دانلود رمان عاشقم شو

درباره دختری به نام آنا که قربانی یک آدم ربایی میشه و مردی که فکر میکنه عاشقه بهش …

دانلود رمان عاشقم شو

ادامه ...

#قسمت_1
ترسیدم… صدای ضربان قلبم را شنیدم
من می توانستم در یک تخت فلزی یک نفره با تشک بشنوم
با هر حرکتی صدای جیرجیرک مشخص می شد
صدای خش خش آهن های زنگ زده اش بلند بود. دست من
با طناب محکمی بالای سرم بسته بودم
برای بودن او برهنه بود و چیزی بر تن نداشت. اما پاهای من
باز بود و داشتم جیغ میزدم.
صدای باز شدن در فلزی و صدای کفش را نداشتم
این داشت به من نزدیک می شد. با صدایت میتونم حدس بزنم
اون مرد مرده به رختخواب آمدم نتوانستم تحمل کنم
گفتم: – چرا از من دزدی کردی؟ نفسش را کنار گوشم حس کردم
من دست گرم او را که روی سینه راست من و تو بود انجام دادم
به آرامی مشتش را مالید. لبم را گاز گرفتم و وحشت کردم
سعی کردم با پاهایم به آن لگد بزنم، اما سینه ام سفت شده بود
فشار داد و من از درد ناله کردم و سست شدم. فشار
دستش کم کم کم شد. دستش را بین پاهایم گذاشت و سریع روی پاهایم گذاشت.
خودمو زدم با دست دیگرش
محکم به رانم زد و من جیغ بلندی کشیدم.
پاهایم را باز کردم. من از او خجالتی تر بودم
برای مخالفت، فریاد زدم و او مهم نبود
پوستم را مالید. کم کم لذت بردم. به جز بار
اولین مورد چندین سال پیش بود، اما من بخشی از آن هستم
دستش نخورده بود و حالا… خیس شده بود
از خوشحالی ناله کردم. دست دیگرش دوباره روی سینه ام نشست و شروع کرد به مالیدن و لمس کردن
در حالی که انگشتش را می کشید مرا با لذت ناله کن
داخل من گذاشت. نفس نفس زدم و گفتم: لعنتی.
به تو… صدای خنده اش را شنیدم. سریع با انگشت
حالا داخل قاسم، بمب به آب آمده بود
M ȗzd. خیلی طول نکشید که راضی شدم. – آه… چشمان من
باز کن… چیزی نگفت. تو صورتم دمید
لب هایش را داغ و سوزان روی لب هایم پخش کرد.
نشست و او را عمیق و گرم بوسید. قلبم شکست
بوسه او باد از زمان جدا شد و باد رفت.
صدای باز و بسته شدن در…
فقط شیر دادن؟ بدون خشونت و بس
اینجوری با گرما؟ کسی که مرا لمس کرد چه کسی بود؟
بود؟ ****
قسمت_2
7 سپتامبر 2020
رمان #عشقوم_شو
#قسمت_2
نویسنده: ناشناس بدون احساسات
وقتی چشمامو باز کردم تو تختم بودم. گیج شده
و من نمی دانستم چه اتفاقی برای من افتاده است؟ من دیروز با
آنها مجبور شدند با یک ون تفنگدار سفر کنند و اکنون در حال فرار هستند
این برای بازگرداندن شیردهی است. مشکلات دست
من نقاشی هایم را درست کردم نذار دزدی کنن که فیلم منو پخش کردی
نه … اینطور نیست … حتی اگر الان من بودم
من نباید در خانه کوچکم در رختخواب با لباس خواب باشم. با چشمانم روی کاغذ از تخت بلند شدم
یک یادداشت کوچک روی میز خواب کنار تختم افتاد.
گیر کرده بود. با عجله به سمتش رفتم و
من آن را خیلی بد خط، شرط می بندم.
به من یک … بد … شغل مرد! – امیدوارم دیشب بهت خوش گذشته باشه
غلام باش… بازم میام پیشت… با چشمای گرد
به یادداشت نگاه کردم… بازم میاد سراغم؟ دو حس
در همان لحظه به سمت من آمد. ترس و هوس… حس دوم را فراموش کنم
سریع بلند شدم و رفتم حموم.
چشمم به کاغذ یادداشت دیگری افتاد که نوشته بود
این بود: – من از خودارضایی متنفرم و اگر این کار را انجام دهی مجازات می شوی
چشمام برآمده بود…ترسیدم.
به اطراف نگاه کردم دوربینی ندیدم. راحت نفس کشیدم
انداختم فکر کردم در خانه ام دوربین نیست
بزار… اصلا دوربین مخفی هست؟ فرض بالا
من خودارضایی می کنم، این شخص چگونه می خواهد بداند؟ آهی کشیدم و سریع رفتم تا بشورم.
موهای کوتاه و مردانه و لباسم را خشک کردم.
سوار شدم و به آشپزخانه رفتم. دیدن میز پر از
غذا کورم کرد کاغذ روی میز
گفتم: -از صبحانه ات لذت ببر. یک لیموزین
او بیرون منتظر شماست تا شما را به سر کار ببرد. آن را به کاغذ آویزان کنید
نگاه کردم و سریع به سمت پنجره دویدم
بیرون را نگاه کردم. لیموزین بزرگ مشکی شما
خیابان ما آسفالت شده بود و همسایه ها به من نگاه می کردند
انجام دادن شیشه های مشکی رنگ به راننده اجازه دیدن نمی داد

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.