دانلود رمان رایولا

رایولا ( هاپسکاچ ) یک رمان جریان آگاهای نوشته خولیو کورتازار نویسنده آرژانتینی است . این کتاب در سال ۱۹۶۳ به زبان اسپانیایی و در سال ۱۹۶۶ به زبان انگلیسی در پاریس نوشته و منتشر شد.  همچنین اولین نسخه انگلیسی این کتاب در آمریکا توسط گرگوری راباسا ترجمه شد.

این کتاب را میتوان بر اساس دو دنباله مختلف از فصل های کتاب خواند که اغلب به عنوان یک رمان “ضد” یاد میشود و این به معنای کاوشی با پایان های متعدد و جستجوی بی پایان در میان پرسش های بی پاسخ می باشد.

 

دانلود رمان رایولا

ادامه ...

وقتی هوا خنک است، یعنی در اواسط پاییز، من دیوانه می شوم
عقاید فکری از نوع اساسی و باطنی، مانند:
دوست دارم پرستو بگیرم و به کشوری با آب و هوای گرم پرواز کنم.
یا مورچه بشوید و به اعماق غار بروید و آن را بخورید.
محصولاتی که در تابستان ذخیره می شوند یا از گوشتخواران به دست می آیند، مانند سوروچیک.
به خوبی در یک قفس شیشه ای گرم شده ذخیره می شود تا نچرخد.
آنها یخ می زنند، این همان اتفاقی است که برای انسان های بیچاره می افتد که این کار را نمی کنند.
آنها به دلیل نداشتن گرما نمی توانند لباس های گران قیمت بخرند یا گرم بمانند.
نفت سفید، کمبود زغال سنگ، کمبود هیزم، کمبود نفت و غیره.
بدون پول، زیرا کسی با پول زیاد می تواند وارد شود.
سعی کنید گراپا خوشمزه را در هر سالن بولینگ بنوشید. باید بدانید چه چیزی شما را هیجان زده می کند.
اگرچه اکسپلویت ها منع می شوند، اما اکسپلویت ها از visio سرچشمه می گیرند و از visio سرچشمه می گیرند.
هم کمبودهای جسمی و هم اخلاقی هر کدام و چه زمانی
دارم از سراشیبی مرگبار از بد اخلاقی به تمام معنا پایین می روم،
کسی نیست که او را از پرتاب شدن در ترسناک ترین سطل زباله جهان نجات دهد.
سردرگمی انسان است و هرگز کمکی به بالا بردن او نمی کنند.
از گل و لای دنیایی که در آن غوطه ور است، نه بیشتر، نه کمتر.
کندور در کودکی خود بر روی کوه های بلند می دوید و پرواز را می دانست
کوه ها بود، اما پیری مانند یک بمب افکن غواصی سقوط کرد.
موتور اخلاقی او از کار افتاده است. و امیدوارم مطالبی که نوشتم براتون مفید بوده باشه
به اعمال خود نگاه کنید و وقتی خیلی دیر شده است پیشاپیش عذرخواهی نکنید
همه چیز به خاطر او به جهنم رفته است!
من می خواهم سزار بروتوس باشم
من اینطوری نبودم (فصل: سگ مقدس)
آیا جادوگر را پیدا خواهید کرد؟ آمدم چون کافی بود چند بار بیرون را نگاه کنم
در امتداد خیابان سن تا طاق مشرف به خیابان کونتی که به سختی روشن شده است
خاکستر و درختان زیتون شناور در رودخانه باعث می شود اشکال و فرم ها را بشناسم.
هیکلی لاغر وارد Pont des Arts می‌شد که گاهی به یک طرف راه می‌رفت.
گاهی روی نرده آهنی ایستاده و روی آب تکیه داده است. و
عبور از خیابان، بالا رفتن از پله‌های پل و قدم زدن در او بسیار طبیعی بود.
کمر باریک و مطمئن او به ماگا نزدیک شد و ماگا بدون هیچ تعجبی لبخند زد.
اگر شما هم مثل من هستید، یک برخورد تصادفی بعید ترین اتفاق زندگی بود.
افرادی که به طور دقیق از یکدیگر نقل قول می کنند، همان افرادی هستند که به کاغذ خط دار نیاز دارند.
شخصی را بنویسید که یک لوله خمیر دندان را از پایین فشار می دهد.
اما او اکنون روی پل نخواهد بود. ویژگی های ظریف صورت با پوست شفاف
شاید او از در قدیمی محله یهودی نشین در Marais به بیرون نگاه می کرد.
با فروشندگان سیب زمینی سرخ کرده گپ بزنید و سوسیس های داغ بخورید
در امتداد بلوار سباستوپل. به هر حال به سمت پل رفتم.
ماگا نبود. حالا لاماگا از سر راه من خارج شده بود و با اینکه می دانستیم
تمام سوراخ های خانه ما، دو اتاق جعلی
