دانلود رمان عموزاده

درباره دختری به نام آهو با اینکه لجباز و یکدنده است ولی قلب مهربونی داره و رفت و آمد با عمویش باعث شده که روابط عمیقی بینشون ایجاد شه , این وسط پسر عمویش که سالهاست منتظر اینه که دست در دستش بزاره بالاخره …

دانلود رمان عموزاده

ادامه ...

به سمت پسری با موهای قهوه ای، پر از شور، قدم می زند
می گیرد!
صدای تپش موسیقی و رقص نور، آرزویش
برای لمس بازوان مردانه و قدرتمند او
می جوشد!
گوشه لباسش و ساق پا را کمی بالا می آورد
پاهای زیبایش رو نشون میده…
اندام ظریف و لاغر او در آن لباس آبی کربنی
ساتین که در چشمان آن مرد چهارشانه یک چهره است
تا قفسه سینه خود را نشان داد
آن متناسب با!
خواسته های پسر باعث می شود که جام را بگیرد!
همزمان فنجان را از انگشتانم بیرون آوردم
چشمان دختر کشیده و بی نقص است
کشیده و کشیده خواهد شد! چشم هایی که خوب می شناسد مثل لذت قهوه می ماند. او این را می داند
آهوی چشم سفید هر بار با نگاهش از خواب بیدار می شود
سرش را پر می کند…
دست های دختر زاویه فک زیبای میکائیل را قاب می کند
این میتواند انجام شود! پاشنه کفش هایش را از روی زمین بلند کنید
انجام می دهد و پشت سرش را می بوسد! میکائیل که
او گیج و متعجب است و به جمجمه آن توجهی نمی کند
الکل آن را طلسم کرده است
سر به جلو و کنار گوشواره حلقه ای
دخترها زمزمه می کردند:
– امشب دلبر شدی!
در توهم گم شده، دست در گودی دلپذیر کمر
آهوهایش را می گیرد و این بار روی سرش الکل می نوشد
او زندگی اش را پر می کند! او فراموش می کند که کسی که از او مراقبت می کند، برادرزاده اش عزیزتر از زندگی است
خاکستر است!
لب های برجسته و زیبای او شبیه لب های دختر است
او آنها را دوست دارد و از آنها لذتی عمیق و سرشار از لذت می برد!
یک ماه بعد…
خشکی برس خط چشم باعث شد آن را در سطل زباله بیندازم
میندازمش کنار کنسول و مداد مشکی
آن را بردارید! من فکر می کنم خط چشم نامتقارن را کمی بلند کردم
می توانستم چشمانم را با پف و زیبایی بپوشانم
به چشمان من، اما دست من بیشتر است
حرکت کردم و آن خط نازک را بیشتر کشیدم
لعنتی بزرگتر به صورتم می خورد!
وقتی صفحه موبایل روشن می شود، با عصبانیت مداد را رها کنید
انجام دادم و رژ لب را در مشتم گرفتم. بند کوله ام را از
من این شانه را به آن شانه منتقل کردم و وصل کردم:
– صبر کن بابا من اینجام!!! خبر مرگ من ده دقیقه نشده است
از خواب بیدار شدم، اجازه دادم بعداً پنجره هایم بالا بیایند
غور غراتو ….
با آوردن رژ لب به لبم ادامه دادم
آب دهانم را قورت دادم و موبایل را بین گوش و شانه ام گذاشتم
نگه داشتم:

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

3 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان عموزاده»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.