دانلود رمان شب های پرگناه ( Wicked Nights )

درباره دختری به نام آنابل که پس از به قتل رسیدن پدر و مادرش به دست یک شیطان جلوی چشمانش به یک مرکز روانی فرستاده میشود که مثل یک جهنم میماند و در آنجا اتفاقاتی می افتد که خیلی زود همه چیز تغییر میکند. رمان شب های پرگناه ( Wicked Nights – Angels of the Dark ) اثر جنا شوالتر می باشد.

دانلود رمان شب های پرگناه ( Wicked Nights )

ادامه ...

صبح روز تولد 18 سالگی، آنابل میلر از باورنکردنی ترین خوابی که تا به حال دیده بود بیدار شد. به نظر می رسید که چشمانش را از حدقه بیرون آورده اند، در اسید آغشته کرده اند و دوباره سر جای خود قرار داده اند. او به تدریج از این احساس آگاه شد… زیرا ذهنش هنوز در خواب تار بود. وقتی بالاخره به طور کامل از خواب بیدار شد، تمام بدنش منقبض شد و سپس دو برابر شد. جیغ بلندی از گلویش بلند شد. پلک های متورمش را باز کرد. اما نوری نبود…فقط تاریکی با او روبرو شد. درد… درد شدیدی در او پخش شد. در رگ هایش رد شد و تهدید کرد که پوستش را پاره می کند. صورتش را مالید و او را گرفت. او امیدوار بود که چیزی که باعث مشکل ناخن هایش شده بود را کشف کند، اما هیچ چیز غیرعادی وجود نداشت.
دانلود رمان شب های پرگناه
نه توده ای، نه زخمی، نه… صبر کن… چیزی بود… حالا مایع گرم دستانش را پوشانده بود… خون؟ فریاد دیگری از گلویش پاره شد… فریاد دیگری به دنبالش آمد… و دیگری… هر کدام مثل خرده شیشه های شکسته گلویش را برید. در عرض چند ثانیه… وحشت پنجه هایش را در بدنش فرو کرد… و پاره کرد… کور بود… خونریزی داشت… و داشت… می مرد؟ صدای لولای در… صدای کفش های پاشنه بلند روی زمین چوبی… آنابل، حالت خوبه؟ سکوت…
بعد یه آه تند _آخه عزیزم چشمات … چشمات چی شده؟ … ریک… ریک عجله کن
دانلود رمان شب های پرگناه
به دنبال صدای قدم های سنگین و بلند، زمزمه های نفرین به او رسید
زمین
سپس صدای نفس های نفس اتاقش را پر از وحشت کرد. . 1 ثانیه بعد
پدرت جیغ زد
_ صورتش چی شد؟
_ نمی دونم، نمی دونم، وقتی عضو شدم همینطور بود
پدرش با صدایی ملایم و نگران گفت:
_ آنابل عزیزم می شنوی؟ میشه بگی چه اتفاقی برات افتاده؟
آنابل موفق شد بگوید:
دانلود رمان شب های پرگناه
“پدر کمکم کن…لطفا کمکم کن”
اما گفتن کلمات برایش خیلی سخت بود. نمی توانست آب دهانش را قورت دهد و آه… آه ای آسمان مقدس… سوزش روی سینه اش پخش شد… هر بار که قلبش می تپید، انگار در آتش سوخته بود. دستان قوی زیر او خزیدند. یکی دور کتف و یکی زیر زانو… و بلندش کردند. این حرکت اگرچه بسیار ملایم بود، اما درد را چند برابر کرد. از درد ناله کرد. پدرش به او اطمینان داد: “ببخشید عزیزم… ما الان میریم بیمارستان و همه چیز درست میشه…” تیزترین لبه ترسش فروکش کرد. چطور حرف پدرش را باور نمی کرد؟
دانلود رمان شب های پرگناه
او هرگز قول نداده بود که نمی تواند آنها را نگه دارد. اگر فکر می کرد همه چیز درست می شود … پس همه چیز درست می شد. پدرش او را به گاراژ و سپس به SUV برد. او را روی صندلی عقب خواباند. صدای هق هق مادر فضای اطرافشان را پر کرده بود. در را بست و آنابل را داخل قفل کرد. آنابل انتظار داشت صدای باز شدن در راننده را بشنود، سپس مادرش سوار شد… انتظار داشت پدر و مادرش سوار ماشین شوند و او را به بیمارستان ببرند… همانطور که قول داده بودند… اما هیچ اتفاقی نیفتاد. آنابل منتظر بود… و منتظر بود… ثانیه ها به آرامی گذشت… نفس سنگینی کشید. بوی تخم مرغ گندیده به او خورد.
دانلود رمان شب های پرگناه
رسید. آنقدر قوی و تیز است که به بینی اش آسیب می رساند. او چرخید. من گیج شدم. از تغییری که در هوا احساس می کرد ترسیده بود. گفت: بابا؟ او با دقت گوش هایش را فشار داد تا پاسخ پدرش را بشنود. اما تنها چیزی که شنید صداهای خفه‌ای از آن طرف پنجره بود…مثل صدای خراش خراشیدن فلز…و سپس خنده‌ای ترسناک… ناله‌های درد و عذاب. پدرش با لحن وحشتناکی فریاد زد که آنابل قبلاً هرگز از او نشنیده بود. “سوار ماشین شو.” مال من الان مادرش از وحشت فریاد زد. آنابل که از شدت درد می پیچید، به سختی توانست سر جای خود بنشیند. به طرز معجزه آسایی بالاخره درد طاقت فرسا در چشمانش ناپدید شد. خون چشمانش را پاک کرد… پرتوهای نور به چشمانش خورد… یک ثانیه گذشت… دو ثانیه… سپس نور پخش شد و توانست رنگ ها را تشخیص دهد. آبی اینجا… زرد آنجا… تا زمانی که آن را به دست آورد…

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.