درباره شوکا یک روانشناس کاربلد که برای درمان امیرعلی با خاندان حسینی که نوه شش ساله شان به افسردگی دچار شده معامله ای میکند که …
دانلود رمان شوکا
- بدون دیدگاه
- 191 بازدید
- نویسنده : مهشید دهقان
- دسته : عاشقانه , اجتماعی , ایرانی , معمایی
- کشور : ایران
- صفحات : 256
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : مهشید دهقان
- دسته : عاشقانه , اجتماعی , ایرانی , معمایی
- کشور : ایران
- صفحات : 256
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان شوکا
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان شوکا
جی پرید و پایش را روی ترمز کوبید، اما دیگر دیر شده بود.
سرش سریع جلو رفت و برگشت.
ایستاد و ناگهان صدای برخورد سپرش به سپر ماشین جلویی به گوش رسید.
صدای سبز شدن چراغ جلویش را شنید. وقتی ماشین مقابلش را دید مات و مبهوت شد.
او شوکه به نظر می رسید. چشمانش از ترس گرد شد. زیر لب زمزمه کرد.
انجام داد
– چه بدبختی اول صبح بود خدای من..
دستش را با عصبانیت به فرمان 206 قرمزش کوبید. 100% مقصر.
جلوی او در پارکینگ یک BMW بود.
سریع بود و جلویش پیچیده بود. شکی در آن نبود!
بودند و زبانش شلخته بود!
دانلود رمان شوکا
پسر جوان به سرعت از ماشین پیاده شد و به سمت او رفت.
به شیشه زد.
شالش را مرتب کرد و از خانه بیرون رفت تا با مردی ملاقات کند
با اینکه ترسیده بود رو به شیشه کرد و اخم کرد.
لرزید و با نگرانی شیشه را پایین آورد و به پسر گفت:
هنوز عینکش را به چشم داشت و نگاه می کرد…
– چطوری خانم؟
مرد مقابل دستش را تکان داد و هیچ عکس العملی از او ندید.
_خانم؟ ببخشید… از شوک بیرون آمد و با لحنی تند و تند صحبت کرد.
جناب آقا وضعیت ترافیک چطوره؟
و به عینکش اشاره کرد.
دانلود رمان شوکا
– آیا با این چشمان ضعیف عینک می زنید؟
اگر عینک خود را بردارید، بینایی شما بهبود می یابد.
آقا من سکته کردم
و دستش را روی قلبش گذاشت. این چه نوع رانندگی در پارکینگ با این سرعت است؟
راننده این کار را می کند؟ به خدا می خوام.. اوف، جمعیت پیدا می کنند؟
ها دست از خودخواهی بردار.. اگر جای من بودی.
در این زمان نیمی از ماشینش پر شده بود. مرد جوان دستش را به پهلو برد.
لیوان را زمین گذاشت و به سمت دختر برگشت.
پار جلوی او خم شد. در چند ثانیه تا جایی که می توانست لبخند زد.
داشت اغراق می کرد.
از دختر پرحرف خوشش می آمد، اما نمی خواست
بگذارید سرش را از دست بدهد و به توهین ها به روش دیگری پاسخ دهد
بهش بده.. با نگاه سیاستمداری به ماشین و دختر نگاه کرد.
– شاید چشمام ضعیف باشه خانوم ولی بازم
ترمز ماشینت ضعیفه!
دانلود رمان شوکا
اگر درست ترمز می کردید هیچ برخوردی نمی شد.
ما یکی نداشتیم بهتر است سوار شوید و به جلوی ماشین نگاه کنید.
لطفا…
وقتی این را گفت شوکا بیشتر عصبی شد.
ببخشید آقا..
و دستگیره را کشید و از ماشین پرید.
-بهتره به پلیس زنگ بزنم که بهتره.
این ایده بدی نیست… موافقم!
شوکا با چشمان متحیر به او نگاه کرد.
_اگه بچه اینو ببینه میفهمه مقصر تو هستی… ماشین نو هست
از اینکه کاری نکردی عصبانیم دیر اومدم…
پسر مقابل از موقعیت استفاده کرد. حالا که خیلی دیر شده بود.
وقت انتقام بود!
دانلود رمان شوکا
_ولی به نظرم پلیس بیاد بهتره…بالاخره چشمام ضعیفه…شوکا زد.
آقا من اصلاً غرامت نخواستم… دیر شده واقعا باید برم.
وقت پلیس ندارم، جلسه دارم. لطفا اگر زحمتی نیست عجله کنید.
اگر این کار را انجام دهید این مشکلات پیش نمی آید.
_باشه چون عجله داری و قصد زنگ زدن به پلیس رو نداری.
چطور می شود که این موضوع را مسالمت آمیز حل کنیم؟!
اگر مقصر باشم حاضرم هزینه را نقدا پرداخت کنم. با من تماس بگیرید.
بگیر و هزینه رو بگو
شوکا به کارتی که در دست پسر مقابلش بود نگاه کرد. چقدر
با غرور از تماس و هزینه صحبت کرد!
روی سرش را تکان داد.
– من پول شما رو نمی خوام آقا… بی خبر به سمت ماشین حرکت کرد.
برای برگرداندن کارت
فرمان نشست.
دانلود رمان شوکا
پسر شونه اش را بالا گرفت و با صدای بلند گفت:
-میدونی خانم من در هر صورت حاضرم…
و کارت را روی شیشه، زیر برف پاک کن قرار دهید.
شوکا با زدن بوق و شیشه مخالفت خود را اعلام کرد.
سرش را بلند کرد و با حرص زمزمه کرد: نادان.
پایش را روی گاز فشار داد.
با وجود همه چیز چقدر از او روی گردان شده بود؟
سنگ بود، انگار قرار بود به در بسته اش بخورد.
دستش را به فرمان کوبید و با خودش حرف زد
منم میرم تعمیرگاه و اینو دوباره هدر میدم
خیلی متاسفم
به ساعت مچیش نگاه کرد و غرغر کرد.
دانلود رمان شوکا