دانلود رمان ریما

درباره دختری به نام ریما که خیلی باهوش و شیطون و شاده اما تو ۱۵ سالگی اونو میخوان به یه قمار باز بدن که فرار میکنه و …

دانلود رمان ریما

ادامه ...

نه اشکی نریختم نه التماسشون کردم نه لیاقت یک قطره اشک من رو ندارن ما آدمای بیخیالی هستیم…ولی خیلی ساکته تو چشماشون نگاه کردم قسم خوردم نابودشون کن روزی آنها را در خاک و خون بکش، من یکی از آن دو هستم، سینه پدرم را به جونور یا هر چه که معلوم است بردم و دوختم به جایی که مجید سعادت یا خاک مهم نیست، قورت داد. من با لباسش کسی نیست که به او بگوید یک دختر 15 ساله چه فایده ای دارد؟ می فهمم؟ بچه ای با خاک غریبه های کثیف با آن دو نفر صحبت می کرد.
دانلود رمان ریما
هیچی نفهمیدم چون تو فکرم بودم و میدونستم این چند ساعته چیز خوبی در انتظارم نیست ولی چیکار کنم هر وقت این بی دقتی به سرم میزنه اینجوری احساس سبکی میکنم کاملا آرومم زیرا این احساس هرگز مرا فریب نداده است. ژست مسخره و شیک من اومد سمتم کمرم رو بغل کرد و با خودش برد تو ماشین. بالاخره رفتم خونه بابام و اون دو تا مثل بچه نشستم تو ماشین تا رسیدیم خونه اون حرومزاده. وقتی به من گفت برو بیرون، طوری پرواز کردم که انگار آزاد شده ام. از یک قفس دوباره با چشمان کثیفش به من نگاه کرد. گفت آره و اون کرکس میتونه بدم بیاد لرزیدم اگه بخواد صدمه بزنه البته تا حدودی از خودم دفاع میکنم هر چی باشه 5 سال با رادین تمرین کردم ولی بازم هر چی باشه او مانند مرگ قوی است و صد در صد قوی تر از من.
دانلود رمان ریما
تر از یکی از خدمتکارانش خواست که مرا به اتاقی با تخت دو نفره ببرد. راستش من هیچی حس نکردم نمیدونم چرا ولی همیشه بیخیالتر از بقیه بودم و برای من هیچی مهم نبود یا شاید هم مهم نبود. اگه جای من یه دختر بود الان به جای اینکه اتاق رو زیر و رو کنه گریه میکرد. این چیه که دارم گریه میکنم؟ همین امروز صبح پدرم مرا به خاک فروخت و در چند ساعت آینده احتمالاً گریه خواهم کرد. مورد تجاوز جنسی قرار گیرد چه کار کنم؟ درست است، من نمی خواهم این مرد آشغال به من نزدیک شود، اما چاره دیگری ندارم. تمام پنجره ها قفل هستند، نمی دانم چقدر گذشته است.
دانلود رمان ریما
وقتی با صدای باز و بسته شدن در از خواب بیدار شدم. بودایی خود کثیف او بود، بالاخره به سراغم آمد و من شروع به ناراحتی کردم. او سه برابر من بلندتر بود و گودزیلا با این لبخند به من نزدیک می شد. برای اولین بار اضطراب روحی داشتم یعنی همه چیز تمام شده است. این پایان راه است، این سرنوشت من است. ترس را در چشمانم می بینم، نباید بگذارم این اتفاق بیفتد… نه، نمی گذارم این اتفاق بیفتد، خندید و با لحنی خنده دار گفت. “اوه، ایجیگولو من ترسیده است؟”
دانلود رمان ریما
نترس ولی ما فقط میخوایم خاله بازی کنیم، من پدر میشم، تو مادر میشی که قرار بود بمیرم، دنبال هر راهی بودم برای فرار، در بن بست بودم تا اینکه برگشتم سرم را دیدم و همان پلنگی را دیدم که به طعمه اش نگاه می کرد و به من نگاه می کرد تا اینکه روی تخت دراز کشیدم و از این حرف ها فقط احساس نفرت کردم.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.