دانلود رمان غرور و تعصب

درباره ورود ویلیام دارسی ثروتمند به منطقه ای به نام هارتفورد شایرآشنایی او با خانواده بنت که ۵ دختر مجرد دارند و …

دانلود رمان غرور و تعصب

ادامه ...

پیر و جوان فرضشان این است که مرد مجرد با پول و مقام معمولاً زن است
می خواهم
وقتی چنین مردی وارد یک مکان جدید می شود، احساسات مهم نیستند.
یا من نظرات آنها را نمی دانستم، بنابراین این فرض
این در ذهن خانواده های اطراف ثابت است که حق مسلم یک ȗaz دارد
دخترانش نمی دانند.
یک روز خانم بنت به شوهرش گفت: جناب آقای بنت، این را شنیده ای؟
بالاخره ندرفیلد پارک را اجاره کرده اند؟
آقای بنت پاسخ داد که نه، او آن را نشنیده است.
خانم بنت گفت: “خب، اجاره است، خانم لانگ همین الان اینجا بود.”
گفت سیر به پیاز.
آقای بنت پاسخی نداد.
همسرش بی تاب شد و با صدای بلند گفت: نمی خواهم بدانم کیست.
اجاره کردی؟
-اگه میخوای بگی به حرفات گوش میدم.
این اجازه کافی بود.
بله عزیزم باید بدونی خانم لانگ گفت که ندرفیلد مرد جوانی است
و اینکه پلکانی را که مال شمال است اجاره کرده بود
انگلستان روز دوشنبه با کالسکه یک اسبی به ملک آمد
برای دیدن آن او آن را خیلی دوست داشت که در مراسم با آقای موریس
او قبول کرد که باید بیاید و قبل از سقوط از او مراقبت کند. آخر هفته آینده چند نفر از خدمتکاران شما به این خانه می آیند؟
“آقا اسمت چیه؟”
“دوقلو”
“متاهل یا مجرد؟” “اوه! مجرد، عزیز، این مطمئنا!” مجرد و نسبتاً ثروتمند.
درآمد او 45 هزار است. جان ام.
آن را به دختران ما بدهید!
“چطور؟ چه ربطی به آنها دارد؟”
همسرش پاسخ داد: “آقای بنت، عزیز، افکار و توجه شما کجاست؟” خب،
باید درک کنید که منظورم ازدواج شما با یک زن است
دختران ما”
“به همین دلیل اومدی اینجا؟”
“به همین دلیل! چه کلماتی! من چیزی که شما می گویید نمی فهمم. خوب،
به احتمال زیاد شما عاشق یکی از آنها خواهید شد.
برای همین باید بری ببینیش تا بیاد. “من هیچ دلیلی برای این نمی بینم.”
. شما و دختران می توانید اگر نمی خواهید بروید. من نمیتونم دخترا رو تنها بذارم
ارسال کنید
برای رفتنش شاید بهتر باشد چون شما هم مثل آنها زیبا هستید.
هیچ چیز بدتر از شما نیست، آقای بینگل.
بذار خوشش بیاد
“عزیزم، تو مهربانی، البته من زمانی آدم بدی نبودم، اما تو الان هستی.
من زنی ندارم که پنج دختر بزرگ داشته باشد.
یک فکر زیبا مال تو نیست.
چیزی از زیبایی او باقی نمانده است که به آن فکر کنم.»
“خب عزیزم، وقتی آقای بینگل همسایه ما شد، باید حتماً این کار را انجام دهی.”
برو ببینش
“تقصیر من نیست، نگران نباش.”
«مراقب دخترانتان باشید
و او مرا پیدا خواهد کرد. سر ویلیام و لیدی
لوکاس هم نمی خواهد به دیدن او برود، فقط برای سرگرمی. شما که بهتر از من می دانید همه آنها را ببینید
تازه واردها نمیروند تو باید بروی، چون اگر تو نروی، ما چگونه می توانیم برویم؟
“ببینیمش؟”
“به دست آوردن تو خیلی سخت است.” مطمئنم آقای بینگل، از دیدن شما خوشحالم
من هم خوشحال خواهم شد من چند خط دارم
نوشته هایم را به آنها بدهید تا خیالشان راحت باشد که من از ته دل هستم
او با هر یک از دخترانی که دوست دارد خوشحال است
آنها می خواهند ازدواج کنند. البته باید به لیتل لیزی هم اشاره خوبی کرد
خودم انجامش میدم
“من اصلاً نمی خواهم این کار را انجام دهید.” لیزی که از بقیه بهتر نیست.
راستش را بخواهید، او حتی به نصف ȗjin زیبا نیست. SpanishSay و
او لیدیا را هم دوست ندارد، اما شما همیشه فکر می کنید که او بهترین است.
