درباره دختری که تو یه شرکت مشغول به کار میشه و یه روز از رییسش به دلیل مشکلی که براش پیش میاد درخواست پول میکنه و رییسش بهش یه پیشنهاد میده که …
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
- بدون دیدگاه
- 222 بازدید
- نویسنده : آسیه
- دسته : عاشقانه , اجباری , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 676
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : آسیه
- دسته : عاشقانه , اجباری , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 676
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
من خیلی وقت پیش خندیدن را یاد گرفتم. اگر تمام دنیا بدبختی هایش را به من می داد، باز هم می خندیدم. فریادهای من، گریه های من، اشک های من پروانه، اگر تو را گرفتم، رسماً خودت را مرده بدان.
– باشه بابا بذار ببینمت. میگم زود بیا صبر میکنم
– باشه بابا من دارم میام آیا چیز دیگری وجود دارد؟
– نه عزیزم دوستت دارم. مرگ من نزدیک است من مخلصم اجازه دهید.
– دهنتو باز کن عصبانیم. در ضمن کمتر فکر کن. خداحافظ
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
خدایا من همیشه از این فرشته عذاب رهایی خواهم داشت. اما خدای من، این پروانه یک فرشته است. او دختر خوبی است، اما او فقط یک عوضی است.
از تخت بلند شدم. من نمی خواهم تمیز کنم، مگر اینکه من باشم، پروانه ای که در این خانه می چرخد، می خواهم نگران تمیزی و نظم آن باشم.
من امروز واقعا به انرژی نیاز دارم چون یک مهمانی بزرگ داریم. به اتاقم رفتم و به سخت ترین قسمت روز رسیدم. اوه حالا چی بپوشم
فرقی نمیکند ما دخترها اتاق رختکن یا کمد داشته باشیم یا فقط چند مورد داشته باشیم، باز هم در نهایت لباس میپوشیم. من نماد کامل یک دختر هستم! پس طبیعیه که الان دارم با خودم میجنگم که اینو بپوشم!!!!! بالاخره قبول کردم که شلوار جین مشکی ام را با یک کت نخی بلند سبز و آبی با آستین های سه چهارم ترمه دوزی بپوشم. رفتم و جلوی آینه بزرگ کنسول گریم ایستادم و مثل همیشه چند ثانیه ای به دخترک از آینه نگاه کردم و دوباره این کار را انجام دادم. هنوز باید زندگی کنی هنوز باید نفس بکشی تو هنوز…هنوز…به خودم خیره شدم بعد به دختر تو آینه. دختری که قد و هیکلش به اندازه پروانه روی گونه اش جذاب و خواستنی است. من پوست سفید و گندمی دارم. اولین چیزی که در صورت من نظر شما را جلب می کند چشمان من است.
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
آنها بزرگ و قهوه ای تیره هستند. اما در نور مستقیم خورشید بسیار روشن می شوند. نمی دانم چرا. آنها فقط رشد می کنند!
ابروهای نسبتا کوتاه و پهنی داشتم. جالب اینجاست که هرکس آنها را می دید فکر می کرد من آنها را بریده ام اما حتی به آنها دست نزدم. خیلی مرتب و تمیز و البته کوتاه بودند.
من موهای موج دار قهوه ای روشن داشتم که تا باسنم پایین می آمد و وقتی دوش می گرفتم قبل از شستن آنها واقعاً غصه می خوردم ، اما بعد از خشک کردن آنها می خواستم آنها را داشته باشم!
من تیغ نبودم در واقع موهای صورتم از موهایم مجعدتر بود.
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
به خاطر خدا دیگر به آنها اهمیت نمی دهم.
من اهمیتی نمی دادم، من واقعاً به موهایم اهمیت نمی دادم.
صورتم تقریبا گرد بود، پر. دماغم دراز و کمی چاق بود ولی خداروشکر هیچ مزه ای نداشتم! من همیشه لب هایم را دوست داشتم زیرا وقتی کوچک بودم آنها مانند یک بچه بودند و کلمات می خواستند! هر روز جلوی آینه می نشینم و به آنها نگاه می کنم و بالاخره خدا را شکر یک چیزی می گویم اما وقتی می گویم چشمانم همیشه این گونه است! حاضر بودم تمام زندگی ام را بدهم، هر چه الان دارم، برای ازدواج با دختر سه سال پیش که خنده هایش از اعماق وجودش می آمد. دختری که تمام وجودش به پدر وصل بود، نگاه گرم مادرش، خنده ها و شوخی های خواهرش. من آنها را سه سال پیش در یک تصادف از دست دادم. چرا نباید در آن سفر لعنتی کنار خانواده ام باشم
دانلود رمان سنگ قلب مغرور
وقتی که باید این زندگی را به تنهایی تحمل کنم؟ چرا من هنوز زنده ام؟ چرا هنوز نفس می کشم؟ چرا؟ بله داشت چکه می کرد. بالاخره اشکی که هر روز در این آینه و اتاق روی صورتم می غلتید از چشمانم چکید.
حالا آرام شدم حالا باید بگم خدا رو شکر. تو تمام زندگی ام را از من گرفتی، اما خودت را از من نخواهی گرفت. واسه همینه که هنوزم میخندم میگم دوستت دارم از این حال و هوا خارج شدم و آماده شدم. شروع کردم به شانه کردن موهایم، سپس با کش بستم و با سنجاق بابی محکم کردم.
شلوار و کتی را که روی تخت گذاشته بودم پوشیدم و روسری دورشان پیچیدم.