درباره رابطه عاشقانه یک دختر دانشجو و استادش است که …
دانلود رمان صیغه استاد
- 1 دیدگاه
- 3,375 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 577
- بازنشر : دانلود رمان
- کامل قرار گرفت ( تا آخرین پارت منتشر شده )
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 577
- بازنشر : دانلود رمان
- کامل قرار گرفت ( تا آخرین پارت منتشر شده )
- باکس دانلود
دانلود رمان صیغه استاد
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان صیغه استاد
ادامه ...
من در کنار میز چای خوری ایستاده بودم و او مشغول جمعآوری کاغذهای روی میز بود.
اینکه او میخواست من در کلاس بمانم کمی مرا نگران میکرد. بالاخره
با شکیبایی همیشگی کاغذها را در کیفش گذاشت و به من نگاه کرد،
شاید سی و دو ساله بود، اما طوری رفتار میکرد که کسی جرات نمیکرد
باهاش حرف بزنم من زیر نگاه دقیق او داشتم ذوب میشدم که
بالاخره به حرف آمد.
شنیدهام که شما به کار من خواهید پرداخت و مشکل مالی دارید؟
داری دنبال نمره بد میگردی؟ با شرمندگی سر و پایم را خم کردم
و لب خود را گاز گرفتم و با آرامش جواب دادم بله قربان من این نیمسال رو خوب مطالعه نکردم
در غیر این صورت من به خاطر تنبلی مطالعه نکردم
در حالی که متحیر بودم که او از این ماجرا چه میداند به او خیره شدم
به طرف در کلاس رفت و آن را بست و به طرف من برگشت.
اون منو برگردوند و گفت یه پیشنهاد برات دارم عینکش را برداشت و با دقت بیشتری به من نگاه کرد. نگاهش چنان بود
جدی و خشک که اندکی آن را عقب زدم. پروفسور فکت یکی از معدود استادان دانشگاه بود
مانع میشد که دانشجویان با او احساس راحتی کنند
با تکبر و جدی بودنش
با بزمجه پرسیدم: چیه، ارباب؟ .
تو به من کمک میکنی و من کمکت میکنم این یه معامله است
هردومون ازش سود میبریم
من زمزمه کردم: من نفهمیدم پروفسور.
ابروهایش را درهم کشید و گفت:
اگه من اینطور فکر میکردم من هرگز به تو دست نمیزنم
، من یه مشکلی دارم، تو برام حلش میکنی، و اگه مشکلی داشتی
من برات حل میکنم من نمره تو رو میگیرم و مشکل مالی تو رو حل میکنم با تردید پرسیدم
چه کنم؟ اندکی درنگ کرد
خودش را به من نزدیکتر کرد و لبهایش را نزدیک گوشم گذاشت. تو از من حمایت میکنی
.
من یه فاحشه رو تو خونم نمیگیرم من اونو یه برده نمیکنم
با تعجب ابروهایم را بالا بردم. من چیزی رو که شنیدم باور نکردم … معنیش اینه که از نظر جنسی
خودم رو ازش دور کردم و با صدای بلندتری گفتم: آقا، من …
ببخشید من حتی به حرفایی که زدی فکر نکردم
وقتی میخواستم
از کلاس بیرون رفت، کیف موهام رو از پشت باز کرد، زیپ رو کشید و توش یه کارت گذاشت
و گفت
در یک لحظه که آنچه به من گفته بود را تجزیه و تحلیل کردم، با حالتی عصبی او را زدم.
فکر میکنی من از اون دخترهای بد بودم؟ چی؟
مطمئن باشید که به زودی پشیمان خواهید شد و به من خواهید گفت
من یه اشتباه کردم… “پس این و” ساگرکت
چه اتفاقی برای احمد قربان افتاد؟ چرا داد میزنی
کیسه مو را از دستش گرفتم و از کلاس بیرون دویدم. دود از سرم بلند میشد
من تو کلاس چه کار اشتباهی کردم که
اینجوری به من فکر میکرد؟
اونقدر داغون بودم که برای کلاس بعد نموندم از رفتن به سر کار دست کشیدم،
و یک راست به خانه رفت…. “مارتیآدی آدی”
نمیتوانستم از فکر آنچه گفته بود بیرون بیایم، برایم خیلی سنگین بود.
وقتی کلید را در قفل در چرخاندم و وارد حیاط شدم صدای آقای احمد را شنیدم:
از خانه بیرون آمد.
مادرم که از دیدن من هیجانزده شده بود، به من رسید و کنار ایستاد.
میخواستی چی بشی دختر “یونیک”؟ تو چند ماه است که کرایه خانه را نپرداختهای. فرزندم!
میخواد خونه رو درست کنه و با همسرش بیاد اینجا باید تا آخر هفته اینجا رو تخلیه کنی
سلام … تا وقتی که من سعی کردم چیزی بگم که جلوشو بگیرم، اون خونه رو ترک کرد
مادرم روی زمین نشسته بود و میگریست. امروز تمام خبر بد رو شنیدم
حالا بدون پول از کجا میتونم خونه بگیرم؟ من کنارش نشستم
مادرم و اون منو محکم بغل کردن
حالا “قندهار” باید چیکار کنیم؟
مثل همیشه، داشت بحث میکرد و مادر بیچارهام میبایست
از ترس در گوشهای ایستاده بودند.
اگر به خاطر شما و من نبود خدا شما را حفظ کند،
یه خونه برای خودت اجاره کردی با پولی که خرج داروهام کردی
با دو نفر به طرف خانه رفتم و جلوی احمد آقا ایستادم.
از شنیدن سخنان مادرم قلبم به درد آمد و صورت او را بوسیدم و گفتم که
بعد از مدتی جستجو کارت توی کیفم را پیدا کردم و به او نگاه کردم،
لیا ظاهر.
مادر جون راجع به چی حرف میزنی؟
سرم …
نمیدانستم آنچه انجام میدهم درست است یا نه، ولی حالا در موقعیتی گیر کرده بودیم که
دیگر تشخیص درست و غلط کاری که داشتم میکردم برایم میسر نبود. امکان داشت.
، من یه خونه پیدا میکنم، میدونی، من از حرفام باهوشترم
خودم هم کمی ناراحت بودم، آرام کردن مادرم چندان آسان نبود. بالاخره، وقتی که مادرم
کمی آرام شدم، به طرف اتاق رفتم و کیف دستی مو را به کنار در پرت کردم، ولی وقتی آن را دیدم،
یادم اومد که معلم بهم کارت داد
تردید و دودلی خود را کنار گذاشتم و او را شمردم، صدایش سرشار از غرور و بزرگی بود.
که در گوشهای من جای داشت، دستها و پاهایم را از دست دادم و با خود گفتم که او باید این حرف را بزند
اون فاحشه بوده و قبلا توی فیلمها بازی میکرده
انگار میدانست که امروز به دردسر خواهم افتاد، بنابراین گفت: شک ندارم که
بهم زنگ میزنی
چشمانم روی کیفم ثابت مانده بود. نمیدانستم چه کنم؟ باید خودم بفروشمش
تا جون ما رو نجات بده؟
نفس عمیقی کشیدم و سلام کردم..
مکثی کرد و با همان لحن سرد همیشگی گفت: فکر نمیکردم
خیلی زود دچار اشتباه میشوید، چه اتفاقی افتاده، نظرتان عوض شده؟
… موافقم
اون منو بوسید ولی من هیچ کاری به جز
که تشریف بیاورید.
برگرد
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان صیغه استاد»
کسی این رمان رو خریداری کرده کامل هست؟