صبح یک روز جنازه معشوقه بزرگ روستا که سهند خان است رو تو باغ یه مرد غریبه پیدا میکنند و …
دانلود رمان سیاه مست
- بدون دیدگاه
- 123 بازدید
- نویسنده : تمنا زارعی
- دسته : عاشقانه , انتقامی , ایرانی , بزرگسال , جنایی
- کشور : ایران
- صفحات : 517
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : تمنا زارعی
- دسته : عاشقانه , انتقامی , ایرانی , بزرگسال , جنایی
- کشور : ایران
- صفحات : 517
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان سیاه مست
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان سیاه مست
ادامه ...
– جسد برهنه خواهرت در باغ مش رحیم پیدا شد دوست! کوله پشتی ام را روی شانه ام انداختم و با تعجب پرسیدم:
-در مورد چی حرف میزنی؟
گیسو در حالی که به شدت نفس میکشید و دستش را روی سینهاش گذاشته بود گفت:
– در کنار جاده به سمت مکتب می رفتم، شنیدم غلام گفت: دیشب با پسر مشا رحیم در خانه باغ بودی!
گیسو چی گفت؟! کدام حرف او را باید هضم می کردم؟ جنازه خواهرم؟! خانه باغ مشا رحیم و پسر مشا رحیم؟ برهنگی دختری که با سهند خان ازدواج کرده بود؟!
در یک لحظه کوله پشتی ام را روی زمین انداختم و تا جایی که می توانستم دویدم.
دانلود رمان سیاه مست
باید همه چیز را خودم می دیدم
با چشمای لعنتی خودت
آنقدر سریع از مدرسه فرار کردم که بابا رجب نتوانست به من برسد! دویدم، گریه کردم و هزاران بار در دلم دعا کردم که همه نامه های مویی آزاد شوند! هزار بار از خدا خواستم خواهرم نباشه خواهرم نره… دویدم و پاهای ضعیفم رو مجبور کردم به سمت صحرا راه برم. وقتی به دروازه باغ مشرقیم رسیدم مردم. آمبولانس، ماشین پلیس با آژیر، ازدحام مردم و ازدحام مردم… ترسیدم اما یک قدم دیگر برداشتم! قدمی برداشتم و به پلیسی که قصد داشت جلوی من را بگیرد فریاد زدم: خواهرم! پلیس کنار رفت و من در چارچوب چوبی در ایستادم. پسر مشرحیم را دیدم که با چشمان بسته و گردن خمیده به دیوار تکیه داده بود! خواهرم را دیدم که با موهای ژولیده و صورت رنگ پریده وسط این دره جهنمی دراز کشیده است. طرح کلی بدنش به وضوح زیر آن پتوی نازک و فرسوده دیده می شد. مو حقیقت را گفت! حتی کت سفید داروخانه گوشه خانه چروک شد. با کفش هایم داخل شدم و کنارش نشستم. خم شدم و در گوشش صحبت کردم و سرم را روی سینه اش گذاشتم. قلب لعنتی اش نمی زد. صدای این هیاهوی بیرون از در آزارم می داد و بیشتر از همه صدای گریه مادرم را می شنیدم که مدام تکرار می کرد: آبرویم رفته و خانه ام ویران است. اما می خواستم یلدا را بیدار کنم! با اشک مقابله کردم و فریاد زدم:
دانلود رمان سیاه مست
– پاشا یلدا ای خدا پاشا آبج! بدن سرد و یخ زده اش را در آغوشم گرفتم و فریاد زدم:
– یلدا جانم با خودت چه کردی؟ اینجا چیکار میکنی؟!
صورتش را بوسیدم و تکنسین اورژانس گفت: پاشا خانم…
خواستم مقاومت کنم اما دستی که محکم منو عقب میکشید رها نکرد!
سهند بود! شوهر یلدا! مردی که یلدا با او قسم وفاداری و صمیمیت داد.
دستم را گرفت و با وجود شرایطم مرا عقب کشید. جسد یلدای زیبایم را در ملحفه پیچیدند و بردند. پسرم رحیم هم همینطور!
مرد بیرون در خانه باغ به قول خودشان داشت با دود زغال آنها را خفه می کرد، مادرم سینه اش را زد و جیغ کشید! اما بابا کناری نشست و به زمین نگاه کرد! یلدای من اینجا چیکار میکرد؟! هیچکس دنبالش نرفت، همه زیر لب فحشش دادند! #2 بیرون از این خانه جهنمی، پشت خانه باغ وقت، جلوی سهند ایستادم و خواستم باهاش حرف بزنم تا دلداریش کنم، گوشم را محکم فشرد! گونه هایم داغ شد! در یک لحظه گوشم زنگ زد و دنیا هزار درجه دورم چرخید! سهند به شدت نفس می کشید
دانلود رمان سیاه مست
صورتش قرمز شده بود! چشمانش مانند فنجان های خون آلود بود و رگ های روی پیشانی و گردنش برجسته بود. اما چرا او مرا زد؟ دستم را روی صورتم گذاشتم و خواستم دلیلش را بپرسم. وقتی دستش برای دومین بار بلند شد، چشمانم را بستم و جیغ زدم، اما این بار دستش در هوا ماند و به من فریاد زد: دیشب گفتی: ویلدا، من عاشقم! تازه متوجه دلیل این سردرگمی شدم و زیر لب گفتم:
– به خدا … خودش … زنگ زد و گفت …
او با صدای بلند گفت:
– دروغ میگی!
مثل او فریاد زدم:
– نه به خدا… باید خودم را نجات می دادم… باید می فهمیدم یلدا با پسر مشرحیم که حتی پنج سال از او کوچکتر بود در آن خانه باغ چه غلطی می کرد!
با پشت دست اشکامو پاک کردم و با گریه گفتم:
– دیشب زنگ زد گفت شیفتم و من ایستاده بودم تو داروخانه… گفت دوستش امشب نمیاد میمون میمونه… خودش گفت به خدا.. .
#3
دانلود رمان سیاه مست
سهند پوزخندی زد و با تمسخر گفت:
– خجالت بکش! مثل سگ دروغ میگی! دروغ میگی! دروغ میگی! “دروغ میگی” و قسمت آخرش را آنقدر بلند گفت که بدنم را لرزاند!
موبایل یلدا را از جیبش بیرون آورد و قفل آن را باز کرد و صفحه پیامش را روی صورتم گرفت و فریاد زد: «این را برای تو فرستاده است!» برای تو، کثیف تر از تو.”
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر