دانلود رمان عشق خجالتی من

درباره دختری که به اصرار پدرش مجبور میشه با پسری مذهبی ازدواج کنه تا …

دانلود رمان عشق خجالتی من

ادامه ...

۱
باورم نمی‌شد
مجبور می‌شدم به خاطر پدرم با یک خانواده پیچیده ازدواج کنم …
دیوونه، حتی دیشب سرش رو بلند نکرد که منو ببینه
این بود
از ته قلبم
گردنش را می‌سوزاند.. نامه‌ها انجامش میدن
بابا خطی رو به من نشون داد که این ازدواج نباید تحت هیچ شرایطی بهم بزنه
شکست این ازدواج به معنای بهم زدن کامل از طرف ماست
اما پدرم قول داد بعد از یه سال طلاق بگیره و منو بفرسته پی کارم داشتم دنبال کار مهاجرتی می‌گشتم
چون
من ۱۸ سالم بود ولی بابا بهم اجازه داد تا وقتی الن نیامده بود،
ولی وقتی هفته پیش به من گفت که باید با این پسر باسیل جی ازدواج کنم،
موافق نبود، اما وقتی گفت که می تونم بعد از
سال، قبول کردم
به خود آمدم. ، سال
موافقت کردم

اما مامان چیزی در مورد داستان نمی دونست … من و بابا می دونستیم اگه
مامان فهمید که تو به هیچی اهمیت نمیدی
یک ساعت از آمدن آن‌ها می‌گذشت. سه برادر و دو خواهر بودن که همشون ازدواج‌کرده بودن
به جز جسد برادر سامبرادارن که به بلندی ۹ فوت بود اون
به گل روی فرش نگاه کرد و به شدت عرق می‌ریخت،
من داشتم به شدت می‌خندیدم
من با صدای باباهام به هوش اومدم
سارا “دخترم با” سم “به اتاقت رفته”
که
رختخواب
بی‌خیال پسرم
چشم‌های پدرم،
بالاخره
بلند شد و شروع به قدم زدن پشت سرم کرد.

و باز کرد
در
اتاق، در رو بستم
به طرفش چرخیدم، او روی تخت نشسته بود و با دست عرق پیشانیش را پاک می‌کرد،
رفتم
صندلی‌ام که درست رو به تختخواب بود نشست. روزنامه را برداشتم و کنارش گذاشتم. بیا
روشن او …
دو تا از آن‌ها را برداشت
دستمال

و
گفت:
ممنون
خواهر!
خندید
یه نگاه بهم بنداز ببین از من خوشت میاد یا میخوای
لعنتی، گردنت درد میگیره
.
… پسری بود بسیار جذاب مثل باسیل
. باسیل پس‌ها، خیلی خوشگل بود
دوباره سرش را پایین انداخت
مرا بالا کشید. گفتم خب، میتونی بهم بگی از زن آیندت چه انتظاری داری؟ .
فصل دوم
خوب، ببین، من فقط بیست و شش سال دارم، من در شرکت پدرم حساب می‌کنم، و می‌روم …
که
یه مدت استاد شدم و اینکه دعا خواندن او باید به موقع مثل دعای من باشد،
و هیچوقت بهم دروغ نگو چون به نظر من دروغگوها
کثیف‌ترین مردم
در جهان
من از زن آینده خود خوشم نمی‌آید که عقاید خود را بر من تحمیل کند،
چون ازش متنفرم هر روز دوست دخترم هستم
در طول هفته با هم به مسافرت می‌رویم،
و ما میمونیم، من
یه دختر خونه نشین
امروز من خانواده‌ی تو نیستم
سرش را بلند کرد
. پسر خجالتی
من از شما خواهش کردم توجه بفرمایید که من شخص عاقلی هستم
سعی کن از اون مدل
یا هر عمل دیگه ای
می‌توانم چیزی بگویم،
بله …
تو اولین گروهی هستی که
تو … تو خندیدی … این خیلی جذاب بود
و گفت: پدر سام یک آیه بین من می‌خواند.
این گونه مرتکب گناه نخواهیم شد. به انگشتر نازک دیگری نگاه کرد
که شبیه حلقه منه من …
آن را از من گرفت
بگیر
و در کشو نهاد

باید سم می‌بود، دیگر نمی‌توانستم نگران این یکی باشم، موبایلم را خاموش کردم و دراز کشیدم.
روی تخت بخوابد
کاش مجبور نبودم این کارو بکنم سم “پسر خوبی بود، یه پسر فوق‌العاده”
… ولی برخلاف من
با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم.
بله …
سلام،
هنوز بیدار بود
تو
متعجب به نظر می‌رسید
سام … چه کسی اول صبح تو را به این اسم می‌خواند؟
ساعت _ 12به نظرشما اوله صبحه
… نگاهي به ساعت روي ديوار كردم چقدرخوابيده بودم
_ببخشيد فكركردم ساعت 8صبحه
_ .. نه اشكالي نداره ميخواستم اكه ميتونس ساعت 1بيام دنبالت هم
ناهاربخوريم هم براي مراسم بله
برون انگشتر وسايل هارو انتخاب كني كه من پس فردا باخانواده
بخرمشون
بااينكه اصل حوصلشو نداشتم اما مجبور به رفتن بودم..
_باشه من ساعت 1منتظرتم
باشه مواظب خودت باش _” … …
_خداحفظ
گوشي رو قطع كردم
…..
… نگاهي به تيپمم كردم حتما اين برادربسيجي ارشادم ميكردم مانتو
كوتاه قرمز رنگم رو پوشيدم
…. شلوار كيف كفش وشال مشكي رژ قرمز رنگم كه حسابي تو چشم بود
روهم زدم موهامم از
دوطرف بيرون ريختم
باصداي زنگ ايفون فهميدم خودش زود از اتاق اومدم بيرون خداروشكر
مسي خونه نبود
…….در رو باز كردم پشتش به من بود_سلم
برگشت اماهمين كه منو ديد حس كردم ناراحت شد
سرشو انداخت پا9ن چيزي نگفت به طرف ماشين رفت و سوارشد
به طرف ماشين رفتمو سوارشدم
……_
ده دقيقه اي تو راه بوديم اما هنوز حرفي نميزد
_ناراحتي
_نه
چيزي نگفتم سرمو به شيشه تكيه دادم
……
… وارد رستوران شديم به طرف ميز دونفري رفتيم
نشستيم
هنوز سرش پا9ن بود
نفس عميقي كشيد گفت
_حداقل برا حرفم يه ذره احترام قابل ميشودي
_من به شما گفتم همينم وقابل تغiرنيستم
_منم نه گفتم تغiر كنيد گفتم يه ذره رعايت كنيد
هوفي كشيدمو گفتم_اگه پشيموني همينجا قضيه روتموم ميكنيم
_من حرفي از پشيموني نزدم من ب
بااومدن گارسون حرفشو ادامه نداد
#4

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.