درباره دختری جوان و خودساخته به نام نیاز است که گذشته سختی داشته اما هیچ وقت تسلیم نشده و فقط آلودی بدی شده که سبب شده بنیان زندگیش بر پایه دروغ ساخته شود تا …
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر
- 1 دیدگاه
- 4,309 بازدید
- نویسنده : مرجان فریدی , مهشید قرایی مقدم
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 1452
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : مرجان فریدی , مهشید قرایی مقدم
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 1452
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر
ادامه ...
داستان تلخی است.
در داستان ها، دختران پاک و بی گناه و فریب خورده اند
!
در داستان ها مردم مهربان و ساده هستند!
من هم اهل همین داستان هستم. اما انسانیت من مرده است.
من یک قلب دارم اما یخ زده است.
دختر من زیباست و از شیشه ساخته شده است.
اما دخترم زشت و پر از شیشه شکسته است که
برنده است.
من دختر بد این داستان هستم و فکر می کردم
همیشه برنده خواهم شد.
اما تو آمدی تو ثابت کردی با اینکه من بدم!
اما تو بدتر!
من دختر بدی شدم و تو پسر بدتری.
گرچه
تا آخر این
داستان پیچ و خم های زیادی وجود دارد صفحه 1
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ خوردیم.
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 2
اما نه من باختم و نه تو.
زیرا اگرچه نیکی همیشه پیروز است.
اما من و تو در این زمینه پیروز شدیم.
آیا قرار است همیشه سنگدل و بی احساس بمانید؟
من تو را با بد بودن بردم
شما با بدتر بودن داستان را بردید.
این بد و بدتر در کنار هم چه داستانی را رقم می زند؟
نوشته کلامرجان فریدی.
.
خلاصه:
نیاز دختری خودساخته و جوان است که اگرچه
در گذشته مبهم خود سختی های زیادی را تجربه کرده است، اما
هرگز تسلیم نشده است. درب شکسته
!
او فقط بد شد و با بدی زندگی می کند.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
همه زندگی او بر اساس دروغ می گوید و
با آن احساس خوبی دارد
تقلب و گناه و هر چه اشتباه است .
اما آیا نیاز همیشه پیروز است؟
با اینکه پسر خیلی بدتر از نیازه!
من اینطور فکر نمی کنم!
نویسنده مشترک: مرجان فریدی
مهشید قرایی مقدم.
اشکامو پاک کردم و هق هق زدم و شروع کردم به
گفتن ماجرا:
پارسال دقیقا همون موقع بود که اومد و
گفت دیگه منو نمیخواد و
عروسی رو خراب کرد.
به اینجا که رسیدم گریه ام اوج گرفت و باعث شد
رمان دختر بد پسر بد را
دانلود کنم | صفحه 3
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ باز کردن بسته پسر برای هل دادن و دستش
گفت:
“بیا تو باید باهاش کنار بیای اما چرا
رفتی مهمانی امروز؟ نگاه کن
الان چطور شدی، خیلی خوشحالم که خوردی.
سعی کردم بیشتر در نقشم فرو بروم و
جیغ زدم و گفتم:
– آروم؟ چگونه آرام باشم؟ چطور
به او گفتم که خانه و آدرس را به او دادم
و دستم را روی صورتم گذاشتم و با صدای بلند گریه کردم
به این کار ادامه دادم و بین گریه هایم
بدون اینکه چیزی بگوید به خانه رفت
.
_به
دریا رسیدیم
با
صدای پسره و با
صدای
خفه چشمامو باز کردم کیفم را در جایی که در آن بودم گذاشتم و
_این چیه؟
بلند شد و چه زمانی
صورتم را برگرداندم. جلوی صورتم دیدم.
چشمان قهوه ای اش در تاریکی به من نگاه کرد و
گفت:
_شماره ام را خواستم اگر بتوانیم همدیگر را بهتر بشناسیم،
لبخندی زدم، کارت را برداشتم و فقط خداحافظی کردم
، از ماشین پیاده شدم و
به سمت در قهوه ای رنگ رفتم. ، در زد
و رفت. از
در اومدم کنار در،
اشک هایم را پاک کردم و
دستم را در کیفم گذاشتم و کیفم را
در حالی که داشتم به سمت انتهای خیابان می رفتم برداشتم
~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~ بدتر صفحه 5 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ تا زمانی که تاکسی گرفتم
داخل کیف
رفتم خانه . سیصد تومن پول خوب
شروع کردم
با دیدن اسمش روی کارت ملی بلند خندیدم که
همه توی پیاده رو شدند
به سمت من چرخید و به من خیره شد، اما من
همچنان
بی تفاوت به آنها خندیدم، اما اسمش
اصلا با تی شرتش جور در نمی آید، آن پسر با آن موهای سیخ
که خیلی قدیمی بود و لباس هایش کجاست. زردو است با شلوار سفید
کجاست نام اردشیر با این
عظمت!
من و بقیه کیف به چیزی که ارزش خوردن داشته باشد نگاه کردیم،
کیف پول؟
انداختم اونجا و زن تو دستم لبخند زد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 6
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ من جلوی تاکسی زرد تکان خوردم ،
باز شدم در را با کلید و در حالی که می خندیدم
گفتم
: فکر کن اسم من دریا است
با خنده خودم روی مبل بنفش خانه پریدم
و در حالی که می خواستم
دکمه های کتم را باز کنم با صدای بلند خواندم. -امشب
شب مهتابی
است
اگر نه من خوشبختی ام را میخواهم
در حالیکه
دسته های مبل را گرفته بودم خود را به توالت رساندم
دسته های مبل
، صورتم را با آب یخ شستم و
با خودم زمزمه کردم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 7
~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~ گفتم:
-دلشکسته، دختر، دختر نصفه شب مست و
اختراع. به چی اعتماد داری
؟
وقتی از حموم اومدم بیرون مستقیم رفتم تو اتاق و خودم رو روی
تختم
انداختم و چشمام رو بستم. میدونستم مستم
و قرار نیست زود بخوابم!
دارم به فردا فکر میکنم آنقدر خسته ام که
فکر نمی کنم بتوانم آهنگ بسازم!
چشمانم را می بندم و سعی می کنم بخوابم و
زیر لب زمزمه می کنم:
– این هم یک شب سگی دیگر
و چشمانم را باز کردم
گیج و گنگ به اطراف نگاه کردم، سرم درد می کرد.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد. صفحه 8
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ من داشتم الکل میخوردم
چون حوصله ام سر رفته بود و به زور از روم به داخل پتو رفتم
و آرام شدم تا پذیرایی که
حرکت کردم
، دستم را گرفتم. مو با دستم و رفت
سمت در وردوی
.
در را که باز کردم رهام خود را پرت کرد داخل و
با حرص گفت:
– تو تا حالا سگ مستی برای خوابیدن!
با اخم گفتم:
– بازم دخالت کردی؟ اینجا چیکار
میکنی؟
رهام با ناراحتی فریاد زد:
هی نرو تو موهام من بهت نیاز دارم! یکی از کسانی
که
Blade صفحه 9
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ Zadi به رستوران آمده بود
تا رستوران را خراب کند و ما خوش شانس بودیم ،
رئیس آنجا نبود ، در غیر این صورت
ما فقیر بود!
با بی حوصلگی به او نگاه کردم و
تاپ زرشکی ام را روی شکمم کشیدم تا بالاخره
بالا رفت و نافم با سوراخی به شکل قلب دیده شد.
توجهی نکردم و به آشپزخانه رفتم و
قهوه ساز را روشن کردم.
رهام اومد پشت سرم و گفت:
– چرا اینجوری شدی! بهت میگم تا اخراجت چیزی نمونده پس میخوای
برام قهوه درست کنی
؟
با لبخند گفتم:
– اونی که چاقو زده بودم نگفت چرا دوتا
مثل
از تو سیر نمی شوم!
صفحه 10
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ برش دادم!
گیج و عصبی گفت:
– نه!
لبخندم عمیق تر شد. رفتم و جلوی صورتم ایستادم و
گفتم:
..
چشمکی بهش زدم و ادامه دادم:
– راست می گفت.
و اگه ببازم ضرر نمیکنم
– راههای کسب درآمد رو بلدم …
رهام با ناراحتی نگاهم کرد و گفت :
– باشه دیگه تو کار تو دخالت نمیکنم .
هر کاری دوست داری بکن!
به سمت در رفت و از خانه خارج شد.
در حالی که زیر لب زمزمه می کردم، خواندم
:
صفحه 11
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~-چرا..تو با من نیستی…وقتی میدونی که من
وقتی میشناسی چرا دستش رو میگیری
با او نمی ماند!
لبخندی زدم و گفتم:
ایول، شعرش زیباست، سریع
دفتر مخصوصم را از کشوی کنار تخت بیرون آوردم و
در حالی که به سمت آشپزخانه می رفتم،
شعر را روی کاغذ نوشتم تا یادم نرود.
وقتی قهوه آماده شد روی مبل نشستم در حالی که
شروع کردم به مالیدن سرم و شروع
به کشیدن قهوه کردم تا بیشتر بچسبد!
از حموم اومدم بیرون و بدون اینکه
موهامو خشک کنم حوله قرمزمو دور خودم پیچیدم
و در حالی که داشتم میرفتم سمت کیفم روی میز و
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ داشتم
دانلود رمان دختر بد پسر بد . صفحه 12
زیپ رو باز میکردم و به ساعت نگاه میکردم
.
نیم ساعت وقت داشتم
پاکت سیگارم را از کیفم بیرون آوردم و سیگاری در آوردم و
با فندک صورتی و گرانبهایم
روشنش کردم .
در حالی که سیگار می کشیدم به اتاقم رفتم
.
و در کمد را باز کردم. کمد
پر از لباس های رنگارنگ و شیک بود. به لطف بی اف رنگارنگم
خوب پوشیدم و خوش گذشت.
نیم فوت بالای زانو از کمد و شال
شلوار جین مشکی با پیراهن
من قرمز و مشکی که تقریبا همرنگ مشکی است و به
زور
پیداش کردم
. صفحه 13
من به سمت بلندگوی خود روی کاناپه رفتم و
آهنگ مورد علاقه من از انریکه پخش شد.
در حالی که داشتم با آهنگ میرقصیدم، لباسم را پوشیدم و
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ و انداختمش رو تخت.
سپس به سمت میز آرایشم رفتم و
رژلب قهوه ای ام را از روی انبوه رژلب های رنگارنگ
برداشتم
و روی لبم زدم.
نیازی به آرایش نبود چون جای خاصی نمی رفتم
. فهمیدم مشکلی نیست سوئیچ را گرفتم
و از خانه بیرون رفتم.
در حالی که داشتم به موتورم نزدیک می شدم گفتم:
عروسک چطوره؟
سوار می شوم و کلاه مشکی ام را
می پوشم روی سرم می گذارم و بعد می پوشم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد صفحه پسر بد
14
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~
_
_ من می روم و وقتی وارد می شوم ،
در حالی که کلاه خود را روی میز می گذارم ، می گویم:
سلام به همه ، چه سفارش است؟
رهام بدون توجه به من. سه بسته غذا گذاشت توی
جعبه اش و
جعبه را در دست گرفت
و
از کنارم گذشت .
برادرم رفت و تو هم. مونده بود با من قهر کنه
!
یاسمن با دیدن من لبخند بزرگی زد و گفت:
– وای بالاخره اومدی!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد . صفحه 15
او راست می گفت. من نمی دانستم چرا ، رئیس
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ لبخند زدم و گفتم:
– نچ ، من هنوز نرسیده ام.
یاسمن دستکش های ظرف شستن را درآورد و
خواست به سمت من بدود که سلطان
گفت:
آشپزی
یا مهدکودک؟
با اخم به آشپز قدیمی و عصبی رستوران خیره شدم و
زیر لب گفتم:
– کی میری تا من راحت بشم؟
یاسمن کمی خندید و سه کیسه پلاستیکی به من داد که
داخل آنها غذا بود و
گفت:
من به تو نیاز دارم، حالا رئیس می آید تا بقیه سفارشات را ببیند.
او آنها را گرم خواهد کرد! البته ، من نمی دانم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 16
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ چرا او برای شما کار نمی کند و شما را آتش می زند!
او مرا اخراج نمی کند. میدونستم
زن و بچه داره و سرش لاک شده یعنی دلش
هوا نداره. پس چرا هوا هست؟
حین خروج از رستوران گفتم:
دمت گرم دوستت دارم!
من خندیدم و یاسمین خندید. جعبه را برداشتم و
به صندلی عقب موتور وصل کردم و
غذا را داخل آن گذاشتم.
سوار موتور شدم و آرزوی خودم را پیدا کردم که یاسمن
به سمتم دوید و فریاد زد:
– بیا تو آدرس و حاجت رو بگیر.
آدرس را از او گرفتم و گاز گرفتم و رفتم
خانه اولین کسی که سفارش داد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 17
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ نزدیک یک رستوران بود و این کار من را آسان کرد.
به در بزرگ خانه خیره شدم و آهی کشیدم و رفتم تا
زنگ در را بزنم.
صدای زنی از آیفون آمد:
– با کی کار می کنی؟
– من از یک رستوران خاص آمدم. سفارش داشتی؟
زن – آره الان میام.
بی حوصله به بدنه موتور تکیه دادم. دو دقیقه بعد
زنی قد بلند با
ماسکی زیبا در را باز کرد.
خندیدم، صورت سبزش و چشم ژاپنی اش مال همچین خونه ای زعفرانی
نیست
!
غذا را به سمتش بردم، لبخندی زد و آنها را گرفت
و پول به من.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد ، پسر بد صفحه 18 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ پول را گرفتم و آن را در کیف خود گذاشتم ، و سپس او
دو ماله را به سمت خود
گرفت من و گفت:
– این نکته است!
ازش گرفتم و گفتم:
-خداحافظ!
زن با تعجب به من نگاه کرد، شاید انتظار داشت
از نوک او بمیرم! یا کلی کوربون
برم خیریه ماسک صورتش! سوار موتور سیکلت شدم و
از جلوی خیرش به سمت مقصد به ساعت نگاه کردم
و کلید را در قفل در چرخاندم
، دقیقاً ساعت دوازده شب بود.
وارد خونه شدم و کفش و در آوردم
. صفحه 19
گوشه ای انداختم و شالم را از سرم برداشتم
سر
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ من آن را گرفتم و با خستگی آغوشم را ماساژ دادم ،
چراغ سالن را روشن کردم و فن رو به اتاق
و اتاق بود میز پر بود از غذاهای رنگارنگ
اخمام رفت پیش من تو هم.
– تو خونه من چیکار میکنی؟
با عجله از جایش بلند شد و گفت:
– بهت نیاز دارم عزیزم، به حرفم گوش کن…
داد زدم:
– برای من نکن، برو از خونه من!
گریه کرد و گفت:
– دخترم با من اینکارو نکن!
حرکت کرد
***
به دستبندهای پهن و گردنبند طلای بزرگش
، به موهای رنگ شده اش، به ابروهایش نگاه کردم.
خالکوبی هایش، لباس های گران قیمتش و بینی عملی اش!
لبخندی زدم و رفتم جلوش و گفتم:
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 20
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~-دختر؟! زن، دختر من را داری؟ من اصلا دختر نیستم
!
با تعجب به من نگاه کرد و دستش را بالا آورد و ضربه ای به
صورتم زد.
بلافاصله سرم را بلند کردم و گفتم:
-بیرون از خونم!
با گریه گفت:
_اومدم برات غذا درست کردم.
برات هدیه خریدم بیا وصل بشیم و بپزیم، بعد
ببینیم چیکار کردی!
ابروهایم را به هم گره زدم و گفتم:
– غذا؟ هدیه؟ ارتباط!
خندیدم و بین خنده با تمسخر گفتم:
– چه رابطه ای!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
با تعجب به من نگاه می کرد که به سمت دانلود رمان دختر بد پسر بد
پریدم . صفحه 21
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ uninhiguit من گرفتم
و گرفتم و آن را گرفتم ، تشدید شد که تمام ظروف و غذاها
به شدت روی زمین ریخته می شوند و صدای بد را تولید می کنند و او را تولید می کنند و
او را
تولید می کنند . با چشمای پر از اشک زیبایش نگاهم کرد و
فریاد زدم:
– این غذا رو گفتی؟
به سمت پیشخوان دویدم و جعبه کادو را برداشتم و روی زمین کوبیدم و در حالی که به آن لگد می زدم
فریاد زدم
.
– این هدیه رو گفتی؟
رفتم جلوش و در حالی که از عصبانیت سرخ شده بودم
به گونه ام اشاره کردم و داد زدم
:
– در مورد این رابطه صحبت می کنی؟
کردم
با یک
نگاه خیس و مبهوت به سرم زد که ادامه دادم
:
– هیچ رابطه ای نیست. دختری وجود ندارد.
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 22
با بدخواهی گفت:
– چقدر عوض شدی!
با لبخند گفتم:
_تغییر نکردم. من تغییر کرده ام.
در حالی که به اتاقم می رفتم با لبخند
گفتم :
– حتی روحم هم نمی داند چقدر دختر بدی شده ام!
وارد اتاق شدم و درو محکم پشت سرم بستم و
به سمت گیتارم رفتم
.
بدون توجه به رفتنش، گیتارم را از روی جایگاه برداشتم
و روی تخت نشستم و شروع
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 23
از اتاق خارج شدم و به سمت دفترم رفتم. اتاق گرم و بسیار است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ شروع کردم به کار روی آهنگ جدیدی که داشتم می
ساختم.
دیگه هیچ حسی بهش نداشتم حتی با فکر کردن به او
زندگی ام خراب شد.
آنقدر بی خیال بودم که بدون توجه کمرم را خم کردم
حتی به او فکر نکردم. اسمش عزیزی است
و من با زانوهای لرزانش به اتاق آمدم و
حالا او رفته است!