آقای بنت پاسخ داد: “هیچ یک از آنها قلب من را لمس نمی کند.” این
اونا هم مثل دخترای دیگه احمقن
اما لیزی از خواهرانش باهوش تر است.
“آقای بنت، چگونه می خواهید به سر فرزندان خود ضربه بزنید؟” تو اصلا
آیا آن را دوست دارید؟ من را غمگین می کند. مهم نیست
اعصاب من ضعیف نیست
“اشتباه نکن عزیزم. من خیلی از اعصابت خوشم میاد. اعصابت
او دوست قدیمی من است. حداقل بیست سال گذشته است
من با احترام به اعصاب شما شاهد هستم
“آه! نمی‌فهمی من چقدر غمگینم.
“امیدوارم درد شما تمام شود و سالها زنده باشید.”
به گروه چهار هزار نفری جوان نگاه کنید
پوند به اینجا رسید
“خب، اگر بیست تا از این جوان ها بیایند اینجا، چه فایده ای دارد؟” قرار نیست آنها را ببینی «نگران نباش عزیزم، اگر بیست تا هستند، باید همه را ببینی
ترک کنید.
آقای بنت آمیزه عجیبی از پاسخ، طنز و کنایه، تودوری و
من در حال و هوا بودم، بنابراین بیست و سه سال
زندگی معمولی برای همسرش کافی نبود تا به شخصیت او پی ببرد.
او افکار خانم بنت را راحت تر خواند. زنان
با درک و هوش زیاد، سواد و اطلاعات کم و خلق و خوی در حال تغییر.
وقتی از چیزی ناراضی بودم، فکر می کردم
او عصبانی است. کار و باران زندگی این بود که دخترانشان شوهر بودند
دادن لذتش دیدن و بازدید و کنجکاوی است
بود
فصل هشتم آقای بنت یکی از اولین افرادی بود که به دیدن آقای بینگل رفت. از
من قبلاً برنامه ریزی کرده بودم که با او ملاقات کنم، اگرچه تا قبل از آن
در آخرین لحظه به همسرش گفت نرو. آن شب همسرش هم می داند
این اتفاق نیفتاد. در این زمان همسرش
اعلام می شودراهی را که خواهیم دید ced داد. آقای بنت دید که دختر دومی دارد
لبه کلاه رام شده ناگهان به او گفت:
“امیدوارم آقای بینگل خوشش بیاید، لیزی.”
“از کجا بفهمیم آقای بینگل چه چیزی را دوست دارد؟” مادر با ناراحتی گفت
او می آید، ما او را نخواهیم دید
برویم
الیزابت گفت: “خب مامان، فراموش کردی که ما او را در پانسیون می خواهیم؟”
دیدی خانم لانگ هم قول داده که نماینده شما باشد؟
آهسته تر.
“من فکر نمی کنم خانم لانگ این کارها را انجام دهد. او دو خواهرزاده دارد. یک زن خودخواه و ریاکار جدید
فقط من نظر خوبی نسبت به او دارم.
آقای بنت گفت: من هم آن را دوست ندارم. از دیدن شما خوشحالم
آثار او را به حساب نیاورید
خانم بنت توجهی نکرد و پاسخی نداد. اما نتوانست جلوی خودش را بگیرد
شروع کرد به اخم کردن و پرتاب تخم مرغ با اخم.
به دختران
– لطفا اینقدر سرفه نکن کیت! نگران اعصاب من نباش
اعصابمو خورد کردی
پدرش گفت: کیت اصلاً سرفه هایش را دوست ندارد. زمان خوبی برای
سرفه رخ نمی دهد.
کیت گفت: “من برای سرگرمی سرفه نمی کنم.”
– اولین مهمان شما در رقص کی است، لیزی؟
در دو هفته
مدرش بلند گفت: بله، همینطور. خانم لانگ تا روز قبل برنگشت.
پس چگونه می خواهید آن را به ما ارائه دهم؟
آیا آن را نشان می دهد؟ در آن زمان هنوز او را نمی شناختم.
-پس عزیزم تو از دوستت بهتری. خودت میتونی انجامش بدی آقا
او را با Bingle معرفی کنید.
– غیرممکن است، آقای بنت، غیرممکن است. زمان من با آقای
من با Bingle آشنا شده ام، چگونه می توانم؟ چرا اینقدر اذیتم می کنی؟
– از آینده نگری شما خوشم آمد. دو هفته برای شناختن یکدیگر واقعاً خیلی کم است.
تو دو هفته دیگه نمیتونی آدمو بفهمی.
چند مرده هستی؟ اما اگر قدمی به جلو برنداریم، یک نفر دیگر.
م. تازه، خانم لانگ و خواهرزاده

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.