درباره گذشته مجهول دختری به نام گیسو موحد که به خاطر همون گذشتش خیلی تغییر کرده و حالا میخواد دلیل این موضوع رو پیدا کنه اما …
دانلود رمان شعله شب
- بدون دیدگاه
- 109 بازدید
- نویسنده : فرنوش گل محمدی
- دسته : عاشقانه , انتقامی , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 594
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : فرنوش گل محمدی
- دسته : عاشقانه , انتقامی , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 594
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان شعله شب
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان شعله شب
ادامه ...
با اسمش دستش دور سرم چرخید و من به وضوح حس کردم که چطور حجمشون رو صورتم کم میشه. با هر چرخش نفسم شدیدتر می شد و چنگ زدنم روی دستم قوی تر می شد. نمی خواستم فکر کنم که دیگر نشانه ای از موفقیت نیست. نمی توانستم فکر کنم دوباره یک بازنده کامل شده ام و هر چه بود و نبود خراب شد!… درست در همان لحظه در میان افکار آشفته ام، جریان هوا را روی پوستم احساس کردم. صورتم گرم و خنک بود. یه دور دیگه دور سرم چرخید و بعد… همه چیز آماده بود… همه باندها ناپدید شدند… توی سبکی صورتم حسش کردم! چشمامو بستم که نبینم…چشمامو بستم تا دوباره همه چیز یادم بیاد…چشمامو بستم تا صورتمو یادم بمونه و یادم بیاد کی بودم…از این لحظه به بعد خیلی چیزا تغییر خواهد کرد. چیزی که خیلی وقته دارم برنامه ریزی می کنم…خیلی چیزا!..
دانلود رمان شعله شب
لهجه غلیظ انگلیسی او در فضای ساکت من طنین انداز شد.
-میخوای چشماتو باز کنی گیسو سان؟ دستش را به آینه سمت چپم گرفت: قوی باش دختر! مردمک هایم گشاد شد، احساس کردم پلک راستم تکان می خورد، لبخندی اغواکننده بر لبان پروفسور هانس نشست، لبخندی که مرا تشویق کرد پاهای بی جانم را برای حرکت به جلو حرکت دهم. جلوی آینه ایستادم و موهای بلندم را از روی پیشانی ام کنار زدم. با دقت به دوست دخترت نگاه کردم… او را نمی شناختم… او کاملاً برایم ناآشنا بود… این دختر با چشمان نسبتاً درشت و پوست روشن و سفید من را به یاد چیزی نمی انداخت. ایستادم و ویژگی های صورتم را تحسین کردم. پروفسور هانس: چطوری؟ آیا شما راضی هستید؟
دانلود رمان شعله شب
رو به تو کردم: پس… پس آن سوختگی هایی که گفتی هرگز خوب نمی شوند… پروفسور هانس حرف من را قطع کرد. این سوختگی ها قابل درمان نبودند، اما پس از مشورت با پزشکان، تصمیم گرفتم برای اولین بار فرمول خود را روی صورت شما امتحان کنم. تکرار کردم: امتحان کنم؟؟
به سمت میز قهوه اش حرکت کرد و قبل از اینکه روی صندلی بنشیند دست هایش را روی هم گذاشت: باشه… سعی می کنم. ریسک خیلی زیاد بود. شاید هرگز نتوانم چهره قدیمی شما را برگردانم… حتی برای انجام این کار تعهدنامه ای را امضا کردم و اگر شرایطی برای شما پیش بیاید هر مجازاتی را می پذیرم… حتی شغلی را که دوست دارم برای همیشه ترک کنم.
بلند شد و دستانش را باز کرد: اما می بینی که فرمول کار کرد و
دانلود رمان شعله شب
من موفق شدم
لب هایم لرزید: اما تو در این مورد به من چیزی نگفتی!
استاد: من قصد نداشتم به شما امید و امید بدهم
اخمی کردم:حتی به قیمت خراب کردن صورتم و نابود کردن آرزوهام؟؟؟!
اومد سمتم: هی آروم باش… همه چی کاملا عادیه… جای نگرانی نیست
چشمانم را بستم و ذهنی سخنان استاد را تکرار کردم
:-باشه… چیکار کنم؟
دانلود رمان شعله شب
پروفسور به آرامی با دستش چانه ام را چرخاند: روی گونه چپت دو نقطه باقی مانده است… البته خیلی رنگ پریده اند… فرقی می کند؟
به محض اینکه موفق شد چهره جدیدی به من بدهد سرم را به سمت نه تکان دادم.
این کافی و قابل قبول بود، دو نقطه مثل قبل دردناک نبود!
– به مرور زمان کاملاً از بین می روند… در عرض یک هفته از نور خورشید نمی میرید، از آفتاب دوری کنید، دور خورشید را خط قرمز بکشید و مطمئن شوید که منافذ شما خالی از ترشح است، در غیر این صورت عوارض بسیار بدی خواهید داشت. … من هیچ مرطوب کننده ای استفاده نمی کنم، کرم های خانگی خودم را برای شما تجویز می کنم. به آرامی قوس بین چشمانم را لمس کردم و لبخندی روی لبان استاد ظاهر شد:
دانلود رمان شعله شب
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر