درباره دختری به نام مینو که همه چیز از یه سلفی گرفتن با یه بازیکن معروف شروع میشه و …
دانلود رمان خودشو کوبید بهم
- بدون دیدگاه
- 1,602 بازدید
- نویسنده : زهرا قلنده
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 1689
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : زهرا قلنده
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 1689
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان خودشو کوبید بهم
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان خودشو کوبید بهم
ادامه ...
با همه آن همه هیاهو و سر و صدا باعث شد که به سمت عقب برگردم.
او بود ….
سرانجام، با افتخار بیرون آمد.
دخترانی که تا به حال منتظر دیدن او بودند، سریعا به سمت ماشینش حرکت کردند و اخمام را هم بلند کردند.
این دقایقی احمقانه بود ….
پوزخندی زدم و به خودم گفتم: “من باید خودم را از اینجا بیرون کشک”.
سپس عکس از آقای شمس گرفتم.
نیم ساعت بعد، نهايتا دور ماشینش خلوت شد و من به سمتش فرو رفتم. دو دختری را که با ماشینش چسبیده بودند و در حال سلفی گرفتن بودند، مرتب شناخته بودم.
هر روز آنها را با تمام بازیکنان عکس میگرفتند و مرتب از آنها عکس می گرفتند.
به خودم گفتم “آیا با این اخمها قصد داری مغز این شخص را بزنی؟”
سریع دستهایم را به موهایم کشیدم و سپس به سمتشان رفتم. دو دختر کارشان را تکمیل کردند و البرز خواست حرکت کند که سریع به آنها گفتم: “آقای شمس؟”
آنها برگشت و با نگاهی خاص به من نگاه کردند.
آنها را تشخیص داد … از زمانی که قراردادش نهایی شد و به تمرینات آمده بود. هر روز من همراه او بودم و عکس می گرفتم.
به سمتشون نزدیک شدم و با لطافت نگاهشان کردم: “آیا میتوانیم عکس بگیریم؟”
گوشه لبشان کمی بالاتر رفت….
آرزو دارستم فقط جیغ بزنم و هر چیزی که به ذهنم میآید را بگویم.
چه کسی است که به من خندید؟
سر خود را تکان داد و من هم برای اینکه سریع تر آزاد شوم دوربین خود را باز کردم و خودم را به سمت آنها کشیدم.
لبخندی پر عشوه زدم و گفتم: “خیر، هنوز! لیگ هنوز شروع نشده است.”
آنچهای به من گفت، منجر به چینش حالت ابرویش و زل زدن چشمانم شد: “خوب است …. پس دوباره تو را خواهم دید!”
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر