دانلود رمان اسیر دزدان دریایی

دباره دختری از یک خانواده ثروتمند انگلیسی در سال ۱۸۲۰ است که قصد داره به یه سفر دریایی بره که تو این سفر دزدای دریایی برای اخاذی از پدرش دختر رو میدزدن ولی رئیس دزدای دریایی نظرش عوض میشه و …

دانلود رمان اسیر دزدان دریایی

ادامه ...

انگلستان 1820
از زبان سوفیا:
آب خنک به من حس خوبی داد.
به ساحل خانه ای که خدمتکارم در کنار رودخانه نشسته بود نگاه کردم
تن و لباسم دستشان بود
– دخترا هم بیاین خیلی باحال و عالیه
-خانم…لطفا برگردید…اگر کسی دست شما را زد
چی دیدی
-اینقدر عصبانی نباش کتی…کسی اینجا نیست
این را گفتم و رفتم وسط رودخانه. آب تا سینه ام
رسید
چقدر باحال و شفاف
کتی و مگی دوشیزگان افتخار من بودند، اما همه از آن خبر داشتند
پس برنمیگردم
نه آنها، نه هیچ کس دیگری
حتی پدرم، لرد آنسل، پس از کوچکترین فرزند و تنها دخترش
سوفیا نیامد.
وقتی حرکت نی ها در کنار رودخانه توجهم را جلب کرد آهسته خندیدم
با دقت نگاه کردم… انگار یکی اونجا و سمتم بود
آمد
با دیدن دو چشم آبی که به من خیره شده بودند، هل دادم
آب آنقدر زیاد بود که بدنم را بپوشاند…اما…اما خیلی شفاف
برای حفظ بدنم بود
با دستم سینه و زیر قلبم رو گرفتم و برگشتم
اما به نظر می رسید که آن چشم آبی دارد نزدیک تر می شود
با صدای برادر بزرگم آمیت پریدم
– سوفیا… اونجا چیکار میکنی؟
سریع به سمت صدا برگشتم، آمیت کنار خدمتکارم عصبانی بود
بود
سریع گفتم
– آمیت روتو، اونور و من رو نبین
– دختر پرپشت زود بيا بيرون تا خودم دنبالت نيام
– دارم میام… چشماتو ببند
اینو گفتم و به چشمای آبی برگشتم
اما او دیگر آنجا نبود
سریع رفتم کنار ساحل و با عصبانیت با مگی زمزمه کردم
گفتم
– پس چرا به من نگفتی که برادرم می آید؟
– نفهمیدیم خانم
آمیت با عصبانیت گفت:
– این تمام چیزی است که لازم بود بگوییم شما دختر لرد انسل لخت هستید
جریان دارد
شونه بالا انداختم و گفتم
– اگر نگران خیس شدن لباس زیرم نبودم، این کار را نمی کردم
برهنه شدن
– حالا تقصیر ماست که تو برهنه ای؟
– دقیقا
– وای خدای من، پدر باید زودتر از این با تو ازدواج کند
شرم از این بیشتر
سریع با کمک دخترا اون لباس رو پوشیدم و گفتم
– نگران نباش آمیت
آمیت به سمت من برگشت و من را زیر و رو کرد
وقتی خیالش راحت شد گفت لباسم را مرتب کن
– بیا، یک مهمان ویژه از آمریکا داریم، پدر می خواهد شما را معرفی کند
انجام دهید!
مهمون از آمریکا … همون قاره ای که با کشتی فقط میشد
بهش رسید
جالب بود … قلبم شروع به تند تر زدن کرد … کلی سوال راجب
کشتی و سفر داشتم
از Òبان دیوید :
در عمرم دختری به این زیبایی ندیده بودم
موهای طلایی و چشمایی زمردی …
لب هاش قنچه اما پر که انگار فریاد میزدن تا بوسیده بشن
و پوستی به سفیدی و روشنی روز
اول فکر کردم خیاله اما وقتی پسر بزرگ لرد آنسل اونو با اسم
سوفیا صدا زد فهمیدم واقعیته
سوفیا … پس تنها دختر لرد آنسل انقدر زیبا بود
با یاد آوری تصویر بدنش تمام تنم داغ شد
دختر های زیادی رو لخت دیده بودم
اما این دختر واقعا زیبایی بهشتی داشتویلیام دوباره صدام زد
– لرد دیوید …
– اومدم … یکی از قرقاول ها اینجا افتاده بود … اما نتونستم
بگیرمش …