دانش آموزان در پاریس، هر کارت پستال یک پنجره کوچک باز می کند
گیرندف و مکس ارنست، در برابر الگوهای ارزان قیمت و کاغذهای شیک،
حتی اگر در خانه به دنبال یکدیگر نباشند. ما آن را دوست داشتیم
چمباتمه زدن روی یک پل، در تراس کافه، داخل یک باشگاه فیلم یا در کنار یک گربه
در هر پاسیو در محله لاتین. بدون اینکه دنبال هم بگردیم با هم آشنا شدیم
که برای ملاقات قدم می زدیم. آه ماگا، در تمام زنانی مثل تو
سکوتی کر کننده، مثل مکثی تند
در پایان، مانند یک چتر خیس که بسته می شود، فرو ریخت.
فقط یک چتر، ماگا، شاید یک چتر قدیمی را به خاطر بیاوری.
غروب یخ زده را در دره پارک مونته سوری قربانی کردیم
مارس قبلاً آن را در میدان کنکورد پیدا کردم، بنابراین آن را دور انداختم.
کمی خراب است، اما من زیاد از آن استفاده کردم، مخصوصاً در هنگام قرار دادن آن در دنده.
مردم در مترو یا اتوبوس همیشه دست و پا چلفتی و بی توجه هستند.
به یک پرنده خالدار و تصویر کوچکی از دو مگس روی سقف فکر می کنم.
از داخل ماشین، بعدازظهر آن روز باران می بارید و می خواستم با افتخار بازش کنم.
وارد پارک که شدیم چتر تو دستت بود و دعوا شروع شد.
فاجعه، رعد و برق سرد و ابرهای سیاه، تکه های پارچه پاره شده
بین صاعقه گیرها افتادیم و دیوانه وار خندیدیم.
در حالی که خیس شده بودم، فکر کردم یک چتر در میدان پیدا کردم.
او باید با عزت در پارک می مرد، نمی توانست وارد چرخه تحقیر شود
سطل زباله یا کنار خیابان. سپس بهترین عملکردش را به او دادم
می توانستیم او را به بالای پارک، نزدیک پل کوچکی که از روی آن می گذرد، ببریم.
تا جایی که می توانستم آن را به سمت راه آهن پرتاب کردم.
او به طور مبهم در دره چمن مرطوب فریاد زد
احساس کردم متوجه نفرین والکریا شدم. و در انتهای دره
مثل یک کشتی که تسلیم آبهای سبز، آبهای سبز و طوفانی شده است غرق شد.
با توجه به شمارش آنچه را که برای مدت طولانی شرح داده ایم، ما Jonville و آنها را دوست داریم
در پارک بغل کنید و مانند یک درخت خیس یا یک ستاره سینما به نظر برسید
فیلم های ترسناک مجارستانی، مینیمال و سیاه مانده در چمن و غیره.
حشره ای که لگدمال شده بود تکان نمی خورد و چشمه آنقدر کشیده نمی شد.
قبل از اینکه تمام شود آخه ماگا تموم شد و ما خوشحال نشدیم.
قرار بود در Pont des Arts چه کار کنم؟ فکر کنم پنجشنبه باشه
من قصد داشتم در دسامبر به بانک راست بروم و شراب بنوشم.
در یک کافه کوچک در خیابان لومبارد، مادام لئونی به کف دست من خیره شده است.
از سفرها و غافلگیری هایش برایم می گوید. من هرگز شما را نزد مادام لئونی نبردم.
دستت را روی زمین دیدم شاید از آنچه روی دستت نوشته شده بود ترسیده بودم.
7
حقیقت در مورد من، تو همیشه یک آینه وحشتناک بودی، A
یک ماشین تکرار وحشتناک و دوست داشتن یکدیگر می توانست من باشم.
او با یک گل زرد در دست روبروی شما ایستاده بود و شما
دو شمع سبز در دست گرفتی و برای یک بار هم که شده جلوی چشمان ما خاموش شد.
بلیط باران و مترو استعفا و خداحافظی. با تبدیل شدن
من هرگز شما را نزد مادام لئونی، ماگا نبردم. و من می دانم چون تو به من گفتی
وقتی دیدی وارد کتابفروشی کوچک در خیابان دوم شدم، خوشت نیامد
برنویل، جایی که یک پیرمرد بداخلاق هزاران چیپس درست می کند و همه چیز را می داند
شما می توانید در مورد تاریخ یاد بگیرید. میرفتی اونجا با گربه و پیرمرد بازی میکردی.
او به شما اجازه ورود داد اما هیچ سوالی نپرسید، خوشحال بودید که گاهی این کار را می کرد.
می توانید از قفسه بالایی به کتاب ها دسترسی پیدا کنید. و تو درون او گرم شدی
یک اجاق گاز با یک سیاهچاله بزرگ، و شما آن را دوست نداشتید، می دانستم که می خواهید آن را بگیرید
با آن اجاق گاز اما همه اینها باید گفته می شد
اینکه قضاوت لحظه ای چیزها سخت است و حتی الان هم اعتماد کردن به آن دشوار است
پلی برای تماشای گذر پین های شرابی، به زیبایی یک پل بزرگ
یک سوسک تمیز کننده براق و زنی که پیش بند سفید پوشیده است
لباس هایش را به سیم پاپیون آویزان می کند و از پنجره های رنگ شده بیرون را نگاه می کند.
سبزی پرده هانسل و گرتل هنوز MAGA است، آیا این است؟
مسیر انحرافی منطقی بود زیرا برای رسیدن به خیابان لومبارد باید مسیری انحرافی طی می کردم.
علاوه بر این، با عبور از Pont Saint Michel و Pont Aux Changes موافقت شد. اما اگر
اگر شما آن شب آنجا بودید، من آن را می‌شناختم، مثل خیلی وقت‌های دیگر.
Rodeo معنی خاصی داشت و حالا من خودم را به خاطر شکستم شرمنده کردم و به جای آن اسمش را گذاشتم.
سوال این بود که آیا بعد از صعود به رنگ کانادایی باید به رودئو ادامه داد؟
در امتداد اسکله ادامه دهید تا وارد منطقه فروشگاه بزرگ شوید و به آنجا ختم شوید
از شاتل بالا بروید و از میان سایه های بنفش تور سن ژاک بالا بروید.
فکر نمی کنم بتوانم تو و مادام لئونی را در خیابان پیدا کنم.
می دانم که یک روز به پاریس رسیدم و مدتی با زمان قرضی زندگی کردم.
کاری را انجام دهید که دیگران انجام می دهند و ببینید که دیگران چه می بینند. من شما را از اول می شناسم
یک کافه در خیابان دو چرشه بود و با هم صحبت کردیم. بعد از ظهر همه چیز خراب شد.
گمرک آرژانتین من را از ادامه عبور خودروها منع کرد.
به محض اینکه خسته کننده ترین چیز را در ویترین فروشگاه دیدید، از پیاده رو پایین بروید و به پیاده رو دیگری بروید.
منظره ای شهری با نورهایی که هرگز به یاد نمی آورید. بعد بدجور دنبالت کردم
پیروز می شود و تو را بدبخت و شکسته می بیند تا اینکه از نبودن خسته شوی
وقتی خسته شدم و به کافه بورمتچی رفتم، ناگهان بین ما دو نفر اتفاقی افتاد.
کروسانت، بخش مهمی از زندگیت را به من گفتی
به نظر دروغ می رسید اما حقیقت داشت، Sumire no Figari
عصری از چهره های ترسیده، گرسنگی و هر گوشه و کناری. بعدا
من باور کردم و بعداً دلیلی هم داشتم که مادام لئونی به دستان من نگاه می کند.
من روی سینه تو خوابیده بودم و او تقریباً همان کلماتی را برای من تکرار کرد. “او رنج می برد
او همیشه یک جایی رنج کشیده است. او خیلی خوشحال است، او عاشق رنگ زرد است
“پرنده یک مرغ سیاه است، زمان شب است، و پل Pont des Arts است.”
سنجاق شرابی، ماگا، و چرا مناسب نبود
هنوز وقت هست )
و می بینید، ما به سختی یکدیگر را می شناختیم، اما زندگی از قبل چیزهای لازم را برنامه ریزی کرده بود
متوجه شدم خودت را کاملاً پیدا کن، چون نمی دانستم چگونه پنهان شوم
به دنبال این واقعیت که برای اینکه شما را آنطور که می خواهم ببینم، مجبور شدم با بستن آن شروع کنم.
چشم ها، و ابتدا چیزی شبیه یک ستاره زرد (در حال حرکت در داخل)
ژله مخملی)، سپس حالت و ساعت پرش قرمز، ورود
اگرچه این یک مجله در سطح جهانی ناشیانه و دشوار است،
Kelly Spider Signature Fern، سیرک Milo، Ash Miller
ورا داسیلوا، دنیایی که در آن مانند یک شوالیه شطرنج حرکت می کنید
مانند یک رخ که مانند یک اسقف حرکت می کند. و آن روزها
ما به باشگاه های فیلم می رفتیم و فیلم های صامت می دیدیم، چون در فرهنگ من این کار را نمی کنیم.
خوب، بیچاره، شما چنین سختگیری ندارید.
زردی اسپاسمیک قبل از تولدت، آن لاتکس راه راه که می زدند
مرده اما ناگهان هارولد لوید از کنارش می گذرد و شما
آب خواب را کنار زدی و بالاخره خودت را قانع کردی که حالت خوب است.
خب، آن پابست و آن فریتز لانگ. کمی مرا خسته کردی

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.