درباره دختری به نام آنا است که برای تهیه خرج عمل جراحی مادرش مجبور میشه با فردی به نام مکس به مدت یکسال دوست باشه که قضیه اونجوری که فکر میکنه نیست و …
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من
- 3 دیدگاه
- 9,305 بازدید
- باکس دانلود
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من
ادامه ...
از قول آنا:
بدنم یخ زده بود.
ولی سعی کردم مثل سه تا دختر دیگه صف بکشم
.
اما من از درون می لرزیدم.
مدام در ذهنم تکرارش می کردم.
به خاطر مامان … به خاطر مامان آنا … می تونی …
این پول خرج جراحی و تمام هزینه های بیمارستان
مامان می شود …
این تنها راه است.
به چهار کابین رو به روم نگاه کردم.
مرد کابین اول به من نگاه نمی کرد.
قدش کوتاه بود…شاید قد من…
اما شکم بزرگ و صورت چند وجهی داشت.
مرد کابین دوم بسیار قد بلند و هیکل بود.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 1
با سر کچل و صورتی که جای زخم داشت.
واقعا ترسناک بود
نفر سوم یک شیخ عرب بود.
اما چراغ کابین چهارم خاموش بود…
شاید هیچکس داخلش نبود…
دخترای دیگا از من بلندتر هستند و
اندام جذاب تری دارند.
شاید من چهره زیبایی دارم.
اما مرحله متوسط است.
کمرم خیلی باریکه ولی باسن و سینه هام
زیاد بزرگ نیست.
من یک دختر معمولی هستم … سعی نکردم
مردها را جذب کنم …
تا امشب …
امشب که با لباس حریر جلوی
دختر اجاره ای ام اندامم را نشان دادم دانلود رمان | صفحه 2
این مردا من اومدم اینجا یه سال خودم رو اجاره بدم
البته اگه یکی از من خوشش بیاد…
…
آن هم به قیمت 055 هزار دلار…
من سه ماه است که شبانه روز در یک رستوران کار می کنم.
. کاترین مرا اینجا معرفی کرد…
خودش امتحان نکرده بود.
من خودم هر دو شیفت کار کردم.
اما درآمدم به اندازه داروی مامان نبود،
نتونستم تلاش کنم…
چون شرط ورود به این کار دختر بودن است.
تمام آزمایشات و معاینات سلامتی را انجام دادم.
وقتی از سلامت من و دخترم مطمئن شوند،
ایستادن، غذا خوردن و آداب معاشرت را به من یاد می دهند
.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 3
وقتی از همه موفق بیرون آمدم به من گفتند چون
قدم کوتاهی دارم و اندامم کوچک است
نصف قیمت بقیه را به من دادند
تا بپوشند.
که می خواستم گریه کنم…
اما وقتی مبلغ را گفت و دیدیم
برای هدفم کافی است، قبول کردم.
ولی الان دلم
برای این دخترای برهنه و این مردای ترسناک میسوخت .
درسته که اسمش دختره…اما فکر نکنم همونی باشه که
تا حالا پسری رو نبوسیدم…
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم.
بالاخره یکی از من خوشش میاد… درسته؟!
یکی از کابین ها زنگ خورد و چشمامو باز کردم
.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 4
شماره 3 پنجره کابین مرد عرب
شناسایی شد.
به شماره زیر پایم نگاه کردم.
… 2 من دو هستم …
دو کابین دیگر یکی پس از دیگری زنگ می زنند.
هر دو شماره 1 گرفته شد.
مردی که مسئول ما بود آمد پیش دختر شماره
1 و گفت
– ربکا … شما کدام را ترجیح می دهید؟
ربکا به مرد قد بلند اشاره کرد که باعث شد لبخند
شیطانی روی لبانش نشست.
شیخ عرب با انتخاب خود مشغول بوسیدن و رفتن بود
.
تازه یادم اومد گفتم بعد از انتخاب اولیه باید
بریم کابین حتما با ما تماس میگیرن…
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 5
پس اینجوری مطمئن میشن…
وای آنا تو خیلی احمق هستی… قراره
شریک جنسی کسی بشی…
از کجا بفهمه که تو براش مناسبی،
نه…
کف دستم عرق کرده بود.
مطمئن بودم که کابین 4 خالی است.
لبم را گاز گرفتم و پایم را پرت کردم.
در مقابل دختر دیگری که کنارم بود شانسی نداشتم .
بدن رنگ پریده من
هیچ چیزی در برابر پوست برنزه و اندام پر او نبود.
زنگ کابین به صدا درآمد.
من می دانستم که روش چه نوشته است.
اما برای آخرین بار به
چهار نگاه کردم … دختر شماره چهار …
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 6
نفس عمیقی کشیدم … شاید هفته آینده نوبت من باشد
.
وقتی دختر شماره 4 به کابین مرد رفت،
من و مرد مردد به سمت تام، مدیرمان برگشتیم.
به کابین شماره 4 اشاره کرد
– برو آنا… برو ببین قبول میکنی…
با تردید به کابین شماره رفتم. 4 یعنی کی بود
که می خواست دیده نشود.
از ترس موهای بدنم سیخ شد…
یعنی اینقدر زشت بودم که نمی خواستم دیده شوم.
در کابین را باز کردم و بوی عطر مردانه
ریه هایم را پر کرد.
در نور کمی که از پنجره کابین می آمد،
فقط می توانستم سایه مردی را ببینم.
روی صندلی اما پشت جایی که همه نشسته اند
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من در صفحه 7
نشسته بود.
فقط تا کمرش قابل تشخیص بود و صورت و
شانه هایش کاملا سیاه بود.
وارد که شدم گفت
– بیا اینجا بشین.
پاهایش را باز کرد و به زمین بین پاهایش اشاره کرد.
با ترس رفتم و بین پشت شلوارش نشستم
و گفت
-ببینم چیزی میدونی
دهنم خشک شده بود
باید میگفتم نمیدونم…
باید میگفتم بار اولم بود…
ولی نمیخواستم این فرصت رو از دست بدم…
حال مامان هر روز بدتر میشه…
من لب هایم را خیس کردم و چشمانم را بستم.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 8
از صحبت های مکس :
گیج شدم. این راهی برای انتخاب شریک جنسی و اجاره دختر برای مردانی بود که نمی توانند
شخص دیگری
داشته باشند .
اما برای خلاص شدن از شر لکسی
باید خیلی خرج کنم .
پول خیلی بیشتری از من گرفت و من نمی خواستم یکی از آنها را انتخاب کنم
تا بهانه ای برای شارژ بیشتر به من بدهد.
برای اینکه هویتم پنهان بماند، تام
تا آخرین دختر منتظر ماندم…
دختران برای او
اما از بین آن چهار نفر، اگر قرار بود کسی
ما را همراهی کند، این دختر را ترجیح می دادم.
چون کاملا برعکس لکسی بود.
بدن ظریف و پوست فوق العاده سفید.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 9
چشم و ابرو مشکی با لب های ریز اما پر.
آره، این دختر از نظر ظاهری کاملاً برعکس لکسی بود
…
این بهترین شرط من بود.
میدونستم وقتی تو کابین بودم باید امتحانش کنم
.
من قبلا اینجا نبودم، اما متیو همه مراحل را توضیح داد
.
اگر نقش ما موفق بود، خلاص میشدم و
فکر نمی کردم اینقدر بهش نشون بدم.
…
هیچ کس دیگری به من آسیب نمی رساند.
این قرارداد یک ساله بود و وقتی تمام شد
دختر در حال رفتن بود و دیگر حق نداشت به من نزدیک شود
.
چی بهتر از این؟
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 10
بین پاهایم آمد و به بدنم خیره شد.
میتونستم ازش خواهش کنم که بیاد منو ببوسه…
ولی از اول نمیخواستم نرم باشم…نمیخواستم
یه اشتباه رو دوبار تکرار کنم و یکی رو پر کنم.
لب هایش را خیس کرد و به آرامی سرش را جلو آورد. گرمای لباش
روی تنم نشست و به سختی آب دهنم رو قورت داد
.
مشخص بود که شامل نمی شود.
اما آمدنش هم لذت بخش بود.
سرش را گرفتم و به خودم فشار دادم که گریه کرد و
رها کرد.
خم شد و سرفه کرد.
بلند شدم و کمر شلوارم را بستم.
این دختر خیلی کار داشت تا به من خوش بگذرد
. دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 11
…
از قول آنا:
خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکر می کردم. گلویم
می سوخت و چشمانم پر از اشک بود.
بدتر از همه این بود که نمیدونستم انتخاب شدم یا نه…
در کابین باز شد و
با نوری که وارد شد کور شدم.تام
با لبخند گفت
– آنا… برو لباس بپوش و بیا پیش من. دفتر.
تی شرت و شلوار جینم را پوشیدم.
بلند شدم و به سمت کمد لباس رفتم
.
موهایم را پشت سرم بستم و به آینه نگاه کردم.
چشمای آبی من خیلی مات شده بود.
درست از روزی که متوجه سرطان مادرم شدم
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 12
حساب درستی داشتم نه غذا.
شاید اگر انتخاب شوم نجات پیدا کنیم…
روی مژه هایم ریمل زدم و لب هایم را رنگ کردم
.
به دلیل پوست روشنم، نمی توانستم آرایش زیادی داشته باشم
زیرا به زودی شبیه دلقک ها می شد.
پنبهام را پوشیدم.
کیفم را که حاوی لباس رستوران بود زیر دوش
انداختم و به سمت دفتر تام رفتم.
آروم در زدم و گفت
– بیا داخل
– سلام … گفتی باید بیام دفترت
-بیا بشین رو به روی میز آنا نشستم
و گفت
– هرچند فکر نمی کردم ماکسو متوجه شده باشد
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من | شما باید در صفحه 13 باشید
… اما به نظر می رسد شانس با شماست.
مکس… پس اسمش مکس بود. شانس
به من لطف داشته است … یعنی او مرا می خواهد …
تام ادامه داد
– حالا اگر موافقی این قرارداد را امضا کن و
از فردا شروع به کار کن.
به کاغذی که روبروم بود نگاه کردم.
از فردا شروع به کار کنم؟!
کاغذ را برداشتم و شروع به خواندن کردم.
عقد معاشرت جسمی و جنسی…
آب دهان تلخم را قورت دادم و بقیه را خواندم.
شرح وظایف جلو خالی بود و فقط یک جمله نوشته بود
:
اطاعت کامل از همه دستورات. به تام نگاه کردم و
پرسیدند:
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من | صفحه 14
– اطاعت از همه دستورات به چه معناست؟
– پس
شامل چه چیزی می شود؟
– همه چی آنا… چرا فکر می کنی
اینقدر پول می گیری؟
بدنم سرد شده بود.
من چیکار میکنم
اگه مامان بفهمه دارم همچین قراردادی رو امضا میکنم
هیچوقت منو نمیبخشه…
خدایا…
اگه امضا نکنم مادری ندارم که نگرانم باشه
…
سر تکان دادم و خودکار را از دست تام گرفتم.
امضا کردم و به او دادم.
کاغذ را چک کرد و گفت
برای دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 15 – 355 هزار
گوشیش را چک کرد.
واریز می شود.
ظرف یک ساعت به حساب کارت خود وارد کنید.
– بقیه چی؟
– صد تا سه ماه بعد و صد تا سه ماه دوم.
– اما تام… می دونی که
من به این همه پول برای هزینه های بیمارستانم نیاز دارم.
– این همان چیزی است که آنا در شما توصیف کرد. اول همه پول را نمی دهند
.
با تعجب بهش خیره شدم…
– مامانم تا شش ماه دیگه اینجا نیست، تام…
شروع کردم به گریه کردن… حالا چیکار کنم…
تام دستی توی موها و سلولش کشید. تلفن
زنگ خورد
به صفحه گوشیش نگاه کرد و
– باشه 405 تارو بهت میدم… اما بیشتر از این نمیتونم
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من به من گفت صفحه 16
بعدی
… 05 بعدی در پایان سال بعد از پایان
قرارداد شما.
با اینکه هنوز هم می شد کمتر آورد.
اما سرم را تکان دادم و
با صدایی که نگذاشت بغض زیاد شود از او تشکر کردم.
تام سری تکان داد و گفت
– آدرست را دادم. فردا ساعت 7 صبح دنبالت میام.
دوباره سرمو تکون دادم و بلند شدم.
اشک هایم را پاک کردم و گفتم – ممنون بابت همه چیز.
– لطفا مواظب خودت باش.
تام آدم بدی نبود. درست است، او مرا مسخره می کرد و
گاهی اوقات واقعاً غرورم را شکست.
اما با توجه به شغل او غیر از این نمی توانست باشد.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 17 دفتر و شرکت تام را ترک کردم و مستقیم
به رستوران
برگشتم .
اما امیدوارم بعد از فردا بتوانم طبق برنامه پیش بروم و
احتمالاً فردا نتوانم به شیفتم برسم. برای همین
تصمیم گرفتم فردا یک روز مرخصی بگیرم.
