دانلود رمان خون آشام جذاب من

درباره یه خواهر دو قلو به نام عزل و دیانا است که دیانا خیلی شجاع و غزل یکمی ترسو تا اینکه یه روزی تو خونه روبروییشون که یه خونه متروکه …

دانلود رمان خون آشام جذاب من

ادامه ...

# بخش اول #
# خون‌آشام دوست داشتنیم #
کنار پنجره نشسته بودم و به بیرون نگاه می‌کردم.
برای لحظه‌ای خانه قدیمی و متروکه را رو به پنجره دیدم.
چندین سال است که هیچ کس در آنجا زندگی نکرده است و شایعاتی هست
که یه روح تو اون خونه هست
چون می‌ترسیدم به اون خونه نزدیک نشم
از افکارم بیرون آمدم و به آن خانه که روشن بود نگاهی انداختم.
روشن بود.
هیچ‌کس اونجا زندگی نمیکنه پس چرا برق روشنه؟
به خواهرم گفتم ترسیده
دیانا، بیا خانه آن طرف خانه را که متروک است ببین، چراغ روشن است، و دیانا، ما دوقلو هستیم.
او بسیار شجاع است و از هیچ چیز نمی‌ترسد. اون اصلا به جن و روح اعتقاد نداره
می‌گوید این‌ها همه خیالات و تصورات واهی است، برعکس، من به آن‌ها ایمان دارم.
می‌ترسم.
دیانا به اطاق آمد و کنار من نشست.
زا له، آیا باز هم تصوری شده‌ای؟
نه، به خدا، ببین چراغ روشن است.
به آن طرف اشاره کردم، جایی که هیچ نوری نبود.
دیانا به سرم دست کشید و از جا برخاست.
شما تصور می‌کنید که در آنجا چیزی نیست

بخش دوم
# خون‌آشام دوست داشتنیم #
داشت از اتاق خارج می‌شد که به طرف من برگشت
در واقع، مامان گفت که دیر میشه و ما باید غذای روز رو آماده کنیم
آخرین باری که من آشپزی کردم و حالا نوبت توئه که آشپزی کنی
معصومانه به او نگاه کردم.
دیانا عزیز، امروز بیا
زا له، من خر نیستم تو باید خودت درستش کنی به او نگاه کردم و او با پریشانی گفت:
این بار این کار را خواهم کرد، اما به یک شرط.
چه وضعیتی؟
تو هم باید به من کمک کنی.
گفتم باشه و از جام بلند شدم
یک بار دیگر به آن خانه متروک نگاه کردم و از اتاق بیرون آمدم.
از پله‌ها پایین رفتم و به آشپزخانه رفتم.
دست‌هایم را به هم زدم و گفتم:
خوب، آبیجی گولمون میخواد چی برامون بسازه؟
۱۴: ۳۱

# بخش سوم #
# خون‌آشام دوست داشتنیم #
کریستف حرکتی کرد و لبخند زنان گفت:
. “پاستا” [ نوشیدنی اسپانیایی ]
اوه خدای من پاستا
از وقتی بچه بودم ماکارونی دوست داشتم
من رفتم کمکش کنم غذا رو قبل از اینکه مامان و بابا بیان آماده کنه
. اون بهم پیازها رو داد تا بکنم
من به خاطر این پیازها آنقدر اشک ریختم که نمی‌توانم به تو بگویم
وقتی دیانا مرا هل داد دماغم شروع به آب شدن کرد.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.