یه قسمتی از آهنگ بود که هر کاری کردم
نشد و واقعا آزار دهنده بود.
من عصبی بودم.
از جام بلند شدم و گیتار رو گذاشتم پایین. این
کار نکرد. او تمرین کرد.
کوچک با سقف مرطوب
. اما
پر از صفحه 24 است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ سازهای زیبایی که سوغات بابا بود. اتاقی که واقعاً
به من حس آرامش می داد. من از بچگی
عاشق ساز و رقص بودم و خلاصه
در این دو حرفه واقعا استعداد دارم
اما متاسفانه کاری از دستم برنمی آمد
که بتوانم پنج ساز بزنم.
به صورت حرفه ای و رقص من که هیچ ربطی بهش نداره باید جز
ساختن آهنگ
برای خواننده های زیرزمینی کاری بکنم. تنها امیدم اینه
که چند آهنگی که فرستادم قبول کنن تا از
ایران برم
. حضور در ایران مساوی بود با رنج هر روز.
سرم را تکان می دهم و از افکارم بیرون می آیم.
برابر بود با هر روزی که بر چهره بود
از کسانی که دوستشان داشتم بمیرند!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 25 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~ شاید اگر چندین سال پیش بود
از سیلی خوردن دست مادرم
عذاب میکشیدم اما
الان فقط به خاطر صورتش عصبی هستم.
مادر… چه اسم کلیشه ای!
به سمت گیتارم رفتم و آن را گرفتم و
نت های نیمه ساخته ام
را روی پایه گذاشتم و شروع به تعمیرش کردم.
مشکلات آن
با احساس درد در مچ دستم،
گیتار را در جای خود قرار دادم. به ساعت نگاه کردم و با
دیدنش گوشی رو قطع کردم
. ساعت شش بود و ساعت پنج
صبح را نشان می داد.
از سرم بلند شدم و رفتم یک فنجان قهوه بخورم.
تا الان بیدار بودم من بیدار نیستم
دیگر
. صفحه 26
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ من باید برم
بخوابم
. .
اگر قبولم نمی کردند همه امیدم ناامید می شد.
پایان دادن به
امیدم به زندگی واقعی مساوی بود
…
تبدیل شدن به همان دختری که مدتها بود
بودی
آنهاست.
من دارم
من خیلی کار دارم برای انجام فردا، باید بروم
ورزشگاه را تکمیل کنید و این یادداشت ها را کامل کنید، زیرا پس از فردا
زمان تحویل
یک شیفت شب است. روشی
که
بعضی ها
به آینه
رفته بودم
و به
خودم خیره شده بودم
. از این طرف به آن طرف موتور می رفتم
و
تا آخر شب سرم شلوغ بود.
حوصله پوشیدنم را نداشتم
. از خانه خارج شدم و
راه افتادم
****
سرم را بلند کردم و بعد کلاهم را
روی سرم گذاشتم و به سمت پله ها رفتم. من همیشه
از قسمتی که باید
این همه قدم را طی کنم متنفر بودم اما نمی توانم کاری انجام دهم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 28
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ من باید.
نفس نفس جلوی در ایستادم، چرا
در طبقه ششم ورزشگاه است
؟
بعد از پنج دقیقه که تونستم عادی نفس بکشم
زنگ زدم و زنگ زدم و بعد از چند
ثانیه با چهره ای بشاش خندان روبرو شدم
که اسمش واقعاً به رفتار و چهره اش می خورد.
سلام نیاز، خوبی؟ شما می دانید که مسابقه
نزدیک است و فرزندان ما از ما هستند! چرا میای
داخل؟
_برو گم شو نفسم بند اومده!
با شنیدن لحن من بلند خندید و گفت:
منم خوبم دلم برات تنگ شده بود
_شادب یه لیوان آب پرتقال بیار تا وقت
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 29 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ لباسامو عوض میکنم
.
و اینقدر حرف نزن !
_باید بدون توجه به لباسم
باهات حرف بزنم و
یه تاپ مشکی با ساری آبی بیرون آوردم
و موهامو از پشت با کش بستم و بعد رفتم سمت
ضبط
و روشنش کردم
. پرتغال رو بیار شروع کردم
به گرم کردن بدن تا بقیه بچه ها
کلا پانزده نفر بودیم
رقص دسته جمعی میکردیم حتی پسر و شش دختر هم
الان مسابقه داشتیم.
داشتیم تو خیابون کار میکردیم که موعدش یه ماه دیگه بود و
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد، پسر بد صفحه 30
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اگه برنده بشیم کلی پول میگیریم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ پس من
حتی بدون قبول اون آهنگها هم راحت میتونم از ایران برم.
