درباره دختری به نام پناه که خیلی شیطونه و همش خواب های بد میبینه تا اینکه یه روز …
دانلود رمان تو سالیوان منی
- 5 دیدگاه
- 2,313 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : 710
- بازنشر : دانلود رمان
- در حال پخش
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : 710
- بازنشر : دانلود رمان
- در حال پخش
- باکس دانلود
دانلود رمان تو سالیوان منی
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان تو سالیوان منی
ادامه ...
# قسمت 1
تولدت مبارک عشقم!!
لب هایم ورم کرده بود و از شرم سرم را پایین انداختم.
بستم و ادامه داد:
– من اونی هستم که خجالت میکشم سگ کوچولو!
در حالی که سرم پایین بود گفتم:
+ خدا نکنه رفیقت بشم!
دستش را زیر چانه ام گذاشت و از خجالت سرم را بالا آورد.
داشت به زمین نگاه می کرد که گفت:
-نگاه دلت…
هی چشمای قشنگت رو از من نگیر
او یک لحظه مرا فریب داد و من دیگر شرمنده نبودم و با پرویی
گفتم: + کی مهمه!
خنده ای شیطانی بلند شد و موهای خیسم از روی صورتم پرت شد.
زد و گفت:
– به بهه یعنی از دیشب راضی بودی؟
بدون اینکه چیزی بگم لبخندی زدم و به سمتم رفتم تا دستم را بفشارم.
آن را گرفت و گفت:
– جایی که؟!
جواب ندادی…
نزدیکش شدم و آهسته در گوشش گفتم:
سکوت نشانه رضایت است…
دوباره رفتم این بار مچمو محکم تر گرفت و گفت:
-خب الان بد شده چون دوباره میخوام!!
احمقانه نگاهش کردم و گفتم: +چی میخوای؟!
گردنش را چرخاند و گفت:
– مثل اینکه باید یه بار دیگه بری!
# قسمت 2
وحشت کردم و نفهمیدم چی دارم
گفتن:
+امم یه چیزی شوخی کردم خواستم…
نگذاشت حرفم را تمام کنم به سمتم آمد و انگشت اشاره اش را نشان داد
لباش رو روی لبام گذاشت و گفت:
– بله !!!
نه خانوم راه برگشتی نیست!!
در یک روز روشن، شاید کسی بیاید…
دستمو با صورتش گرفت و با خنده گفت: – تو زندگی منی!! قبر پدر دیگری…
پس بذار با آرامش زندگی کنم باشه؟!!!
به حرفش خندیدم که لب هایش را جمع کرد و گفت:
– من عاشق خنده حاتما در جریان هستم!
هر حرفی که می زد باعث می شد نسبت به او احساس ضعف کنم و اراده ام را از دست بدهم.
تسلیم شدم و خودم رو به دستش سپردم!
چشمانم بسته بود و از هر لحظه لذت می بردم.
من خواهم گرفت!!!
بعد از چند ثانیه چشمانم را باز کردم و آن چهره را دیدم
بدن عرق کرده و آن رگ برجسته روی پیشانی اش
وقتی سرش را نزدیک کرد و گوشم را بوسید قلبم شکست:
-دوست داری؟!
گفت:
+اممم خیلی!!!
صورتش را با دستم پوشاندم و لب هایش را بوسیدم.
تو چی هستی؟!
دوستم داری؟!
او هنوز نفس نفس می زد و آمد چیزی بگوید که من می شنیدم
صدای مامانم بهم خورد و چشمامو باز کردم:
– پناه؟!
بدون اینکه حرفی بزنم به سقف خیره شدم مادرم
دستش را روی پیشانی ام گذاشت و گفت:
-خوبی؟!
چرا تو خواب اینقدر ناله می کردی؟!
نفسم حبس شده بود و با گرسنگی رهاش کردم و گفتم:
من خوبم! مامانم سری تکون داد و گفت:
– کمی آب به سر و صورتت بریز، صبح شد، آماده ای
برو مدرسه!!
# قسمت 3
از جام بلند شدم و روی تخت نشستم و گفتم:
باشه دوباره میرم!
دستم را گرفت و گفت:
– داشتی کابوس می دیدی؟!
+ آره فکر کنم!
مامانم لبخندی زد و گفت: من میرم صبحونه درست کنم تو هم زود بیا!
لبخندی زدم و گفتم:
+ باشه!!!
بعد از رفتن مامان با صورت روی بالش افتادم
گفت:
کاش کابوس بود…
اما نه، این خواب شیرینی بود و این آخرین شبی است که خوابیدم
می بینم که با یک غریبه هستم که حتی نمی شناسم، اما متاسفم
دارم با عشق بازی میکنم!!
آهی کشیدم و دستی روی پایم گذاشتم و چشمانم را با گرسنگی بستم.
و من گفتم:
انگار نه تنها در رویا بلکه در واقعیت هم نیاز به حمام دارم
چرخیدم!!
به ساعت روی دیوار نگاه کردم 05:35
صبح شد! نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم:
+خب عالی پس من هنوز وقت دارم!
حوله رو از کمد برداشتم و از اتاق زدم بیرون، مامانم داخل.
آشپز در خانه نشسته بود و با گوشی راه می رفت
به محض دیدن من با خونسردی عینکش را در آورد و گفت:
-کجا میری؟!
#قسمت 4
حوله دستم رو محکم گرفتم و گفتم:
می خواهم بروم حمام کنم تا از شر این کابوس که دیدم خلاص شوم!
یه طرف نگاهم کرد و گفت: – اگه یه کم آب به دست و صورتم بزنی میره، نیازی به دوش گرفتن نیست!!!
اخمی کردم و گیج گفتم:
ای مامان ولش کن!!!
سرش را از روی توبه تکان داد و دیگر چیزی نگفت و من نگفتم
به حمام رفتم!!
دوش رو روشن کردم و زیرش نشستم و فکر کردم
من هستم!!!
جدی چرا هر شب اینطوری خواب میبینم؟!
آن غریبه در خواب من کیست؟
تعبیر این خواب لعنتی چیست؟
داشتم به این فکر می کردم که صدایی رشته افکارم را قطع کرد.
نمیخوای ساعت 7 بری؟
چطور آنقدر در فکر فرو رفته بودم که متوجه گذشت زمان نشدم؟!
ساعت 7 کی است؟
پوفی کردم و با صدای بلند گفتم: میام!!!
بلافاصله از جام بلند شدم و سریع خودم را شستم.
شامپو روی سرم گذاشتم و حوله را دور خودم پیچیدم و زدم
خارج از!!
وارد اتاق شدم و بدون اتلاف وقت سشوار را گرفتم.
مشغول خشک کردن موهای بلندم بودم!!
زمان به سرعت می گذشت و موهایم هنوز کاملا خشک نشده بود.
بود…
از ادامه خشک شدن و با همان موهای خیس خسته شدم
دارم برای مدرسه آماده میشم!!!
#قسمت پنجم
برای آخرین بار در آینه به خودم نگاه کردم و خودم را بوسیدم.
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
5 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان تو سالیوان منی»
عالی مرسی ازتون
پی دی آف تا آخر رمان رو داره یا فقط تا پارتی که منتشر شده رو داره؟؟
خیلی خوبه اگر میشه باز بشه
عالی
عالی