رستوران .
درسته که این 055 همه مشکلات ما رو حل میکنه
…ولی من باید برای
تامین مخارج زندگی مادرم به کارم ادامه بدم.
وقتی رسیدم رستوران شلوغ بود.
رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم تو
آشپزخونه.
سرآشپز که منو دید داد زد
– آنا… دیگه بهت مرخصی نمیدم…
همه سفارشات رو اشتباه گرفتند.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 18
خندیدم و کارم را شروع کردم.
دو ساعت بود که روی پاهایم ایستاده بودم و
وقتی کاترین رسید مدام از این میز به میز دیگر می پریدم.
وقتی مرا تنها یافت، پرسید
– آنا چه شد؟
-یکی قبولم کرد…فردا دنبالم میاد
-جدی؟ دیگه نمیای اینجا کار کنی؟
– من میام پدر.
من فردا نمیام دیوانه ای؟ برای کار به اینجا می آیی؟
– چرا که نه؟ اونی که 24 ساعته به من نیاز نداره
– وای آنا خیلی خالی شدی. اونقدر پول نداد که فقط
شب بمونم…
از حرف کاترین دلم شکست…
یعنی فردا چی میشه؟
مناسب نبود یا پیامی می داد که نمی خواهد بخواند.
منتظر ادامه دادنش نشدم، رفتم سفارش دادم
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای
من صفحه 19 جدول بعدی.
ساعت 0 بعدازظهر بود. دیگه نتونستم تحمل کنم
شیفتم را تحویل دادم و به بیمارستان رفتم.
هزینه عمل و مراقبت های بعد از عمل را پرداخت کردم و
بعد رفتم پیش مادرم.
میخواستم زودتر بهش بگم که قراره به زودی درمانش شروع بشه
…
از قول مکس: وقتی آنا اومد با تام حرف بزنه
پشت شیشه آینه مطب تام ایستاده بودم.
این یکی از مراحل انتخاب بود.
در اینجا اگر طرز صحبت و رفتار فرد مناسب است
می خواهم و پول بیشتری به او می دهم.
یا اگه مثل من پیام میدن…
میخوام…
عصر با من تماس گرفت و گفت همه چیز خوب پیش می رود
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 20
این پیامی بود که دادم.
وقتی از عمل مادرش گفت نمی توانستم
سکوت کنم.
مادر عزیزترین موجود زندگی من است…
در نور اتاق تام می توانستم چشمان آبی روشن او را ببینم
.
قبلا فکر میکردم خاکستری بود…
اما آبی…
ترکیب خوبی بود
با پوست روشن و چشم و ابرو مشکی.
بازم یه تفاوت بزرگ با چشمای سبز لکسی…
بعد با تام رفتم سراغ متیو.
عکس ها و مشخصاتشان را به او دادم.
و این دختر شغل درست ماست.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 21
دیشب باید از مامان بیام خونه، ساعت 11 بود.
دستمو لای موهای خیسم کشیدم و روی
تخت دراز کشیدم.
دوش آب گرم چشمانم را آرام کرده بود اما روحم را نه
.
در این مدت جنگ و دعوا و دربار با لکسی
خیلی عذابم می داد.
ساعت 15 شب بود.
صبح باید می رفتم دنبال آنا کلی،
جلسه و کار هم داشتم.
خدا کنه دختر مزاحم نباشه.
انگار آرام است.
اگر بفهمم دوست دختر اجاره ای گرفتم
برای شهرت و برنامه هایم با لکسی خیلی بد بود.
اما اگر افشا نمی شدیم …
عالی میشه …
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 22
با این افکار خوابیدم از صحبت های آنا:
او ابتدا باور نمی کرد که من دوست پولداری دارم
که حاضر است این هزینه ها را به من قرض دهد
.
اما من آنقدر گفتم که او باور کرد.
کلی هم اصرار کرد که حتما یک روز دوستم را ببیند.
داشتم به دروغ های خودم می خندیدم.
اما من راضی بودم که مامان خوشحال و امیدوار است.
وسایلم را جمع کردم
دوش گرفتم و خوابیدم.
جز چند تا لباس و لباس زیر چیزی نگرفتم
.
من چیزی برای برداشتن نداشتم.
صبح با ساعت زنگدارم از خواب بیدار شدم.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 23
تازه دست و صورتم را شسته بودم که موبایلم زنگ خورد
.
شماره ناشناخته بود.
با تردید جواب دادم
– بله؟
– آنا…
صدای مردانه و گرمی که اسمم را می گفت
یک لحظه بی حرکتم کرد.
آروم گفتم
– آره
– منتظرت هستم.
این را گفت و گوشی را قطع کرد.
صدای مکس بود…
اگه صداش اینقدر مردانه و داغ بود…یعنی
قیافه اش چه شکلی بود؟
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 24
با استرس آماده شدم.
کیف کوچکی را که با وسایلم پر کرده بودم برداشتم و
به سمت پاگان رفتم.
از ساختمانمان بیرون رفتم و
با دیدن یک لیموزین مشکی که جلوی در خانه ایستاده بود شوکه شدم.
لیموزین مشکی… در محله ماست…
هیچی، الان همه همسایه ها دارن به من نگاه می کنن.
راننده لیموزین پیاده شد و با سر به من اشاره کرد.
وقتی در ماشین را برایم باز کرد و کیفم را از دستم گرفت
سلام کردم . تشکر کردم و سوار شدم
. همان عطر مردانه ریه هایم را پر کرد و این بار
چهره اش را در نور دیدم.
مطمئن بودم ابروهایم از پیشانی ام بیرون زده
زیر لب گفتم
– ماکسول لوکس؟!
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 25 آیا
این مرد خوش تیپ جلوی من واقعا
مکسول لوکس معروف صاحب سه شرکت خودروسازی بود؟!
سوار اشتباه نشوید
نگاهش را خیلی جدی از من گرفت و رو به راننده کرد
– حرکت کن جیم.
بعد بدون اینکه نگاهم کنه گفت
– پس منو میشناسی.
دهنم باز بود.
آیا ممکن است کسی ماکسول لوکس را نشناسد…
حتی اگر نام او را ندانند، آنقدر
عکس او روی در و دیوار و در مجلات وجود دارد که حتما دیده است…
عکسش.. با
اون دختر …
زیر لب گفتم
– ولی تو دوست دختر داری !؟
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 26
بعدا پشیمون شدم از حرفم …
منو برای خودش نمیخواد.
می خواستم جمله ام را اصلاح کنم که
– اصلا نمی توانم سه چیز را تحمل کنم.
و دستوری گفت.
-بله… دارم…اون تو…باید یه
چیزایی رو با هم هماهنگ کنیم.
مغزم گیر کرده بود.
بد به نظر میرسی… قرارم رو کنسل میکنم.
قراره دوست دختر مکسول لوکس بشم…
ولی همه اینجوری میفهمن!
شاید من دوست دختر مخفی او شوم.
برگشت سمتم و سریع دهنمو بستم و
چند بار پلک زدم.
پوست برنزه .
موی بلغور جو دوسر.
چشم سبز
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 27
مناسب است.
نه…نه…احمقانه است که بخواهد
با من باشد.
یه دختر معمولی که قدش 16.5 بیشتر نیست…
زل زد تو چشمام و گفت
بعد از این اول این سه تا رو میبینم جدا
از اینکه
با ترس سرم رو تکون دادم که گفت
– نافرمانی.. . دروغ…
دوباره سرم را تکان دادم و نگاهش را از من گرفت. دکمه
کناری را فشار داد و شیشه مشکی بین مت و
سمت راننده بالا رفت.
لیوان که بالا رفت آروم گفت
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 28
– حالا بیا بشین اینجا.
به صندلی روبرویش اشاره کرد.
اولین بار بود که سوار چنین ماشینی می شدم.
فضای داخل از اتاق من بزرگتر بود.
رو به روی روش نشستم که سرش رو به پاهایش کرد و گفت
– من از لباس ورزشی متنفرم.
دقیقاً همان چیزی است که من پوشیده بودم. تی شرت و
شلوار جین.
نگاهش روی سینه ام دوخته شد و گفت
– پیراهنت را در بیاور
– اما…
– اولین چیزی که گفتم از چه متنفرم؟
سری تکون دادم و پیراهنمو در آوردم.
از خجالت به پنجره خیره شدم.
می دونستم از بیرون من رو نمی بینن …
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 29
اما برهنه شدن جلوی یکی برام سخت بود،
لباس زیرم کرم رنگ بود.
نگاهش به بدنم دوخته شد و گفت
– تو هم در بیار…
با دستای سرد زیپ لباس زیرمو باز کردم و آروم آروم
از روی شونه هام برداشتم که پاهاشو باز کرد و گفت
– باشه… حالا بیا بشین روی من. دامان
تنفسم نامنظم بود.
آهسته بلند شدم و نشستم.
کمرم را گرفت و به سمت خودش کشید.
دستش داغ بود.
شاید من خیلی سرد بودم. آروم به آرامی
دستش را روی شانه ام گذاشت و از روی ستون فقراتم برداشت.
موهام نفس عمیقی کشید و دستش به
سینه ام رسید.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 30
دستش را روی سینه ام گذاشت و آرام شروع کرد به نوازش من
.
بدنم داغ بود و تنفسم نامنظم بود.
کنار گوشم گفت
– باشه … با من بیا آنا … آه تو را بشنوم …
دستش را روی شکمم گذاشت و تا کمر شلوارم برد
.
مچش را گرفتم و به او گفتم
– خواهش می کنم،
گردنم را بوسید و گفت
– نافرمانی آنا … تحمل نمی کنم …
اما دستش را لمس نکردم.
زیر لب گفتم
– نمی خوام اولین بارم اینجوری بشه. ..
– من هم نمی خوام آنا… حالا با من همکاری کن.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 31
با فشار دستش را از دستم برداشت و دکمه های شلوارم را باز کرد
.
از زبان مکس:
وقتی بدن سفیدش را رو به رویم دیدم، نتوانستم
. می دانستم اگر ادامه بدهم به زودی به آخر خط می رسم.
جلوی خودم را بگیر
وقتی روی پاهایم نشست، از نرمی بدنش حالم بدتر شد
.
من نمی خواستم اینجا یک رابطه کامل داشته باشم.
اما نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.
با وجود مخالفتش دستم را در شلوارش فرو کردم.
هوا گرم و مرطوب بود.
آروم شروع کردم به نوازش کردنش.
من خیلی مواظب بودم که پرده خراب نشود ….
می خواستم کاملاً باقی بماند تا آن را حس کنم.
دست دیگرم هم بیکار نبود.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 32
داشت لبش را گاز می گرفت که صدایی در نیاورد،
پاهایش را جمع کرد تا جلوی حرکت دستم بگیرد
اما دستم را بیشتر تکان دادم.
بالاخره آهی کشید و مثل مار در بغلم پیچید
اما نزدیک خانه بودیم.
دستمو از توی شلوارش بیرون آوردم با دستمال کاغذی
رسید
پاک کردم .
چشمانش را باز کرد.
او کاملا خمار بود. زدم به باسنش و گفتم
– برو لباساتو بپوش… رسیدیم…
بقیه رو تو خونه ادامه میدیم.
با خجالت از پاهایم بلند شد و رو به روم نشست.
خواست که لباس زیرش را بپوشد. من به او گفتم
برای دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من | صفحه 33
– او نمی خواهد. فقط پیراهنتو بپوش
با چشمای گرد شده نگاهم کرد و سرمو تکون دادم.
اطاعت کرد و فقط تی شرتش را پوشید.
وقتی لباس هایش مرتب شد.
در را باز کردم تا بیرون بیایم.
وقتی پیاده شدم توجهم
به قوس کمر و پشتش جلب شد.
لبخندی روی لبانم ظاهر شد
، هرچند کوچک بود.
اما چیزی در زنانگی کم نداشت.
از قول آنا:
نمی دانم چه بلایی سرم آمده بود.
من خودم نفهمیدم.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من 34 صفحه طول کشید چند دقیقه طول کشید.
آنقدر مست بودم که مغزم کار نمی کرد.
وقتی به من گفت بلند شو، چند دقیقه طول کشید
تا بفهمم چه خبر است.
فکر نمی کردم اینقدر به لمسش حساس باشم…
به خانه رو به روم خیره شدم.
خونه نبود… قصر بود…
حتما باید اینجوری میشد.
اینجا خانه مکسول لوکس است، اولین میلیونر زیر
35 سال…
نفس عمیقی کشیدم و با مکس به خانه رفتم
.
وقتی وارد ساختمانمان شدیم، آنقدر بزرگ بود که
هنوز چشمانم همه جا را نگاه نکرده بود. به پله ها رسیدیم.
پله های بزرگ با کف چوبی براق
به طبقه بالا منتهی می شد.
به دو گروه تقسیم شد و مکس از سمت چپ بالا رفت.
