درباره مردی به نام علی که همسرش رو از دست میده و قاتل همسرش فردی به نام سهیله که محکوم به اعدام میشه . همسر سهیل به دنبال گرفتن رضایت از علی میوفته که با شرطی سخت روبرو میشه و اونم اینه که …
دانلود رمان اعدام یا انتقام
- بدون دیدگاه
- 156 بازدید
- نویسنده : شیوا بادی
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 727
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : شیوا بادی
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 727
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان اعدام یا انتقام
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان اعدام یا انتقام
ادامه ...
آرایشگاه که تموم شد چشمامو باز کردم و از روی صندلی بلند شدم. جلوی آینه بزرگ اتاق ایستادم و به خودم نگاه کردم. چشمان سیاه درشت من با این آرایش ملایم بسیار زیبا به نظر می رسند. ابروهای مشکی من با این مدل پهن و کوتاه که کمی شبیه شیطان به نظر می رسد بسیار خوب به نظر می رسند. با دقت به صورتم نگاه می کنم. بیایید ببینیم که آیا این یک مداد است، نه یک مدل با کیفیت.
دانلود رمان اعدام یا انتقام
مداد کوچک است و به صورت من می آید. لبام تقریبا بزرگ، پر و قرمزه! با فرم صورت گرد من مطابقت دارد! موهای مشکی من با نان خیلی زیباتر به نظر می رسند! توری سفید من که موهایم را زینت می دهد به آن درخشندگی بیشتری بخشید! تن سفیدم لباس عروس آستین دار پوشیده است! لباسم یقه گرد و آستین سه ربع داره! بلوزش تنگ و دامنش پف کرده و نخی!
استایل شما زیباست، من از خانواده ای آزاد و راحت هستم، اما نمی خواستم تمام بدنم را چه مست و چه مرده نشان دهم!
من فقط یک نفر دارم، برای عشقم!
برای سهیل!
سهیل اربابی فارغ التحصیل حقوق از دانشگاه آزاد نراق!
ما با هم در یک دانشکده بودیم، او ترم ششم بود و من ترم دوم، اولین بار او را در حیاط دانشگاه دیدم.
آن روز زیاد دوستش نداشتم، او مرا دوست نداشت، دوست پسر و این جور چیزها را دوست نداشتم و چون یکی از کلاس هایم را با بزرگ ترها داشتم، همکلاسی اش شدم، او وقت داشت که به تمام سوالات من پاسخ دهید بدون اینکه به من بد نگاه کنید. این بود که کم کم به او علاقه مند شدم، عاشقش شدم!
دانلود رمان اعدام یا انتقام
او عاشق من شد، آمد و از من خواست که با او ازدواج کنم تا بیشتر با من آشنا شوم!
خیلی از دخترا بهش میگفتن یه پسر شیطون و یه پسر دختر، ولی من هیچ وقت بدی ازش ندیدم، همیشه به من احترام میذاشت و حد و حدودش رو میدونست!
پیشنهادش را پذیرفتم و با هم با اتوبوس از نراق به تهران رفتیم!
سهیل ماشین داشت ولی چون نمیذاشتم تو ماشین باهاش بیاد و بره بعد از چند بار اصرار با اتوبوس و بدون ماشین و با من به دانشگاه رفت!
کارش به من جواب داد، شاید اگر پسر دیگری بود ناراحت می شد و خودش را خراب می کرد، اما سهیل اینطور نبود!
او مثل یک جنتلمن واقعی رفتار کرد!
دانلود رمان اعدام یا انتقام
پس از پایان تحصیلاتش، پدرش مدیر یکی از رستوران های زنجیره ای او شد. یک سال بعد با دوستی مان موافقت کردم و اجازه دادم سهیل بیاید و مرا سوار ماشینش کند. مادرم هم این را می دانست. او از تصمیم من خوشحال بود. درسش رو که تموم میکرد هر وقت میشد میومد میدیدم! با همه مهربونیش با همه مهربونیش چه به موقع و چه بی موقع باعث شد عاشقش بشم! حالا بعد از چهار سال آشنایی با هم ازدواج می کنیم. امروز روز عروسی ماست سه ماه نامزد بودیم. از آنجایی که همدیگر را خوب می شناختیم، نامزدی ما کوتاه و شیرین بود! تو افکارم بودم که صدایی گفت:
– داماد آمده است
قلبم فرو ریخت
نمی دانم استرس بود یا خوشحالی.
اما هر چه بود حالم را خوب کرد
با کمک ریحانه همسر برادرم مانتو پوشیدم و در را باز کردم
سهیل جلوی در ورودی آرایشگاه منتظرم بود
به او نگاه کردم، با آن کت و شلوار مشک دار خیلی خوش تیپ به نظر می رسید
دانلود رمان اعدام یا انتقام
به چشمان عسلی رنگش که حالا با نور عشق آمیخته شده بود نگاه کردم
لبخندی روی لب های باریکش نشست و موهای قهوه ای تیره اش را که روی پیشانی اش ریخته بود کنار زد.
و دسته گل را به سمت خود گرفت و گفت:
– درود بر خوشگل ترین عروس دنیا!
هدیه شده با عشق!
لبخندی زدم و گردنش را گرفتم
کمی سرش را پایین انداخت و به صورتم نگاه کرد و گفت:
-ببینم این آرایشگاه از چی درست شده اگه بهم بدی همینجا پس میدم!
دانلود رمان اعدام یا انتقام
اخمی کردم و سرمو با محبت تکون دادم و ازش نگاه کردم و گفتم:
– برایت بهترین ها را آرزو می کنم!
– برایت بهترین ها را آرزو می کنم؟ به خدا قسم!
با صدای بلند خندید و دستش را دراز کرد
دستم را در دستش حلقه کردم و با هم وارد آسانسور شدیم.
ریحانه با عجله به سمت در آمد
و قصد ورود داشت که سهیل حرفش را قطع کرد و گفت:
– لطفا یک دقیقه استراحت کنیم!
الان میریم مجلس، این داداشش نمیذاره نگاهش کنم؟! ریحانه
خندیدم و اسم سهیل رو صدا زدم
-اشکال نداره بهار آقا سهیل راست میگه!
دانلود رمان اعدام یا انتقام
من می مانم، بعداً برمی گردم!
سهیل خندید و با دست برای ریحانه خداحافظی کرد
در آسانسور بسته شد و سهیل تا جایی که ممکن بود به آن نزدیک شد
من، دستم را گرفت و
او گفت:
– بگذار این شنل را بردارم!
-نه سهیل موهام خراب میشه!
-به خاطر جانم نبینم که صدمه ببینی؟!
– اذیتم نکن، بذار سالم برم سالن!
با اون خندید و گفت: – میخوای چه بلایی سرت بیارم؟
اینطور گفتن؟!
با خیال راحت به سالن می رسید؟
با دستم جلوی دهانم گرفتم، اشتباه وحشتناکی کردم!
دانلود رمان اعدام یا انتقام
خیلی خجالت کشیدم و مثل همیشه سرخ شدم
با سرخ شدن و سفید شدنم، صدای خنده سهیل بلندتر و بلندتر شد.
او گفت:
– اینقدر نمک نزنید وگرنه به دردسر می افتید!
-حالا چی گفتم بازم گرفتی و انداختی؟!
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر