واقعا نمیتوانم بمانم. خانم مازری سرش را تکان داد و گفت باشه سعی کن
که زود بخوابی وقتی اخلاق خودت
تو …
می دونم
من میرم، کاری نداری؟ . من “دنریس”، زاده طوفان، هستم
با نگرانی به من نگاه کرد و گفت: ” تو قرص نداری؟ .
نه، من یه کیف تو خیابون میگیرم و میرم نگران نباش
خیلی خب مواظب خودت باش
سرم را تکان دادم و به سرعت از سرسرا خارج شدم. فقط میخواستم یه قرص بخورم و بخوابم من …
قدم میزد
از حیاط دانشگاه با گامهای سریع به سمت در بزرگ خروجی میرفت.
با تعجب سرم را بلند کردم و دو توپ آبی براق دیدم. با …
با تعجب به نور و زیبایی چشمانش خیره شدم.
آقای نای تلی با لحن جذابی گفت:
صدای مردانه:
“بیشتر مراقب باشید”
و از کنارم رد شد من به رفتن او و بوی سردش خیره شدم
عطر تلخ،
و بوش کردم
سرم را تکان دادم و به طرف خیابان رفتم تا در را باز کنم.
در کنار خیابان ایستادم که دو سه تاکسی زرد رنگ از کنارم رد شدند. اما در بسته شد
میخواستم
یک غرور سفید در جای خود بود، خم شدم و گفتم: ” آماده هستی که … داری میمیری؟ .
بله، خانم.
به سرعت نشستم و سرم را به صندلی تکیه دادم. اون دوتا چشم آبی رو یادمه
افتادم. عدسی بود؟ چشمهایش عجیب و پریشان بودند
ان چشمهای آبی برایم مهم نبودند و سرم را فشار دادم تا از درد آرام شوم.
بالاخره، پس از آنکه نشانی خیابان را دادیم، به در مهمانخانه رسیدیم.
من کرایه را شمردم و از اتومبیل پیاده شدم. خونه ما یه خونه دوتاییه
کف راهرو
ما در طبقه اول میشینیم و طبقه دوم به اسم من و شما بود
اجاره دار نشسته بود
دگمه آیفون را فشار دادم و مادرم آیفون را برداشت و گفت:
“عینک؟” کلاس – ت کی تموم شد؟ مامان، در رو باز کن و من دارم میام بیا بالا
. اینم میتونم بهت توضیح بدم، عشقم
در با صدای تیک تاک باز شد و من به سرعت داخل شدم. به سرعت از پلهها بالا رفتم
بالا و پایین میرفت
در زدم و مادر به سرعت در را باز کرد
با نگرانی گفت: چی شده مادر؟ برگشتم خونه و روی کاناپه نشستم و با درد گفتم: مامان سرم داره میترکه
قرص به من بده.
دستش را روی پیشانی ما گذاشت و گفت:
مگر تب نداری؟
نه، دیشب تا دیروقت خوابیدم دارم سردرد میگیرم
او با حرص و ولع بازویم را فشرد و گفت:
زهر مار چرا تا دیروقت خوابیدی نمی دونستی دانشگاه داری؟ !! !! !
. کافیه مامان قرص میخوام
غرغر کرد و به طرف یخچال رفت و قرص برداشت و یک لیوان آب ریخت.
طرف من
به سرعت قرص و آب خوردم و روی مبل دراز کشیدم. فرار و از زیر سرم
برخاستم و روی نیمکت دراز کشیدم.
مامان به من نزدیک شد و گفت: برو توی اتاقت بخواب و لباستو در بیار.
از جای برخاستم و جامه دان و شالم را برداشتم و به ملایمت گونههای مادرم را بوسیدم.
آن را کنار گذاشتم و به اتاقم رفتم.
کیفم را روی زمین انداختم و فورا خودم را روی تخت انداختم.
کت و لباس خواب مرا هم با خودش برد. با صدای زنگ تلفن بیدار شدم.
چشمانم و موهایم را مالیدم
گوشی را برداشتم
تلفن توی کیفم بود با توجه به اینکه من با لباس بیرون از خانه میخوابیدم،
وقتی تلفن همراه زنگ زد عصبی بودم، خودم و کیفم را روی زمین کشیدم.
به سمت خودم کشیدم
تلفنم را از زیپ در اوردم و بدون نگاه کردن به اسم آن را برداشتم.
من به کسی که زنگ زد
با صدای خماری گفتم: بله؟
همان طور که تلفن را از من و زیر نفسم قایم میکردم فریاد بلند هیس مانندی در گوشم طنین انداخت.
دیوانهوار گفتم: با همان صدای شیون مانند ادامه داد:
میدونی چند بار بهت گفتم جنده؟ درباره نگرانی مردم؟ خبر مرگت خواب بود
میترسیدم به مادرت زنگ بزنم و بگم خونه نیومده
خمیازه کشیدم و گفتم: خواب بودم. چقدر ناراحت بود، چه احساسی داشت؟ .. تازه..
من
حریصانه گفت: زمان مرگ خود را میدانی؟
چقدر؟ . من براتون حق انتخاب
و نصف شب ششم
دوتا چشام “از تو کاسه اومد بیرون” و برگشت خونه اش گردن من مثل جغد است
صد و هشتاد
رویم را به طرف ساعت کردم و دیدم که درست است.
“من گازمو باز کردم و گفتم:” اما حالت چطوره؟ ” با حرص گفت: ” خیلی زیاد
گاو می خوام بکشمت
با خنده گفتم: بیا اینجا، مرا بکش.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان استاد متجاوز من»
رمان بهشت کوچک من عالیه