دانلود رمان دلباخته

درباره رادوین و آنلی که مجبور میشن به اجبار ازدواج کنند ولی زندگی بالا و پایین های زیاد و قشنگیاش رو به اونا نشون میده تا …

دانلود رمان دلباخته

ادامه ...

سیگارش را از پنجره بیرون انداخت.
صدای فریاد نرم دختر در اتاق پیچید.
قلبش طاقت شنیدن فریادهای دردناک عشق را نداشت،
به صورت مهتابی و اشک‌هایش خیره شد.
مانند مروارید بر چهره‌اش جاری بود؛ نمی‌بایست توجه کسی را جلب کند.
نمی‌خواست در دل دختر جوان بماند.
از اتاق بیرون رفت و یک راست به دست شویی رفت.
بلافاصله شیر آب سرد را باز کرد و سرش را زیر آب فرو برد. می‌لرزید
از …
آب سرد اما آرامش بخش بود …
صدای باز شدن در او را وادار به بستن شیر آب کرد.
به چهره برافروخته اش در آینه نگاه کرد.
چشمانش چنان سرخ بودند که در برابر اشک ریختن مقاومت کرده بود
.
نمی‌خواست ضعفی نشان دهد، باید قوی می‌بود تا ادامه دهد.
او به آرامی در را باز کرد و به چشمان شب رنگ دختر نگاه کرد، او دیگر گریه نمی‌کرد
.
صدای گرفته و لرزان او اعصابش را به هم می‌زد.
تو خیلی ترسویی رادبرنده هرگز منو دوست نداشتی هرگز
چشمانش را محکم به هم فشرد تا نتواند کنترلش را از دست بدهد. فقط می‌خواستم با احساساتت بازی کنم
برو
آنا … برو به زندگیت برس
، خواهش می‌کنم، از الان به بعد، وقتی میخوای دروغ بگی
حرف بزن
چون چشم هات گشاد شده، حتی یه بچه پنج ساله
اگر تو هم سن و سال من بودی،
. متوجه می‌شدی
من می‌روم، اما بدون تو در تمام مدت عمر و حالا نمی‌دانم
چی …
… بدون تو انجام بدم
فقط مطمئن باش که به زودی خبر مرگم را برایت خواهند آورد.
رادان خشمگین شد و صدایش را کمی بلند کرد.
هزار بار بهت گفتم که مرگ خودتو یادآوری نکن میدونی
من در این مورد حساسم
شما آن را تکرار می‌کنید.
اگر من بگویم که شما فقط برای خود، برای زندگی و آینده خود باید بروید.
وووووو با دست اشک‌هایش را پاک کرد و سرش را با ناراحتی تکان داد
.
لطفا بس کن، به خاطر من نیست به خاطر
ترس مسخرت، تو خیلی بزدلی که حتی مبارزه هم نمی‌کنی
دست راداها روی دیوار بالای سرش فرود آمد.

مبارزه با زندگیه خودت و شرافت هات؟
فکر می‌کنی مبارزه یعنی چی؟ منظورم اینه حالا که همه چیز تموم شده
باید شهرتت رو از بین ببرم
یه انگشت روت بزارم و شهرتت رو نابود کنم؟
اگر این را می‌خواهی باید به تو بگویم که از طرف من ساخته نشده.
برو یکی دیگه رو پیدا کن
من اونی نیستم که یه دختر احمق رو شرمنده کنم
من احمقم آره تو داری راست میگی
من هیچوقت عاشق تو نمیشم
چون تو از من میخوای
که سال‌ها شهرت پدرت رو از بین ببری
فقط به خاطر این که به عشق خودم دست پیدا کنم.
دیگه حرفی برای گفتن ندارم، خداحافظ
اما وقتی صدای به هم خوردن در را شنید، گمان کرد آن پرنده رفته است و هیچ وقت …
که نزدیک می‌شد
برگرد
در دلش آشوب بود، هیچ کس جز خود او نمی‌توانست بفهمد چه می‌کند،
.
سیگاری دیگر بیرون آورد، اما حتی به خودش زحمت کشیدن آن را نداد. از خانه خارج شد، شاید هوا کمی روشن‌تر شده باشد.
هوای درون خانه به گلویش رسیده بود
می‌خواست خفه‌اش کنه
هوای خنک بیرون، تنگی نفس را کاست، اما او هنوز
حالش خوب نبود.
اتومبیل را روشن کرد و کوچه را بی هدف ترک گفت.
چراغ‌قرمز
.
چشمانش بی آن که خود بداند در جستجوی دختری بود
چند دقیقه پیش او را ترک گفته بود
یه قلب شکسته و زخمی
از این رفتار به خود لعنت می‌فرستاد، اما در همان جا
احساس نیرومندی در درونش بود که
هیچ کار بدی نمی‌کرد و رفتار او بهترین تصمیم برای هر دوی آن‌ها بود.
با نور سبز رنگ و شاخه‌ای بی‌وقفه‌ی ماشین‌ها در پشت سرش اتومبیل را حرکت داد.
و
به سمت چپ تقاطع پیچید.
نگاهش به آنالی افتاد که کنار یک صندل سفید ایستاده بود
و مژه
از دور قطرات اشک به چشم می‌خورد
کرنیکن نگاه ستیزه جویا نه‌اش را به دخترک افکند
از خیابانی که دختر ایستاده بود دورتر و دورتر می‌شد.
صدای تلفن همراهش در فضای کوچک اتومبیل خفه شد.
وقتی پاسخی نداد، صدای پیغام گیر در فضای کوچک اتومبیل به گوش رسید.
رادوین کجاست؟
پدرت راجع به تو ازم پرسید، اون یه کار مهم داره، فراموش نکن که تو یه جلسه با
… کاوانی امروز
در این اثنا …
اما نگذاشت حرفش را تمام کند، گوشی را برداشت.
من دارم میرم شهرم و وقتی رسیدم بقیه دستورها رو حفظ می‌کنم
کدوم سفارش؟ رئیست، رئیست، کی باید دستور بده؟
رون با حالتی عصبی دنده‌ی اتومبیل را عوض کرد و با بی‌صبری گفت:
.
با من بازی نکن، شرام، اگر کاری نداری من دیگه نمی‌کنم
نه من کاری ندارم که انجام بدم آقای عصبی شما هیچی نیستید
صدای شرام را با فشار دادن دکمه‌های قرمز تلفن همراهش خفه کرد.
وقتی سر و بدنش را در آینه دید در آسانسور آن مرد بود.
اگر آمده بود
با این سر و لباس به مهمونی بری؟ .
همین کافی بود که پدرش او را ببیند، آن وقت تا صبح ناله می‌کرد

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.