اینو گفتمو به سمت ویلیام و اسبم که به چند قدمیم رسیده
بودن رفتم .
از صبح که به عمارت لرد آنسل رسیده بودیم تقریبا همه
اعضای خانواده رو دیدیم جز سوفیا تنها دختر لرد آنسل که
کوچکترین فرزندش هم میشد
حتی برای عصرونه هم نیومده بود و این باعث شده بود حدس
بزنم دختر خجالتی باید باشه
اما رفتاری که الان دیدم نشون میداد این دختر خیلی فرا تر از
خجالتی بودنه
سوال اسبم شدم و با ویلیام به دنبال شکار بعدی رفتیم
پدرم برای یه معامله تجاری اومده بود اینجااما همیشه این معاملات تجاری بخش زیادیش تفریح و
استراحت بود
از Òبان سوفیا
بخاطر حضور امیت مجبور بودم یه طرفه رو اسب بشینم
دوست داشتم مثل مرد ها کامل رو اسب بشینم و از سرعت
اسبم لذت ببرم
اما دختر یه لرد بودن این بدی رو داشت که اجازه چنین کاری رو
نداشتی
چون فکر می کردن دور از ادب یه خانمه و از طرفی ممکنه به
پرده بکارتش لطمه بزنه
چه چیز مزخرفی ! کاش چنین چیزی رو نداشتم اونوقت مثل
امیت و ویلیام حسابی آزاد بودم
مسخره بود که به عنوان یه دختر باید تا قبل ازدواج دست
نخورده باشی ولی یه پسر میتونه قبل ازدواج تا میخواد رابطه
داشته باشه و حتی بهش افتخار کنه .از این تبعیض ها متفر بودم .
اما حیف که کاری جز آبتنی یواشکی و دید زدن برادر هام موقع
سکس ازم بر نمی اومد.
دیگه رسیده بودیم به خونه
بخشی از موهای باز شده ام رو یه دستی مرتب کردم و پرسیدم
– این مهمون آمریکایی کیه امیت ؟
– شریک جدید پدر تو تجارت دریایی، لرد میلر
– اوه … پس اونم یه لرده ؟
– بله سوفیا و یه پسر مناسب برای تو داره ! پس بهتره ادب رو
حسابی رعایت کنی
لبخند خبیثانه ای به امیت زدم
یه پسر مناسب من !
چه سرگرمی خوبی !
شنیده بودم پسر های آمریکایی خیلی شیطون و نترسن.
امیت با تاسف به لبخند من سر تکون داد و گفت- برای رضای خدا سوفیا ، یکبارم شده دختر رامی باش
از Òبان دیوید :
دیگه خورشید داشت غروب میکرد که برگشتیم سمت خونه
تفریح خوبی بود . رو به ویلیام گفتم
– تفریحات شما اینجا خیلی جالبه
– چطور ؟
– شکار، سوارکاری ، قایق رانی ، کاملا با ما فرق داره
– آره شما قمار ، شرط بندی و بوکس
خندیدم و گفتم
– دقیقا … اما چه مردای انگلیسی و چه مردای آمریکایی همه تو
یه چیز مشترکه تفریحاتمون
– بزار حدس بزنم دیوید … س ک س ؟ درسته ؟
سر تکون دادم و گفتم
– دقیقا … س ک س و دود
ویلیام بلند خندید و گفت- دقیقا … دقیقا … نظرت راجب یه برنامه شبانه تو یه بار با کلی
دخترای داغ چیه ؟
– اوه ویلیام میخوای قرارمون تو بار مون شاین رو جبران کنی ؟
وقتی لرد آنسل و ویلیام به آمریکا اومده بودن من همه
تفریحات جذابمون رو به ویلیام نشون دادم و از همه بیشتر
ویلیام از بار مون شاین که تقریبا به یه ف ا ح ش ه خونه
شباههت داشت خوشش اومد
– نه دیوید… اینجا به اون خوبی مون شاین نیست … اما فکر
کنم خوشت بیاد
– خوبه … فقط لطفا از این برنامه ما کسی خبر دار نشه
– نگران نباش … خودمم نمیخوام نامزدم بفهمه … خیلی
حساسه …
با این حرفش بلند زدم زیر خنده
ا کثرا این مکان ها برای مردای مجرد بود نه کسی مثل ویلیام
که تا ماه آینده قراره ازدواج کنه!
اما از همون شب تو مون شاین فهمیدم طبع ویلیام زیادی
آتشینه

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.