در سکوت پشت سرش رفتم بالا.
سرم رو تکون دادم و اون رفت سمت کمد و گفت
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 35
استرس تمام وجودم را گرفته بود،
یعنی می خواهد همین الان با او بخوابم؟
یعنی باید هر چه زودتر از دنیای باکرگی خداحافظی کنم
.
یهو گفت
– این اتاق توست…
در رو باز کرد و
اتاق از کل خونه ما بزرگتر بود.
یک تخت دونفره بزرگ با روتختی ساتن آبی وسط
اتاق بود.
یک تلویزیون بزرگ جلوی تخت…
یک در شیشه ای بزرگ به تراس با دو
پنجره بلند که اتاق را روشن می کرد.
مکس وارد شد و گفت
– تو اینجا بمان… تا من بروم جای
دیگری
، تو را می خواهم… همه چیز اینجاست… حتی
لباس مناسب…
– از لباس اسپرت متنفرم… مخصوصا شلوار…
دوباره سرم را تکان دادم.
– باشه… حالا برهنه.
با ترس بهش نگاه کردم گفت
– یه ساعت دیگه جلسه دارم. زود باش…
آب دهانم را به سختی قورت دادم و پیراهنم را در آوردم
.
به کمد تکیه داد و به من خیره شد.
کمر شلوارم را باز کردم و بیرون آوردم.
دیگر به او نگاه نکردم.
شورتمو در آوردم و برهنه روبه روی روش ایستادم که
گفت
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 37
– اندام زیبایی داری آنا… قوز نکن…
سعی کردم
صافش کنم اما نشد. خیلی موفق
حس کنم بدنم. از خجالت کوچک می شد
مکس اومد سمتم و برگشت.
با دستش نوک سینه ام را گرفت و گفت:
برگشت و انگشتش را گذاشت روی باسنم و گفت
: بیا اینجا.
– سردته؟ یا تحریک شدی؟ چیزی نگفتم
انگشتش را زیر سینه ام کشید و تا کمرم برد.
.
روی تخت نشست و من را برگرداند و گفت
– خم شو ببینم پشتت ورم کرده یا پیچ خورده است.
نفسم بند آمده بود.
به آرامی خم شدم.
دو طرف باسنم را گرفت و شروع به معاینه کرد.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 38
وقتی انگشتش را روی پشتم گذاشت نفسم بیرون رفت.
آنقدر فشار داد که من از درد جیغ زدم.
روی تخت و شروع کرد به باز کردن دکمه ها
توی گلویش خندید و گفت
: خوبه…
انگشتش را جلوتر برد و گفت
– آماده ای ….
با دستش شروع به چک کردن پیشانی ام کرد و گفت
– این … پرده کامل و سالم … خیلی خوب است
.. یهو
بلند شد و گرفت موبایلش را بیرون آورد
و به من اشاره کرد که روی تخت بخوابم و
من روی تخت خوابیدم در حالی که او به من اشاره کرد
که پاهایم را باز کنم.
همزمان تلفنی گفت
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 39
– استفان … جلسه صبحم را لغو کن …
تا ظهر اینجا نیستم.
منتظر جواب طرف مقابل ماند و گوشی را قطع کرد. گوشیشو پرت کرد
از حرف مکس:
نمیخواستم جلسه ام رو کنسل کنم.
پیراهنش
…
اما قیافه و اندام آنا طوری بود که من وسوسه شدم
با او بروم. به همین دلیل می خواستم او برهنه باشد.
می خواستم ببینم شب چه چیزی در انتظارم است.
اما وقتی خم شد و نگاهم
به سفیدی و خیسی تنش او افتاد، بی نهایت هیجان زده شدم.
سریع لباسامو در آوردم و
چشمم به تن و پاهای آنا بود.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 40
با آن بدن رنگ پریده روی تختی تاریک،
چشمانش دوباره گشاد شد و دهانش نیمه باز شد.
مثل یک نقاشی تحریک آمیز بود.
به بدنم نگاه کرد.
شورتمو که در آوردم چشماش گرد شد و
نگاهم کرد.
به چشمانم نگاه کرد.
تازه فهمید که بهش خیره شده بودم.
گونه هایش قرمزتر شد و
لبش را گاز گرفت.
آروم گفتم
– چی… می ترسی؟
بدون اینکه حرفی بزنه فقط سرشو تکون داد و
بهم
خندید
.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 41
بین پاهایش نشستم و دستمال ها را روی تخت و
زیر آنا گذاشتم.
با سوال نگاهم می کرد و گفتم
– نمی خوام با خون تو روی تخت بمیرم.
خیلی خوب بود. حرکات و رفتارش واقعا بکر بود.
یک دختر کاملا دست نخورده
پاهاش رو روی شونه ام گذاشتم و گفتم
– خودتو راحت کن آنا… بذار زود تموم بشه.
سرش را تکان داد.
با خیسی بین پاهایم به خودم مالیدم و
آن را کاملا فشار داد.
این سفتی اولیه لذت بخش بود.
جیغ کشید و تخت را گرفت.
خودمو کشیدم بیرون که گفت عزیزم.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 42
غرق در خون شدم.
دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. صحنه روبه روی
رم بسیار جذاب بود.
دوباره خودم را به سمت او هل دادم و او فریاد دردناک اما آرام تری کشید
.
خم شدم و با سرعت و قدرت ضرباتم ادامه دادم
.
کم کم با لذت شروع به ناله کردن کرد که
بیشتر تحریکم کرد.
وقتی اندازه اش را دیدم متوجه شدم خیلی درد دارم
.
خیلی تنگ بود. من از آن سیر نمی شدم.
از قول آنا:
مکس نفسش بند آمده بود
اما قابل تحمل بود.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 43
بین دستانم قرار گرفت و خیلی راحت کار کرد.
حتی مرا نبوس
چه توقع احمقانه ای آنا… این
یک رابطه عاشقانه نیست.
حتی اگر مرا بوسدی، آن بوسه برای عشق نبود.
پس بهتر است نبوسید.
درست است که دیگر دردی نداشتم و واقعا لذت بخش بود.
اما حس خوبی نداشتم.
حس میکردم یه زن خراب که بخاطر پول میخوابه
.
اما من مدام آن را در ذهنم تکرار می کردم.
به خاطر مامان… به خاطر عمل مامان.
خسته به نظر می رسید.
از من جدا شد و من را برگرداند.
یک لحظه فکر کردم می خواهد از پشت وارد من شود
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 44
این کار را نکرد
دوباره وارد جلوی من شد و ادامه داد.
پشت گردنم را بوسید و شانه ام را گاز گرفت.
نمی دانم چقدر طول کشید.
وقتی گرما را در خود احساس کردم، حالم نداشت .
بی حرکت افتادم. او می داند که حتی از من جدا خواهد شد
.
آنقدر خسته بودم که خوابم برد.
از قول مکس:
آنا عالی بود. خیلی وقته اینقدر خوش نگذشته بودم
گرچه برای من ضرری نداشت، اما تنش
بسیار لذت بخش بود.
وقتی او را برگرداندم، فکر کردم میخواهم
از پشت با او رابطه داشته باشم.
از تنش بیشتر بفهمم.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 45
درست است، به زودی این کار را انجام خواهم داد.
اما امروز حوصله اش را نداشتم.
بالاخره آخرین حرکت را انجام دادم و خودم را خالی کردم.
بدون اینکه خودم را از آن بیرون بکشم،
طبق معمول خوابیدم.
بدون اعتراض و نق زدن آرام گرفت. بالاخره بعد از مدت ها
رابطه ای را بدون جیغ و در آرامش
تجربه کردم .
زمانی که من از روش خارج شدم
یک ساعت همینطور خوابیدیم .
کنارش دراز کشیدم و کشیدمش تو بغلم.
هاسم میگه آنا میتونه عروسک نرم من باشه.
چون بی معطلی اومد تو بغلم.
حتی وقتی دستمو گرفتم با پاس مخالفت نکرد
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 46
.
آروم شروع کردم به نوازشش و ملحفه رو
روی هر دومون کشیدم.
به حرکت آرام دستم ادامه دادم.
قبل از جلسه می خواستم یک بار دیگر رابطه جنسی داشته باشم
.
از قول آنا:
عادت نداشتم روز بخوابم.
اما با حرکت دست مکس
از خواب بی خوابی بیدار شدم.
منو توی بغلش کشید و از پشت بغلم کرد.
من مخالفتی نکردم.
چون من برای همین اینجا هستم.
حتی وقتی دوباره دستش را بین پاهایم گرفت، با اینکه
درد داشتم، چیزی نگفتم.
دستش را با نوازش زیر شکم و بین پاهایم می برد.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 47
احساس کردم دوباره کمرم تحریک شد.
گونه ام را به آرامی بوسید و تمام بدنم بی حس شد.
لب هایش را برداشت و دوباره شانه ام را بوسید.
به نظر می رسید از این کار لذت می برد زیرا مرا به تخت هل داد و
موهایم را کنار زد.
شروع کرد به بوسیدن شانه ام و رفتن.
به کمرم رسیده بودم که یه آه کوچولو از لبام فرار کرد
.
در گلویش خندید و مرا به عقب برد.
جسدش را سرنگون کرد.
انگار می خواست تصمیم بگیرد از کجا شروع کند.
او به صورت من نگاه نمی کرد و به سینه ام نگاه می کرد.
خم شد و نوک سینه ام را بوسید.
سینه دیگرم را بوسید و به آرامی
زبانش را لمس کرد.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 48
یهو نگاه کرد و با دیدن من که پر از لذت بودم
لبخند غرور آمیزی روی لبش نشست.
دوباره خم شد و نوک سینه دیگرم را لمس کرد.
وقتی وزنش را روی سینه ام گذاشت و در دهانش گذاشت،
لرزیدم .
می خواستم از آن لذت نبرم، اما بسیار لذت بخش بود.
آنقدر که بی اختیار آهی کشیدم.
خیلی ماهرانه داشت می خورد و سینه هایم را می بوسید و
هر دو سرش گرم بود.
بازوانش را گرفتم و دستش را گرفتم.
او برای یک لحظه متوقف شد.
انگار حرکت من او را شوکه کرد.
دستمو از بدنش برداشتم و اون بهم نگاه کرد و گفت
– آروم باش آنا…
داشتیم به هم نگاه میکردیم.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 49
آروم اومد بالا و به لبام خیره شد.
چشمانم را بستم.
با اینکه مطمئن نبودم میخواد منو ببوسه یا نه…
از قول مکس:
من آدم عشوه گر نبودم.
شاید گاهی برای گرما و تنوع…
اما بیشتر اوقات قبل از رابطه به معاشقه اهمیت نمی دادم
.
عجیب بود که این بار هوس کردم.
پس از آن، یک رابطه کامل. مردد بودم که لب هایش را ببوسم یا
نه.
دوست ندارم وقتی میبوسمش کنارم
باشه
اما وقتی چشمانش را بست، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم
و لب هایم را روی لب هایش گذاشتم.
. دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 50
خیلی نرم بود.
لبش را مکیدم که دستش بالا آمد
و دور گردنم حلقه شد.
از حرکت نرم دستش روی بدنم خوشم آمد.
خودم را بین پاهایش حرکت دادم و
او مرا با خود برد و پاهایش را برایم باز کرد.
همانطور که لب های او طعمه من بود، وارد او شدم
.
آه عمیقی کشید و لرزید.
به تدریج حرکاتم را تشدید کردم.
دشتش توی موهایم رفت، این بار آه های پر از لذتش
عمیق تر شد.
برگشتم و به خودم دست نزدم.
دستش را روی سینه ام گذاشت و نشست
.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 51
کمرش را گرفتم و گفتم
– خودت ادامه بده …
آروم شروع کرد.
با ترس، ملحفه را مثل یک زن دور بدنم کشیدم،
حرکت سینه هایش با هر ضربه ای که
انجام می داد ، بسیار تحریک کننده است
، کمر بسیار باریکش
وقتی نشسته بود، باریک تر به نظر می رسید.
دست رون را گرفتم و باسنش را در دستم گرفتم.
او دیگر نداشت.
روی سینه ام خوابید و آهسته زمزمه کرد
: دیگر نمی توانم.
باسنش را در دستم فشار دادم و خودم را شروع کردم.
از قول آنا:
این بار که بیدار شدم تنها بودم.
نوری که از پنجره می افتاد بیش از حد در اتاق بود
. دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 52
.
معلوم بود که ظهر است.
سریع روی تخت نشستم… به مامانم زنگ نزده بودم
مشکوک نگاهم کرد و گفت
.
از مکس خبری نبود. می خواستم بلند شوم که در اتاق باز شد
.
سال با لباس سفید و سیاه خدمه وارد شد.
به من لبخند زد و گفت
– ناهار شما را آوردم خانم.
سینی را در دستش گذاشت روی پای تخت و به
من
نگاه کرد
– می خواهی حموم را
برایت آماده کنم
؟
صفحه 53
– به چیزی نیاز ندارید؟
– نه ممنون،
در سکوت به هم خیره شدیم، بعد خانم گفت
– بس است.
سرم را تکان دادم و گفتم
– من آنا هستم …
– تو یکی از آنها نیستی؟
پرسشگرانه به او نگاه کردم و پرسیدم
– کدام یک؟
سرش رو تکون داد و گفت
– مهم نیست. باید دکمه کنار تختت را فشار دهی
آنا. امشب مهمانی مهمی است، آرایشگر
ساعت 7 می آید
تا آرایش شما را انجام دهد.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 54
– مهمونی؟
سرش را تکان داد
– اما من لباس مجلسی نیاوردم،
دوباره ابروهایش بالا رفت – فکر کنم به اندازه کافی لباس مجلسی به
اندازه تو
دارد .
خودم را روی تخت تا کردم و گفتم
– خوب اینها مال من نیستند،
متفکر سرش را تکان داد و به طرف در رفت و گفت
– نه تو از آن ها نیستی… این لباس ها مال توست.
همانطور که شما اینجا هستید،
با یک سوال رفتن او را تماشا کردم. در را ببند. او
مرا با سوالم تنها گذاشت
. تمام بدنم درد می کرد.
اولین کاری که باید انجام می دادم دوش گرفتن بود.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 55
از روی تخت بلند شدم اما ملافه هنوز از من دور بود.
کیف نداشتم
گوشیمو برداشتم و به مامانم زنگ زدم.
اما او جوابی نداد.
با بیمارستان تماس گرفتم و پرستار گفت مادرم را
برای آزمایش های قبل از عمل ببر.
مجبور شدم برم پیشش.
پرستار گفت احتمالا پس فردا کار می کند.
من باید با او باشم.
ساعت 2 بود.
اگر زود دوش بگیرم، می توانم مامانم را ببینم و قبل از ساعت 7 برگردم
.
رفتم تو حموم که بیشتر شبیه یه اتاق بزرگ بود
از حمام
صفحه 57
من نمی توانستم در مقابل وان بزرگ او مقاومت کنم
. دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 56
شیر آب را باز کردم و سینی را با
خودم به حمام بردم.
حالا که امکانات وجود دارد، چرا اول از آنها استفاده نکنیم
؟
از قول مکس:
اولین باری بود که بعد از رابطه اینقدر خوابیدم
.
نمی خواستم بلند شوم.
اما حیف که کار در زندگی من حرف اول را می زند.
اما در تمام مدت جلسه ذهنم جلوی بدن آنا بود.
الان داره چیکار میکنه
بیدار شده
دوست نداشتم به این زودی با آنا در رسانه ها دیده شوم.
اما امشب یک جشن خیریه مهم بود،
من
نمی توانستم تنها بروم
چون اگر تنها می رفتم، لکسی دوباره او را می گرفت،
این تله همیشگی او بود.
خودش را جای دوست دخترش می گذاشت که
دیگر آنجا نبود، اما این بار نتوانست.
این بار آنا در بغلم بود و منتظر
نگاه متعجب لکسی بودم…
از صحبت های آنا:
بعد از اینکه دوش گرفتم و ناهارم را خوردم،
حوله ای دور خودم پیچیدم و بیرون آمدم.
در کمد لباس را باز کردم و کیفم را دیدم
.
کمد پر بود از لباس های رنگارنگ
حتی لباس زیر و چند دست کفش.
چیزهای زیبا برای بودن،
اما نه برای من.
دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من صفحه 58
لباس هایم را ته کمد گذاشتم و
– امم… بهشون نگفتم… میخوام زیارت کنم
یک تی شرت آبی آسمانی و یک شلوار برمودای آبی بپوش.
لباسامو در آوردم و آماده رفتن به دیدن
مامان شدم
و از اتاق خارج شدم.
تقریبا می دانستم کجا بروم.
داشتم از پله ها پایین میرفتم که صدای مردی
منو قطع کرد
-خانم…از کجا میای؟
به آرامی به سمت صدا چرخیدم،
پیرمردی با کت و شلوار مشکی و
پیراهن سفید بسیار اتو شده ایستاده بود.
آب دهنمو قورت دادم
و گفتم
– میرم بیرون
. صفحه 59
– ولی آقای لوکس نگو که میری بیرون.
صدای
مادرم شنیده شد… نمی دانستم باید
از آن طرف خانه بزرگ به آنها بگویم
– چی شد متئو؟
– انگار اینجا مشکلی پیش اومده
از خجالت تمام بدنم داغ شده بود.
نمی خواستم روز اول مشکل ایجاد کنم.
اما من باید مامانم را می دیدم.
گیج گفتم – نمیدونستم باید مقدمات
بیرون رفتن رو فراهم کنم … خیلی لازمه ولی … باید برم
.
سر تا پا به من نگاه کردند و با تعجب به من نگاه کردند
– کجا باید بروی چون خیلی مهم است؟
… دیدن مادرم … بیمارستان … بیمارستان مرکزی
سرطان و بخش اندوکرین
با تردید به من نگاه کرد و گفت:
باید از آقای “لوکس” اجازه بگیری ما اجازه نداریم
نمیتونیم بزاریم بری
میشه زنگ بزنی و ازم اجازه بگیری؟
چشمانش کاملا گرد شده بودند.
او سرش را تکان داد و گفت:
نه … به خودت زنگ بزن آقای لوز
آنها دوست ندارند که در وسط روز بدون برنامه به ملاقات کسی بروند.
من مردد بودم.
نمیدانستم چه کنم.
نفس عمیقی کشیدم و تمام اعتماد به نفس خود را جمع کردم.
آره
تلفن همراهم رو در اوردم و شماره مکسین رو گرفتم
دوجابجایی
با نوشتن رمان دوست دختر رشدم ۶۱
قلب من به قدری تند میتپید که میترسیدم این اتفاق بیفتد.
صدای مردانه و قوی او مثل آب از پشت تلفن است
یخ به سرم زده بود
آنا … اتفاقی افتاده، زنگ زدی؟
سلام … میخواستم بیام اگه اجازه بدی
من اجازه نمیدم
اون میخواست تمومش کنه که من التماس کردم
لطفا … اون تو بیمارستان تنهاست … من باید
… مامانم رو میبینم … فقط ده دقیقه
ساکت ماند.
چشمانم پر از اشک بود.
با فشار نفسی کشید و گفت:
که من
آن را قطع کرد
دستهایم میلرزید
دوجابجایی
با خواندن رمان دوست دختر رشدم ۶۲
من به گوزن و متیو که منتظر من ایستاده بودند، خیره شدم.
دی گه کافیه.
چی شده؟
اون گفت: من هماهنگ میکنم ماریو سر تکان داد
گفت
برو دم در – راننده دنبالت میاد –
سرم را تکان دادم و از خانه بیرون آمدم …
باورم نمیشد.
چند دقیقه گذشت، یک بنتز سفید به پلهها آمد
از جایش برخاست
با تردید نگاه کردم وقتی دیدم یه پسر جوون
با تعجب به من نگاه کرد
میخوای بری بیمارستان مرکزی؟
سری تکان دادم و از پلهها پایین رفتم.
سر به زیر انداخت و لبخند زد.
دوجابجایی
باعث شد داستان دوست دختر رشدم ۶۳ رو
اما نه یک لبخند عاشقانه
لبخندی که قلبم را به وحشت انداخت.
یک لحظه مردد ماندم.
ولی دیگه نمیتونم به مکس زنگ بزنم
وقتی قطار حرکت کرد روی صندلی عقب نشستم
هنوز زیاد دور نشده بودیم که گفت:
چه خبر از این عمارت؟
از اینکه داشت من رو از آینه دید میزد آگاه بودم
به آرامی گفتم
بله
دوست دختر جدید داری؟
نمیدانستم چه بگویم،
به همین دلیل بود که به بیرون پنجره نگاه کردم
من نگفتم
دوباره گفت: با این.
دوجابجایی
یه نسخه از رمان دوست دختر رشدم صفحه ۶۴
شما می دونید که دوستان آقای لوکس همه با من هستند
اونا رابطه خوبی
همچنان که حرف میزد من ساکت ماندم.
اگه با من بیای منم دوستت دارم
من احساس خفگی میکردم
صبح که شد، یه نفر بدنم رو به عنوان گروگان گرفت و حالا یکی دیگه
داشت به من پیشنهاد میکرد
این واقعا منم؟
یه دختر؟
با عصبانیت گفتم: من به کسی احتیاج ندارم.
آیا میتوانی تمامش کنی؟
در آینه به من نگاه کرد و چیزی نگفت.
حالم به هم خورد.
اما جلوی خودم را گرفتم.
قطره اشکی از کتاب افتاد و من به سرعت آن را با دستم پاک کردم
دوجابجایی
با نوشتن رمان دوست دختر رشدم ۶۵
دوجابجایی
… دیدن مادرم … بیمارستان … بیمارستان مرکزی
سرطان و بخش اندوکرین
با تردید به من نگاه کرد و گفت:
باید از آقای “لوکس” اجازه بگیری ما اجازه نداریم
نمیتونیم بزاریم بری
میشه زنگ بزنی و ازم اجازه بگیری؟
چشمانش کاملا گرد شده بودند.
او سرش را تکان داد و گفت:
نه … به خودت زنگ بزن آقای لوز
آنها دوست ندارند که در وسط روز بدون برنامه به ملاقات کسی بروند.
من مردد بودم.
نمیدانستم چه کنم.
نفس عمیقی کشیدم و تمام اعتماد به نفس خود را جمع کردم.
آره
تلفن همراهم رو در اوردم و شماره مکسین رو گرفتم
با نوشتن رمان دوست دختر رشدم ۶۱
قلبم چنان به شدت میزد که میترسیدم این اتفاق بیفتد
صدای مردانه و قوی او مثل آب از پشت تلفن است
یخ به سرم زده بود
آنا … اتفاقی افتاده، زنگ زدی؟
سلام … میخواستم بیام اگه اجازه بدی
من اجازه نمیدم
اون میخواست تمومش کنه که من التماس کردم
لطفا … اون تو بیمارستان تنهاست … من باید
… مامانم رو میبینم … فقط ده دقیقه
ساکت ماند.
چشمانم پر از اشک بود.
با فشار نفسی کشید و گفت:
که من
آن را قطع کرد
دستهایم میلرزید
با خواندن رمان دوست دختر رشدم ۶۲
به دین و متیو که منتظر من بودند خیره شدم.
دی گه کافیه.
چی شده؟
اون گفت: من هماهنگ میکنم ماریو سر تکان داد
گفت
برو دم در – راننده دنبالت میاد –
سرم را تکان دادم و از خانه بیرون آمدم …
باورم نمیشد.
چند دقیقه گذشت، یک بنتز سفید به پلهها آمد
از جایش برخاست
با تردید نگاه کردم وقتی دیدم یه پسر جوون
با تعجب به من نگاه کرد
میخوای بری بیمارستان مرکزی؟
سری تکان دادم و از پلهها پایین رفتم.
سر به زیر انداخت و لبخند زد.
باعث شد داستان دوست دختر رشدم ۶۳ رو
اما نه آن لبخند عاشقانه،
لبخندی که قلبم را به وحشت انداخت.
یک لحظه مردد ماندم.
ولی دیگه نمیتونم به مکس زنگ بزنم
وقتی قطار حرکت کرد روی صندلی عقب نشستم
هنوز زیاد دور نشده بودیم که گفت:
چه خبر از این عمارت؟
از اینکه داشت من رو از آینه دید میزد آگاه بودم
به آرامی گفتم
بله
دوست دختر جدید داری؟
نمیدانستم چه بگویم،
به همین دلیل بود که به بیرون پنجره نگاه کردم
من نگفتم
دوباره گفت: با این.
یه نسخه از رمان دوست دختر رشدم صفحه ۶۴
دوست دخترای آقای لوکس همه با من هستند
اونا رابطه خوبی
همچنان که حرف میزد من ساکت ماندم.
اگه با من بیای منم دوستت دارم
من احساس خفگی میکردم
صبح که شد، یه نفر بدنم رو به عنوان گروگان گرفت و حالا یکی دیگه
داشت به من پیشنهاد میکرد
این واقعا منم؟
یه دختر؟
با عصبانیت گفتم: من به کسی احتیاج ندارم.
آیا میتوانی تمامش کنی؟
در آینه به من نگاه کرد و چیزی نگفت.
حالم به هم خورد.
اما جلوی خودم را گرفتم.
قطره اشکی از کتاب افتاد و من به سرعت آن را با دستم پاک کردم
با نوشتن رمان دوست دختر رشدم ۶۵
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
3 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان دوست دختر اجاره ای من»
رمان خیلی خیلی قشنگیه من این رمانو از یکی دوستام شنیدم ولی باور نمیکردم انقد قشنگ باشه مرسی او نویسدنش
خیلی خوبه رمانش من خواندم
قشنگ بود مرسی از نویسنده رمان و سایت