درباره دختری شیطون و پر انرژی به نام رایکا که دانشجو است و یک روز که به دانشگاه میره …
دانلود رمان خانم کوچولو
- بدون دیدگاه
- 1,593 بازدید
- نویسنده : فاطمه قموشی
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 303
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : فاطمه قموشی
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 303
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان خانم کوچولو
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان خانم کوچولو
ادامه ...
معرفی:
من از آن دخترهایی هستم که وقتی از خواب بیدار می شود با شیطنت می گوید اوه اوه اوه باز
این بیدار می شود
تبدیل شود
من یک دخترم…
به صدای لطیف و بدنم نگاه نکن!!
بله من آن را می خواهم
تمام هویت مردانه ات را می سوزانم…
_در گودی گونه هایت
دنیای من در حال تغییر است
من دنیای خودم را دوست دارم
لحظه ای که می خندی!
تا آخر راه همراهت می کنم و هیچ وقت ازت چیزی نخواهم پرسید!
اولین با شما کجاست؟
آخر با تو کجاست؟
**********
بابایی می گوید: باا باا
بابایی می گوید
بابا بابا
با صدای مسخره زنگ در از خواب بیدار شدم. به در و دیوار نگاه کردم
من کردم
اینجا مغز من بار می شود (آگاهی: هه خانگول)
امروز باید می رفتم دانشگاه، آهی راحت کشیدم و رفتم
ایستگاه پلیس (حمام)
داشتم با چشمای خمار راه میرفتم که ناگهان…
بوم (وجی: تعجب نکن، او دست و پا چلفتی است)
(بعد می بینمت پدر)
آه ای دماغ نازنینم!! درست حدس زدی، الان واقعا به دیوار خوردم.
باید یکی از من بود
عکس بگیر مثل سوسک به دیوار چسبیده بودم.
بعد از عمل وجی: چی شده دختر چشم سفید خواننده؟
سلام گرام
و اگر می خواهید مثل شما رفتار کنید، به او بگویید که اینجا ملاقات نکند.
قسمت و
خودم حذفش میکنم)
بعد از رفتن به دستشویی و نمک زدن به گربه روی صندلی.
میز آرایش
و حالا می خواهم خودم را تحلیل کنم
(واجی: حالا نمیخواهد با این آدم باکلاس در مقابل عموم اجرا کند.
دربیاری
در قسمت های بعدی با شخصیت اصلی خود آشنا خواهید شد).
(زمان مخالف)
خوب، خوب، خوب، من یک دختر با موهای طلایی، سیبیل، دماغ چخماق هستم.
یک عقاب
اوه اوه اشتباه شد با بینی عملی (عملی هدیه خدا نیست) با لب
رنگ قرمز و چشم آبی.
ماشالا ماشالا به من نگاه نکن
خانم نویسنده وسیم سپند دودکن
(واجی: تو قدیما به پشت بام اعتماد داشتی، حالا اعتماد کردی
تو ابر داری
بالا)
(برو بابا) نویسنده: تو بابای منی، با هم دعوا می کنی.
حداقل یک مقدمه می دهد.
بگذارید خوانندگان بدانند که رمان ما در مورد دختری است که خالی اهم است.
اهم
منظورم این است که او چه گل فروشی است.
خب این دختر خانمی است که تا اینجا طلا بلد است… وجی: خانم نویسنده.
از تو
من انتظار هیچ چیز دیگری را نداشتم (یعنی آنچه رایکا در مورد آن صحبت می کرد، مطمئن هستم).
یک زن
خوش تیپ و پولدار است) وجی: هی چه نوشیدنی براش باز کنم؟
میکنا (رایکا): نوچ، نوچ، نوچ، هوشیاری خود را باز کن، حسودی می کنی.
شما آن را انجام داده اید؟
کلیک نکن)
(رایکا: ای عفت کلمات)
(آگاهی: برو بابا)
نویسنده: خفه شو، من دکمه ام را فشار می دهم، بعد هر چند بار که بخواهی، برایم مهم نیست که چه می گفتم…
آخه گفت پولداره و حالا طبق وصیت پدرش.
که
خدا رایکا را ببخشد، خانم ما باید با احتیاط برود.
دانشگاه
اجداد خود را مدیریت کنید حالا چرا میگم نامحسوس؟
چیزی نیست
هیچ کس در مورد یک دختر 20 ساله نشنیده است (واژدان: چه قافیه)
&&&
رایکا، خیلی استرس داشت، به سرعت پسری را می کشد.
به پله ها زدم
از مارپیچ خونمون پایین رفتم) ووجی: اشکالی نداره بابا فهمیدیم.
خون شما
دوبلکس
(رایکا: به شما حسادت می کنم، خانم)
سوار فراری زیبای خودم شدم و به دانشگاه رفتم.
(نویسنده: لازم به ذکر است که این را می دانید) وجدان: عجب حرفی.
خودکار(
(نویسنده: خفه شو بابا)
آخه میگفتم باید بدونی رایکا تک فرزنده و پدرش
مادرم
در یک تصادف گم شده است
&&&
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر