دانلود رمان اپیلاسیون

درباره پسری که خودشو جای اپیلاسیون کار ج میزنه اما …

دانلود رمان اپیلاسیون

ادامه ...

با کلاه گیس بلوند توی آینه نگاه می کنم.
کلیپ پیوست
و شروع میکنم به آرایش کردن
در همان زمان لبخند شیطانی روی لبانم می نشیند، امروز مشتری 18 است
من بدن عالی دختری را تصور می کردم که قبلاً هرگز ندیده بودم.
از ته لبخند بزن
احساس می کردم دخترها برای من گل کاشته اند، رژگونه زرشکی ضخیم روی آن
لب
گوشت مردانه ام را پوشیدم و در آینه به خودم چشمکی زدم.
به
من خودم اومدم
وقتی سوار ماشین شدم گوشیمو برداشتم و به آدرس نگاه کردم.
شهر
وست اوه، پس از بستن کمربند به پهلو، یک سوت بلند بلند کردم.
سرنوشت من
وقتی وسایلی را که برای اصلاح لازم داشتم به دست آوردم، آنجا را ترک کردم.
من نوشیدم
زنگ را زدم، صدای ظریف و دخترانه ای گفت:
کیه؟
در حالی که اخم میکردم صورتم رو لاغر کردم و گفتم:
صیغه من قربونت برم؟
_ اومدم اصلاح کنم دخترم.
_آه بیا داخل وقتی در را زد از ته دل لبخند زدم و با شیطنت ابرویی بالا انداختم.
در را باز کرد و با خوشحالی گفت:
سلام خوش آمدید.
از کف پاهای صندل شده اش تا ران های برهنه اش را نگاه کرد.
سفید است
یک ساری کوتاه درآوردم که می شد یک طرف آن را پوشید.
زبانم را روی دندانم کشیدم.
دختری که از این منظره ناراحت شده بود، پاهایش را روی هم گذاشت.
اب
دهانم را به سختی قورت دادم و در حالی که نگاهم را از چاک دور می کردم
سینه اش را گرفته بودم و گفتم: خب، بهتر است برویم داخل.
با هم وارد خونه شدیم، هیچکس نبود، انگار تنها بودم، لبخندم پهن بود.
خیس شد
عزیزم تنها؟
لبخندی زد و گفت:
آره چایی داری؟
_نه برو تو اتاقت همه لباساتو در بیار بگو تا آماده شدی بیام.
_چشم.
با چشمکی که زد قلبم زیر و رو شد، بدنم را حس کردم
خیلی گرم
وقتی وارد اتاقش شد سریع با دستم مالیدمش که مشخص نشه.
من یک مرد هستم
وای، فکر نمی کنم بتوانم با این دختری که در اتاقم دیدم زندگی کنم.
من آن را کنترل خواهم کرد. من آماده ام، دختر.
لبخندی زدم، وسایلم را برداشتم و با دیدن جسدش وارد اتاق شدم.
زبان من
روی لبم گذاشتم و به سختی آب دهانم را قورت دادم.
من شدم
دستم را روی پاهایش که از شرم خم شده بود گذاشتم و با جدیت گفت:
باز کن دختر، خجالت نکش که من زن هستم.
وجدانم گفت آره تا حالا خودت چند بار این کارو کردی؟
دختر
گفتی بدبخت
دختری که پاهایش را باز کرده بود با دیدن پاهایش نفس نفس زدم.
متر
او دستگیر شد. وای من تا حالا همچین چیزی ندیدم بی نظیر است
بود
به خصوص آن لایه های موهای مجعد، بهترین عکس تا به حال.
برانگیخته شده است
_اسمت چیه عزیزم؟ همون موقع این سوال رو میپرسیدم مامان.
با چوب بستنی
کف تنش را مالیدم.
نارنگی
همون موقع اسمشو گفتم از خجالت ماشه رو کشیدم.
هر دو

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.