بیا، بزن
با صدایی شاد از افکارم بیرون آمدم و
لیوان را از او گرفتم.
_براوو.
در همان زمان زنگ به صدا درآمد و از آمدن بچه ها خبر می داد،
معمولاً همه
با هم می آیند.
جلوی آینه بزرگ سالن ایستادم و
به پارکت خیره شدم که صدای
جیغ و احوالپرسی بچه ها اومد
.
برگشتم سمتشون و یسنا و ستایش و سهیلا
دورم جمع شدن و به گرمی باهام برخورد کردند
. صفحه 31
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ سوال پرسیدن از وضعیت و ابراز ناراحتی
از قطع تعطیلات عید کلاس.
سهیلا با دندون باز نگاهم کرد و گفت:
– امروز چیکار می کنیم؟
بهرام با لبخند گفت:
آهنگ جدید انریکه خوبه؟
بعد نگاهی به من کرد و با لبخند گفت:
– سلام خانم عزیز!
لبخندی زدم و بدون
جلب
توجه
با موهام بازی کردم
.
بهرام خندید و در حالی که
با هیجان خاصی به من خیره شده بود گفت:
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 32
مانی و یاسین و سجاد آمدند من و
با هم دست دادیم و
به قول رهام الکی ابراز حسرت کردیم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~- دیدم حالم بهتر شد!
چند دقیقه دیگر صبر کردیم و وقتی
تیم سما و رامین شون آمدند بازی کردیم
و من جلوی همه ایستادم.
خوب، من از شما می خواهم تمام انرژی خود را در همین
لحظه و جایی که هستید صرف این کار کنید.
لبخندی زدم و ادامه دادم:
– خوب جفت، جفت، با هم بایستید.
پسرا صداهای خنده داری میکردن و با هیجان
راه میرفتن و کنار دختراشون ایستادن
دکمه ریموت رو فشار دادم و گفتم:
_حرکت کن و آروم برو. قدم به
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد. صفحه 33
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ واحد بیا جلو
آهنگی که دستم را می نواخت و
صورتم را جلوی صورتم بگذار و
گردنم با وسط کمرم در یک خط بود.
و دستم را عوض کرد بار سبکی یک بار روی گردنم
چرخیدم و به عقب تکیه دادم و وقتی
آهنگ شروع به زدن کرد.
این آهنگ ریحانا بود و آن قسمت از ضربان
صدای تپش قلب بود.
همینطور که داشتم خم میشدم
با حالت شوک مثل ضربان قلب قدم به قدم بالا اومدم
.
روی پا که شدم نفسی کشیدم و
با ریموت آهنگ و قدم زدم و گفتم:
– خب؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 34
~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~ دخترای واحد با هیجان همه چی
گفتن و جیغ زدند:
-من عالیم!
– شروع خیلی جذاب است!
-شما مثل رقصنده های حرفه ای آمریکایی بودید.
دستم را زدم و گفتم:
– تمرکز کن. چیزی برای مسابقه باقی نمانده است.
اول باشیم کلاس رقص شما مشهور می شود.
ما پول خوبی می گیریم
پس به جای این که مزخرف بگویی، آن بدن را به ما بده و
تکانش بده!
معروف
می
شویم
.
_ ~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد | صفحه 35
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ کار میکنید
؟ بهرام سری تکان داد و
با پسرهایی که مدام غر می زدند به طرف دیگر رفت.
لبخندی زدم و گفتم:
_ خب… خداحافظ..!.. 1.2.3.4
دست راست چپ… پای چپ… راست
گردن راست… یک پیچ
321 –
هلاخم شید. منتظر آهنگ اول باش و
بزن..
حالا آروم باش و با سینه به بیرون بزن
… درسته..
کنار ساغر ایستادم و سینه اش رو فشار دادم و گفتم:
– خیلی کوچیک زدی، بزرگش کن.
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 37
ساگر چشماشو ریز کرد و گفت:
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد. صفحه 36 به نظر من ، من از
شما
بهتر هستم
. شما نمی توانید
به تخته ضربه بزنید!
حس کردم همه ساکت شدن و
از خجالت سرخ شده بودن، به ساغر نگاه کردم و
گفتم:
_من و تو اینجا نداریم. من را انجام نده. حالا یا
برقص یا برو! اینجا جای افراد پولدار و احمق نیست
.
ساگر با چشمان اشکبار به من نگاه کرد و
همه بیرون سالن به من خیره شده بودند
و من فریاد زدم:
دوباره شروع می کنیم.
1 2 3 4 –
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بهرام اون طرف من
داشت سریع هیپ هاپ تمرین میکرد،
اصلا دوستش ندارم.
اما بچه پولدار و زیبا بود
، این اصلی ترین کاری است که من انجام می دهم.
اصلا اخلاق و عشق من مهمه؟
البته که نه. خیس عرق بودم.
سر بچه ها داد زدم:
«بچه ها تمرین بس است بقیه اش برای سه شنبه است
پیشنهاد می کنم هوا بازی کنید.»
من و پرهام رد شدم
داشتم از بطری آبم آب میخوردم که روبروم ایستاد و من بهش نگاه کردم
و گفت:
_دلم برات تنگ شده بود نیاز. خیلی بهت نیاز داشتم
!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بد صفحه 38
~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ~~~ میخواهم پنهان شوم و جواب بدهم و میخواهم جواب
کمر یاسین را به کمرم بدهم و
در حالی که من و میخندم. وقتی
تقریباً همه فریاد می زنند که ما..ما..
می گویند:
– کی بریم دربند؟
لبخندی می زنم و در حالی که می خواهم
از آغوش یاسین خارج شوم، می گویم:
_خونه ام زعفرانیه، دیر میشه بیام!
دروغ نیست؟
پرهام هیجان زده اومد جلو و گفت:
– بهت می رسم!
من سعی می کنم ظاهرم را حفظ کنم و آنها نباید بفهمند که
خون من جایی نیست که فکر می کنم.
قصد کلاس نداشتم و این…
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد، پسر بد. صفحه 39
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ نه، برای کسب درآمد باید
هرجا کار میکردم همرنگ مردم میشدم.
زمانی که پیک موتورسیکلت بودم،
یک نیاز ساده و یک بازار خیابانی بودم.
و الان در کلاس رقص مختلط در شهر تهران به
کلاس و پول نیاز دارم!
پس باید مثل آنها بودم تا اینکه
با من مثل بقیه رفتار میکردند.
یسنا هم مثل بقیه غمگین و با لب آویزان گفت:
-دیگه اذیتم نکن بیا بدون تو خوش نمی گذره.
لبخندی می زنم و در حالی که
با حوله گردنم را خشک می کنم می گویم:
– قبر پدرت…میام.
همه با هم تشویق می کنند.
پرهام با لبخندی جذاب گفت:
پس من تو رو میفرستم
به طرف او برگشتم و به چشمانش خیره شدم و گفتم:
پارکام “، من نگفتم که” -! من وسایل رو ندارم –
چشمان پار مو گیج شد و با تعجب گفت:
به جز ماشینای خودمون تو پارکینگ
دیگر هرگز آن را ندیدم!
لبخند میزنم و به چشمهای کنجکاو همه نگاه میکنم.
زدم و گفتم:
! منم نگفتم ماشین دارم
، ای الهه ” ” برایم از هرقدر چشمه که بدانها آگاهی سخن
همه دهانها باز بود و از موتور سیاه به حیرت افتاده بودند.
داشتند به عروسک من نگاه میکردند
من کلاه و شال گردن خود را با لبخندی به سر گذاشتم و گفتم:
این تویی… این همون عروسکه
رفتم سوار موتور سیکلت شدم و گفتم:
. کتاب “دختر بد” رو دانلود کن صفحه ۴۱
دهنتو باز و بسته کن – ناراحت نمی شم –
باشم
وقتی پارهام با لبخند میگوید:
تو حرف نمیزنی
توجه نمیکنم. اولین قانون… اگه به کسی مثل اون
! مهمونها رو تشنه کن
خب، من الان دارم میرم خونه درست ساعت هفت است
من تا دم در خواهم آمد.
هر کسی یه ذره هیجان و شوق واسه موتور ماشین داره
من بیرونم و دنبال
خداحافظی میکنم و میروم خانه.
این کار را بکنید
اونجا برای من فقط جای مناسبی بود و بس.
من خیلی جا خوردم
من جلوی کمدم ایستاده بودم
. کتاب “دختر بد” رو دانلود کن صفحه ۴۲
بعد از کمی فکر کردن، تصمیم گرفتم چه لباسی بپوشم. نمیدانم
چرا اون لحظه رو دوست داشتم؟
مرا بسیار زیبا کن
برخلاف همیشه، من برای هر کاری که میکردم دلیل داشتم
میخواستم یه شب
. خودم باشم خوش بگذره! خودم باشم
یه شلوار چرمی مشکی پوشیدم
چکمه مخمل سیاه من که کنار آن یک گرگ نقرهای بود
و من آن را از کشو بیرون آوردم
من کمی فکر کردم و یک پارچه سیاه خیلی نازک پیدا کردم
من اینو بالای و بالا
شاید قدش به نیم ضربت زیر کمرم میرسید.
همه لباسها رو پوشیدم
موهایم را محکم گره زدم
این کار خیلی سختتر و وحشیانهتر از
دوجابجایی
. کتاب “دختر بد” رو دانلود کن صفحه ۴۳
دوجابجایی
، بعد از اینکه آرایش کردم
و من چشمامو باز کردم
جذاب بود،
دستکشهای چرمی و رنگ و رو رفته خود را به دست کردم
، لباس هام رو پوشیدم. کبد، رنگ رژ لبم
بالاخره، یه شال سیاه دارم که فقط یه ذره
کبد رنگ باخته و سر من
آره
ادکلن مورد علاقه من که متعلق به آخرین دوست پسرم بود
خودم را خالی کردم. واقعا اودکلن است
عالی بود، باید حداقل یک تا فردا خرج برمیداشت
. اون یه اصیل بود
یک پیراهن کوتاه قهوه و یک ژاکت چرمی مشکی پوشیدم
و بعدش تلفنم و کلیدهام رو در آوردم
دوجابجایی
. کتاب “دختر بد” رو دانلود کن صفحه ۴۴
دوجابجاییتر نشون می داد.
بعد از یه ارایش تو مایه های گریم تنها خط چشمم
و پهن کشیدم.و این چشمام رو
جذاب می کرد
نیم دستکشای چرمم و دستم کردم و لاک تضاد
لباسام و زدم.جیگری.رنگ رژ لبم.
در اخر شال مشکی رنگم و که کمی فقط کمی به
جیگری رنگش میخورد و سرم
کردم.
ادکلن محبوبم و که مال اخرین دوست پسرم بود و
رو خودم خالی کردم.واقعا ادکلنش
عالی بود کم کمش یه تومنی باید پولش می بود
اخه اصل بود.
کافشن کوتاه و چرم مشکی جیگری ام رو تن کردم
و بعد برداشتن گوشیم و کلیدا از
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر | صفحه 44
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~خونه خارج شدم کلا با کیف مخالف بودم و زور
زورش شاید کوله بر میداشتم اما کیف
نه!
سوار موتورم شدم و کلاه کاسکت مشکیم رو سرم
کردم .حس می کردم تیپم شبیه
خواننده های راک شده!
اخه چرم و مشکی بود!
هوا خوب بود و فقط باد میومد ولی بادشم خنک و
خوب بود.
سوار موتور بودن همین چیزایه
خوبشه که بهت لذت میده.
وقتی رسیدم به سمت همون جایی رفتم که دفعه
قبل با بچه ها رفتیم.
با دیدن بچه ها با لبخند رفتم سمتشون که با
دیدن فرد روبه روم چشمام و تو حدقه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر | صفحه 45
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~چرخوندم و سعی کردم بهش توجه نکنم انقدر که
ازین بشر متنفر بودم که خدا
میدونه خواستم بدون توجه بهش از کنارش رد
بشم که تنه ای بهم زد
_چته باز هار شدی؟
به چشمای تیله ایش نگاه کردم.رنگ چشمای
باباش بود.و من چه قدر از این خانواده
متنفر بودم.
با نیشخند گفت:
_کیه تورو ببینه و هار نشه؟
بدون اینکه بهش توجه کنم و جوابش و بدم به
سمت بچه ها رفتمو سلام کردم.
سنگینی نگاهش و از پشتم حس می کردم.دربند
چه غلطی می کرد.هر جا من هستم
باید یا خودش یا سر و کله ی پدر احمقش پیدا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر | صفحه 46
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~شه.
یاسین بلند شد و گفت:
_چه قدر دیر رسیدی ؟
_تا حاضر شدم و از اونجا اومدم طول کشید دیگه
پرواز ک…
حرفم با صدای نحس سیاوش نصفه موند.
بچه ها امکنجکاو به این پسر قد بلند و جذاب و رو
اعصاب من راه رفته نگاه می
کردن.
_چه عجب خیلی وقته اینجاها نیومدین نکنه
سخت در تلاشین که مسابقه ماه آینده
رو ببرین اما خب باید بگم زیاد تلاش نکنین آخه تا
ما هستیم شما اصلا حساب
نمیشین.
همونطور که خیره نگاهش می کردم سیگاری ازتوی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر | صفحه 47
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان دختر بد پسر بدتر»
عالی بود