درباره پسری شیطون به نام امیره که با دختری آشنا میشه و بر عکس اون چیزی که همه فکر میکنن …
دانلود رمان این امیر بگیره
- 4 دیدگاه
- 2,393 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : 2117
- بازنشر : دانلود رمان
- در حال پخش
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : 2117
- بازنشر : دانلود رمان
- در حال پخش
- باکس دانلود
دانلود رمان این امیر بگیره
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان این امیر بگیره
ادامه ...
#قسمت_اول
تو رختخواب دراز کشیده بودم و به سقف نگاه میکردم. منتظر بودم
پری بیاید صحبت کنیم.
پری تنها دوستی بود که با او خیلی صمیمی بود.
حالم گرفته بود که یکدفعه در باز شد و پری
مثل گاو وارد شد…
مثل قورباغه از رختخواب پریدم و با ترس گفتم:
_خره الاغ اینجایی؟ صد بار بهت گفتم
اول در بزن بعد
بیا شاید کار دارم
.
این بار همکاری با یکدیگر باعث افتخار است
.
برای من چشم داری ؟
+ باید بچه باشم که اینطوری به دافی فکر کنم
؟ به حرفش خندیدم، هر دو می دونیم چی می گفت:
خندیدم و با عشوه گفتم: پری؟
پری خوشگلم بنال عزیزم
_جون میذارن تو اصطبل
فردا دانشگاه چی میپوشی؟
دستش را روی کمرش گذاشت و به افق خیره شد. مثل اینکه
دارم
فیزیک کوانتومی را حل می کنم
. دارم فکر می کنم صبر کن دیگ
یهو دستشو زد و با هیجان گفت:
+ فهمیدم
از حرفش تعجب کردم چرا این دختر اینقدر خنگ بود؟ خدایا
خودت این را شفا بده…
ویرایش
1.9M12:42
بازنشر شده از
•| این امیر رو بگیر… :•| :ring
#قسمت_دو_من
زیرکانه نگفتم میخوای از برگ های جزیره سومالیو استفاده کنی
چه لباسی میپوشی؟
+ چی برات مهمه من چی بپوشم؟ مراقب لباس هایت باش
با نگاهی غمگین به سمتش رفتم
و از جام بلند شدم
. من برات چیزی برای نوشیدن بیارم کوفتن
سرش را تکان داد و گوشی اش را از کیفش بیرون آورد و با
آن به راه افتاد…
به سمت آشپزخانه حرکت کردم. در حالی که مامان در حال پختن کیک
برای عصر بود،
گفت: “من برای خودم یک خانم می شوم و هر انگشت یک اثر هنری است
. ” من عاشق پوست سفید و موهای قهوه ای او بودم که به ارث برده بودم
و زیبایی مرا صد برابر می کرد.
به افکاری که در سرم می چرخید ناخودآگاه لبخند زدم.
نظر شما در مورد زمین در سر دریا چیست؟
چه شرمنده ای احمق زشت در حالی که به خودم فحش می دادم،
بی سر و صدا وارد آشپزخانه شدم و دستانم را پشت سرم گذاشتم.
اگر
گفتی من کی هستم؟ دستش
را
روی دستم گذاشت و گفت: مامان تو عشق منی
و
با یک حرکت برگشت و بغلم کرد. بوسه ای به موهام زد و
منو به خودش نزدیک کرد
. پریا آمده، می خواهد شربتی به او بدهد.
، تونیا باید
به مامانم یه سینی شربت داد و از اتاق بیرون رفت تو این هوا
منو از بغلش بیرون میکشه و با کفی که تو دست داره میزنه به سرم
…ویرایش
1.9M
12:42.
بازنشر شده از
| این امیر رو بگیر… :•| :ring
#Parte_3
_وای مامان چرا میزنی؟ مگ بهت چی گفتم
؟ مگه صد بار نگفتم مثل آدم حرف بزن دریا؟ 8 ساله اینجوری حرف میزنی
. بزرگ شدی مامان
در حالی که سرم رو مالیده بود ازش فاصله گرفتم و بوسیدمش
و
گفتم:
_ببخشید
آدم نمیشی دختر. پدرم دلقک بود دومی
نیومد
_ مامان لطفا برای این گوریل آبی شربت بیار تا
به جای شامش منو نخوره منتظر جوابش نشدم و رفتم تو اتاقم. حتما
الان تو دلش فحش میده که چرا من احمق نمیشم؟ من واقعا
نمی دانم. این حس شوخ طبعی و شادی واقعاً عجیب است.
شانه بالا انداختم و در اتاق خواب را باز کردم.
پری روی صندلی نشسته بود و همچنان مشغول راه رفتن با
گوشی بود.
این دختر بالاخره داره نابینا میشه چون داره با تلفن حرف میزنه…
1.9 M
12:42
بازنشر از
•| این امیر رو بگیر… :•| :ring
#پارت_چهارم
یعنی اصلا حواسش نبود که من وارد اتاق شدم و همچنان به
کارش ادامه می دادم،
خدا رحمتش کند و هر چه زودتر از شرش خلاص شود
.
نمیخوای سرت رو از اون گوشی در بیاری؟
صبح بخیر فردا اولین روز درستونه و ما کاری نکردیم
+داریا چرا اینقدر استرس دارید؟ فقط به بچه هایی فکر کن که
فردا می خواهیم بکشیم. اوف
_ فقط به فکر پسرا گم شو
+ توقع داری به درس و تکلیف چی فکر کنم؟ همه زمانی
به دانشگاه می روند که بتوانند زندگی بهتری پیدا کنند. شما رو نمیدونم
ولی
قصد دارم بورسیه بگیرم و ادامه تحصیل بدم
. تو
که
پولدار هستی نیازی به بورس نداری… چون نمی خواست
برای آمدن و رفتن من به دردسر بیفتم وگرنه قبول نمی کرد
. من اگه جای تو بودم اصلا درس نمیخوندم و با یه پسر پولدار ازدواج میکردم
…خب هرکی طرز فکر خودشو داره عزیزم ولی من…
حرفم تموم نشده بود مادر به در زنگ زد،
پری که خیلی شبیه مادر من است. سریع بلند شد و
سلام کرد
من نوشیدنی رو به پری تعارف کردم و نشستم.
من خیلی دلم می خواست مشروب بخورم.
وقتی غذا می خوردم به فردا فکر می کردم…
1.9 m
12:42
پیام باز از
•| اینو بگیر امیر… :•| :ring
#Part_5 OMG، آیا می توانم
فردا یک آقا و یک پسر خوش تیپ برای من
تور داشته باشم ؟
یکی که ماشینش نو است. هیکلش مثل رندی اورتون باشه به جای شش بسته هفت بسته داشته باشه چشماش
خوبه کهربایی باشه قدش عالیه داشت
به یه کار خوب فکر میکرد که یه پر به پشت سرش خورد
_ آخخخخخ کجایی وقتی دخترت را کشتند؟
+ کجایی؟ سه ساعته دارم بهت زنگ میزنم مثل نه، مثل
، کر نشدی دریا؟ ای خدا مرگم بده، عروس با
اندام گم شده، می گویند فال بد است.
_خفه شو میبینم گردن شکسته داشتم به فردا فکر میکردم
گوسفند ببینم چه بدی باید بکنم + باشه تا
فکر کنی
میرم خونه هزار تا کار دارم
. او به سرعت از من خداحافظی کرد،
زیرا می دانم که می خواهد به خانه برود و با دوست پسرش معاشرت کند. قبلا
خانم
پری از دوران دبیرستان دوست پسر داشت و این رفتار آزار دهنده بود.
بریم بهتره فردا برم چمدانم را ببندم تا به دردسر نیفتم
. داخل کیفم گذاشتم و
زیپش را بستم.
دعا می کنم فردا روز خوبی برای من باشد و دوستان جدید زیادی پیدا کنم.
البته بهترین دوست من (دوست خوبم) فقط یک پری است چون
ما از دبستان با هم بودیم…..
ویرایش
1.9M
12:42
باز ارسال از
•| این امیره بگیر… :•| :ring
#قسمت_6
حوالی ساعت 7:30 بود و من خیلی حوصله ام سر رفته بود.
بابا و دایان یه ساعت دیگه می آیند خونه شام…
داداش عزیز من خوش تیپ میشم. من
2 ماه دیگه دوست پسر میشم راستش یادم رفت خودم را معرفی کنم.
دریا رادفر هستم، 19 ساله، تنها دختر مهندس رادفر،
برادری تنها. من یه دوست پسر 26 ساله دارم و
کاملا دوستش دارم
. من به شما نمی گویم که بدن و صورت من عالی است. من
چشمان سبز، لب های پر، موهای بلوند و از همه مهمتر
رنگ پوستم سفید است.
خودانتقادگر
نباش حسادت
من دانشگاه معماری قبول شدم و
برای ادامه تحصیل میرم خارج از کشور البته چون خدا میخواد
درس بخونم
بهم
خداییش تک آهنگ بدیه
همونطور که میدونید بازش کردم به نظرتون چی دیدم؟ هیچ کس
او به من پیام داد.
بعد از چند جلسه خسته شدم و بابا را ترک کردم
تنها کسی که به من پیام داد ایرانسل عزیز بود که
به فکر بسته اینترنت من بود
. بلاخره ماه عروسیم تموم شد که \:\\\
گوشیمو انداختم رو تخت که برم مسترب و تو این
زندگیم که ….
ادامه این قسمت و بخاطر صحنه های هیجان انگیز ،
من واستون را در این کانال قرار می دهم: :x: :point_down
NXEWBDIT
ویرایش
1.9M
12:42
باز ارسال شده توسط
•| این امیر رو بگیر… :•| :ring
#Part7# این امیر رو بگیر ::cyclone
وقتی صدای آیفون اومد
دویدم سمتش ببینم کیه.
خیلی مزاحم بود،
دکمه را فشار دادم و با دیدن چهره دایان متعجب شدم.
دستم را به شلوارم سفت کردم تا
ننگ دنیا شدم. دریا، می توانی آن را بگیری، دختر.
چیزی نگذشت که زنگ به صدا درآمد و او
به سمت دایان حرکت کرد
. مگه سالیتا خانوم نیومد
؟
+اول سلام دوما سالیتا چیه؟ به نهال خونم بگو دهنت عادت کنه
عزیزم
.
_باشه با عصبانیت اومدم تو حموم و اون دماغمو محکم گاز گرفت
سگ شیطون
+ باشه خوشگله عصبانی نشو
_به خاطر خدا دایان میخوای بیشتر از من دوستش داشته باشی.
من دیگه باهات حرف نمیزنم ولی
اون اومد نزدیکم موهامو بوسید
+ دوستت بیا هر گلی یه بو داره. تو خواهر اون زن هستی
دوتاشونو دوست دارم یه کم حسود
_ بابا نمیگم بیشتر دوستم داری نگران نباش
و با چشمکی دویدم سمت حموم
شلوارمو پایین کشیدم و شروع کردم به عوض کردن
.
هر جا هست روحش در آرامش ابدی باشد
سلطان خوب برای ایران کاری کرد…ویرایش
1.8M
12:42
بازنشر از
•| این امیر رو بگیر… :•| :ring
#قسمت هشتم #
این امیر رو بگیر ::cyclone
دستامو شستم و با
حوله خشک کردم
.
دستمو گذاشتم روی لباسام که مرتبشون کنم و با صدای بلند گفتم:
سلام فرمانده هههه
+سلام دخترم خوبی بابا؟
ممنون بابایی خسته نباشی
+ دریا بیا شونه هامو ماساژ بده خیلی خسته ام. امروز
دخترم اومدم ببینمت قربان
. من در این کار بسیار حرفه ای بودم
و چند جلسه کلاس رفته بودم.
پوف!
بابا من گرسنه ام بیا شام بخوریم لطفا روده کوچکم روده کوچکم را خورد.
بابا سرشو تکون داد و بلند شد
. به خانه سرآشپز صدام رسیدم،
او را
با
ناامیدی
دور
انداختم
. بوش برای شام می آید، شاه توت پلو بود،
غذای مورد علاقه من.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
4 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان این امیر بگیره»
لطفا بدون پرداخت پول منتشر کنید
خیلی قشنگه این رمان
سلام میشه رمان این امیر بگیره رو بزارید هر چی میگردم پیدا نمیکنم و توی روبیکا عضو هر کانالی میشم تا وسطاش گذاشتن ممنون
درود
رمان قرار گرفته میتونید دانلود کنید