درباره رابطه عاشقانه ای جنون آمیز که فراز و نشیب های زیادی دارد و …
دانلود رمان غرق جنون
- بدون دیدگاه
- 253 بازدید
- نویسنده : هانیه کریمی
- دسته : عاشقانه , ایرانی , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : 1750
- بازنشر : دانلود رمان
- در حال پخش
- مشخصات
- نویسنده : هانیه کریمی
- دسته : عاشقانه , ایرانی , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : 1750
- بازنشر : دانلود رمان
- در حال پخش
- باکس دانلود
دانلود رمان غرق جنون
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان غرق جنون
دانلود رمان غرق جنون
#قسمت_1
دستش موهایم را گرفت و کشید و صورتم را به صورتش فشار داد.
_روز اولی که پا به این خونه گذاشت بهش گفتم هیچوقت ترکش نمیکنم…
دیگر از آن چشم های عسلی غرق در خون متنفر نبودم، برعکس… دلم جایی بین رگ و رگ هایش قفل شده بود!
اما نفرت او هر روز بیشتر می شد و قلب بی قرار و معصوم من دیگر طاقت کینه توزی او را نداشت. وقتی سرم داد زد چشمامو بستم و چانه ام از ترس میلرزید.
_گفتم یا نه؟!
لرزان و درمانده به بازویش آویزان شدم و در حالی که درد سرم را فرا گرفت ناله کردم.
_اوه…گفت گفت…
ضربه محکمی به پیشانی ام زد و من احمقی بودم که به خاطر رگ های برجسته پیشانی اش قلبم به درد آمد.
_گفتم تو هنوز با اون دهن کثیف غر میزنی؟! چمدانت را جمع می کنی و مستقیم در چشمان من نگاه می کنی: “کجا می خواهم بروم؟”
آیا باید دستانت را که جرأت می کنند لباس هایت را بسته بندی کنم، قطع کنم؟
آیا باید آن زبان لختی را که در دهانت بود فقط به خاطر چشمانت قطع کنم؟
من دو روزه که کار ندارم، انگار بدنت رو میخارونی، ها؟
موهایم را رها کرد، تن بی جانم از کتک خوردن این مرد خسته شده بود.
به زانو افتادم و درد تا عمق استخوانم فرو رفت.
_برو تو اتاقت حرومزاده، نمیخواستم بخاطر خودت دوباره سگ من بشی… دلش میسوخت و من از دردی که داشت گریه میکردم.
انگشتانم روی فرش قرمز مشت شده بودند. تصویر این موجود بی جان جلوی چشمانم زنده شد و با دلی پر از درد ناله کردم:
_من میرم دستت هم نمیاد داداش عامر!
دانلود رمان غرق جنون
#قسمت_2
از اینکه او را برادر خطاب کنم متنفر بودم، می دانستم و عمدا این را گفتم…
تنها برادر کسی بود که دو ماه پیش دفنش کرد با همان دستانی که هر روز به جای غذا می زدمش…
کسی که فکر می کرد من قاتل او هستم!
نفسش طمع بود و می دانستم عاقبت به خیری در پیش دارم. اما غم و اندوه مرا شجاع کرد.
گفتند مرحله ای بالاتر از غم به نام جنون وجود دارد و من در آن مرحله بودم.
آغشته به جنون!
حالا می توانستم مثل او بی رحم باشم، چون او هم قاتل شده بود!
_میخوای بمیری آبروی آوردی؟
بگو من احمقم بهت زنگ زدم بگو تا الان خونت نریختم باوان…
و به من بگو تو یه لقمه ای…
لگدی که به پهلوی من زد، استخوان پایش که به گونه فرورفته ام برخورد کرد… دیگر اهمیتی نداشتند.
او کار خود را خیلی قبل از …
از درد نمی توانستم نفس بکشم. بقیه عمرم را در دستانم گذاشتم و مشت گره کرده اش را که به سمت صورتم بود گرفتم.
نگاه پر از بغض و بغض اشکم را به نگاهش خیره کردم و آرام زمزمه کردم اما طوری که مطمئن بودم می شنود:
_من…دیگه ندارم…دلیلی… برای موندن…نه…
دانلود رمان غرق جنون
او را دیدم که با جمله بدش فرو ریخت. دیدم بعد از دو ماه چشمانش علاوه بر نفرت پر از هزاران احساس مختلف شد.
شما – ناباوری، اندوه، ناامیدی، پشیمانی و عذاب وجدان…
_ چون تو…بی رحمی…کشتش…فرزندم…کشته…
در این خانه … در آن باغ … او را با دستان خودم دفن کردم …
تو اونو کشتي عامر…تو…
#قسمت_3
#ماه پیش
_آخ عماد داری چیکار میکنی؟ میگم پنجره رو باز کن میام!
زیر پنجره اتاقش رفتم و از حرص مردم.
جاهایمان عوض شد، من شدیداً می خواستم با او باشم و دنبال جایی می گشتم که در آنجا مستقر شوم!
آهسته خندید و خنده شیرینش قلب دیوانه ام را به تپش انداخت.
_ زهرمار می کشمت عماد… این پنجره شکسته رو باز کن تا برم صدات کنم. آن وقت این برادر اخملوط ما هر دو را می خورد!
عماد گاز گرفت و صدای خش خش در گوشم نشانه بلند شدنش بود.
سرم را بلند کردم و به پنجره اتاقش خیره شدم.
پنجره باز شد و عماد از لبه آن تا کمر آویزان شد. دستش را با شیطنت برایم تکان داد و صدایش از خنده لرزید و گفت:
_نیازی نیست عشقم صبر کن الان میام پایین بریم قدم بزنیم.
اگر بیفتی و دست و پایت بشکنی، میمون روی دستم می افتد، من برای زن دست و پا شکسته مناسب نیستم!
دهنم جمع شد و انگشت وسطم رو به سمتش گرفتم.
_بخور عزیزم!
گوشش را در جیبم گذاشتم و کوله پشتی را روی شانه هایم تنظیم کردم.
کف دستم را مالیدم و چند قدم عقب رفتم.
بلند شدم و نفسم حبس شد. سریع به سمت دیوار رفتم و به محض اینکه دستم به لبه دیوار برخورد کرد، دست دیگری از پشت یقه ام را گرفت. _داداش عامر!
با شنیدن صدای خسته عماد پریدم.
دانلود رمان غرق جنون