رمانی زیبا درباره زنان و چگونگی دوست داشتن اونها و باید و نباید رابطه که …
دانلود رمان مغرور عاشق کش
- 8 دیدگاه
- 5,674 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : پارت گذاری
- بازنشر : دانلود رمان
- فصل 1 ( کامل ) فصل 2 ( تا آخرین پارت منتشر شده )
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , در حال پخش
- کشور : ایران
- صفحات : پارت گذاری
- بازنشر : دانلود رمان
- فصل 1 ( کامل ) فصل 2 ( تا آخرین پارت منتشر شده )
- باکس دانلود
دانلود رمان مغرور عاشق کش
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان مغرور عاشق کش
ادامه ...
معنای عاشق مغرور :
از خواب شیرینم با صدای جیغ مادرم بیدار شدم .
لعنت بر شیطان !
آآآآآآآآ , کسی که می خواهد مرا بگیرد , واقعا او را می خواهد .
فراموش کردم خودم را معرفی کنم , سلام دوستان , پویا هستم
من 19 سال دارم , در نیمسال دوم تحصیل در رشته حقوق هستم .
چشم ها و ابروهای سیاه , لب های کوچک و بینی معمولی دارم , البته استخوان مار دارم .
من آن را می گویم ( :
با صدای مادرم و با هزار آه و ناله از خواب بیدار شدم .
عزیزم , من در این کشور بزرگ شده ام , اگر می خواهید کسی دهان شما را اصلاح کند , باید سریع باشید .
از خواب بیدار شو !
بی صبرانه کت و شلوارم را پوشیدم و لنگان از جا برخاستم .
لوور
الف
ماینکرفت : قسمت دوم
مامان وقتی صورتم را دید سرش را تکان داد و دوباره شروع به غرولند کرد : دخترها
در سن تو صد قلم مو درست می کنند و تو مثل اشباح می مانی .
چه گناهی کردم , تو یک بچه دختر به من دادی ?
خندیدم و لب هایش را محکم بوسیدم و گفتم : خدایا , بگذار قربانی تو باشم ! رفتم .
فراموش نکنید که من ناهار کرفس خواستم .
به سرعت کفش هایم را پوشیدم و با تاکسی به دانشگاه رفتم .
ترافیک سنگین بود . به اولین درس آقای غفوری رفتم .
من خودم دیر کرده بودم , می دانستم که او چیزی به من نخواهد گفت , اما او در پرو است .
چه حد و مرزی !
نفسی کشیدم و در را زدم و وارد شدم . وقتی مقتول مرا دید , گفت : خانم .
پویان , چرا دیر کردی ?
سرم را خاراندم و گفتم : متاسفم , ارباب جوون !
قربانی : برو بنشین من برگشتم و گودزیلا را دیدم که مقابل مارسانا نشسته بود .
نشستم و حالا جلوی مری بود .
آن را برداشتم تا به صورتش رسیدم .
منظورم این است که چه کسی می تواند این کار را بکند !
لب های کوچک و بامزه , بینی باریک و زیبا , و بله , شگفت انگیز است !
خدای من هانی !
دست هایم می لرزند ! وقتی با صدای مقتول از خواب بیدار شدم بی هوش بودم .
کرام گفت : بچه رو خوردی !
از لب هایم خجالت می کشیدم , می توانستم احساس کنم که چه رنگی هستیم .
رفتم و روی آخرین صندلی نشستم .
من فکر می کردم که این گودزیلا است .
با قلم به این طرف و آن طرف می رفتم و با گردن بند مارسانا به خودم آمدم .
مرآت : این درگیری به پایان رسید .
اجتماع ⁇ gt; رفتارها – کی بود ?
مری : خداحافظ ! تو که از جنس مخالف هستی , به آن ها توجه نمی کنی .
اتفاقی که افتاد این بود : نه , مهم نیست , فقط می خواستم بدانم چه کسی است ?
مری : من هم نمی دانم , اما فوق العاده است !
ابروهایم را بالا بردم و بدجوری به او نگاه کردم .
مری : قلب من در نگاه اول عشق است ?
ضربه محکمی به او زدم و او خودش را جمع و جور کرد .
نه , من عاشق نمی شوم !
معنای عاشق مغرور :
#third_part
آیا این بدان معناست که من از جنس مخالف متنفرم , آیا می توانم عاشق شوم ?
مری : باید بریم سر کلاس . هنوز تا کلاس بعدی زمان زیادی باقی است .
من : بیا بریم , با خورخور و کراکر به رستوران رفتیم !
گودزیلا اینجاست , چرا پیش برویم , فرزندمان نشسته است ?
دارم دیوانه می شوم !
هنوز نیامده است , خود را در مقابل بچه ها قرار داده است !
به محض اینکه سامیار مارسانا را دید , نیشش باز شد و گفت : ” بچاهی , ناف و مارسانا .”
بیایید !
همه به ما نگاه کردند جز گودزیلا !
ابراز نارضایتی از خود
مری رفور دل سامیار نشست و تنها صندلی خالی که جلوی من بود .
این گودزیلا بود !
رفتم و نشستم . دیدم هیچ صدایی از این گودزیلا به گوش نمی رسد , بنابراین خودم شروع به کار روی آن کردم .
صدایم را صاف کردم یا ابروانم را بالا بردم و گفتم : خوب !
نمی خواهید در این مقاله به معرفی آن ها بپردازید.
با لبخندی به من نگاه کرد و گفت : من عادت ندارم دو بار خودم را معرفی کنم .
داشتم دیوانه می شدم . حریصانه به او نگاه کردم و گفتم : ” داداش , داداش بابا . ”
سقفی که برای دیدنت می مردم , گودزیلا !
وقتی شنیدم که گودزیلا دیوانه وار به طرف من برگشت : گودزیلا : چی گفتی ?
آرام باش دختر , او نمی تواند کاری بکند .
من گفتم گودزیلا !
می خواست چیزی بگوید که تلفنش روی میز زنگ خورد .
با گوشه چشم به گوشی او نگاه کردم .
عشق من … عشق من … عشق من …
نمی دانم چرا قلبم چنین احساسی داشت .
احساس بدی تمام وجودم را فرا گرفت .
نمی دانستم چه کنم .
فقط با لبخندی روی صورتش آن را به او دادم .
معنای عاشق مغرور :
⁇ part_four
او لبخند مرا نادیده گرفت و تلفنش را برداشت و از جمعیت دور شد .
شاید حسادت بود .
شاید هم نفرت انگیز باشد .
نمی دانم .
فقط می دانستم که خیلی بد است . قلبم پر از نفرت بود .
حتی یک بار هم آن را ندیدم , عجیب بود !
می خواستم گودزیلا را دست بیندازم , دلم خنک است !
آرتاشس که کنار من نشسته بود گفت : آژیر , زیاد فکر نکن ! اسمش آراد است .
یک سالش است !
آراد ! چه اسم خوبی ! اما چرا 26 ساله است ? یعنی چند سال بعد از امتحان ورودی .
بسم الله الرحمن الرحیم
آراد آقا آمد و نشست و از جمعیت عذرخواهی کرد .
بگذار کش و قوس بدهم !
رو به او کردم و به او خیره شدم و گفتم : ” هیچ کس در تیم ما نقشی ندارد .”
می دانم کسانی که در آنجا کار می کنند یا کسانی که در آنجا کار می کنند در این گروه جایی ندارند ,
چه کسانی ?
رو به من کرد و با آن لبخند مرگ خوار به سامی و ماری اشاره کرد .
آن را با لبخند تحویل دادم و گفتم : آن ها نامزد شده اند , نمی توانید حلقه های آن ها را ببینید ?
آراد : اول اینکه من انگیزه ای برای حضور در جمع شما ندارم و ثانیا .
انگشت چپش را بلند کرد و به دست خود اشاره کرد و گفت : ” این حقیقت ندارد , من گرفتار شده ام !
مثل این است که یک سطل آب سرد روی سرم ریخته باشند .
ببین چه کسی را می خواستم خراب کنم , هیچ وقت حال بدی نداشتم .
همه ساکت بودند و به من نگاه می کردند .
معنای عاشق مغرور :
⁇ part_five
من از این سکوت مسخره خوشم نمی آید .
لعنتی , خفه ام می کرد !
این اولین باری بود که کسی می توانست با کلماتش مرا خفه کند .
! بچه خوشگل
اگه فقط یک دفعه می تونستم صد درصد گریه کنم کیفم را برداشتم و خیلی زود
از آنجا گریخت!
واقعا؟ چرا من باید جلوی اون پسر بچه ترسو باشم؟ چرا باید
من به نامزدش حسادت میکنم؟ چرا من میخواستم این همه چیز راجع به او بدانم؟
نه، این صدای من نبود … این که نفس نیست! برای اولین بار دیدمش! منظورتان چیست؟
اول به دیدنش جذب شدم؟ من تو یه عالمه مسکن بودم
من نمیخواهم دوباره او را ببینم. اما …
یه تاکسی گرفتم و برگشتم خونه
مامان از دیدن من متعجب شد و گفت: نفس بکش!
تو مامان منی؟
! خدای من … من فقط اینو دیدم
من همان کسم؟
مامان به من جواب نداد و من رفتم تو اتاق خوابم! چند مشت آب روی صورتم و.
به خودم تو آینهمانند نگاه کردم! یه راه عبور
با خودم تو یه خط آینهسازی حرف زدم
به این نفسش نگاه کن! تو دختر باهوشی هستی! می تونی این پسرعمه وحشی رو رام کنی؟
همین جا بهت قول می دم که می تونی رام کنی فقط فرق کن
برای یک لحظه به خودم خندیدم! گرد و خاک توی دماغتون … اون نامزد داره!
تو کلته من اونو رام میکنم
! اختلاف و تنهایی
با صدای زنگ موبایلم، افکارم ابر و باران را پر کرد این مارساناس بود!
! اسلحه من
دختر اهدا کننده! کجا رفتی؟
! رفیق
برگرد
من بورگ هستم، قطعش میکنم، خداحافظ
من بی آنکه منتظر پیغام گیر شوم در آنجا ماندم.
چند نفس عمیق کشیدم و همه چیز رو تو ذهنم محرمانه نگه داشتم که این طور!
اگر چیزی پیش رویم بگذارم حتما این کار را خواهم کرد!
عاشق مغرور
: (آدرس رستوران)
قسمت ششم
من با خودم تو آینه حرف زدم تو آخر از دست خودم خسته شدم
! گذاشتمش رو تختم
همه اینها در نظر من جمله آرا د است.
چرا اون اومد؟
چرا این قدر با افتخار هست؟
چرا؟
آه خدای من!
سه روز است که این واقعه و گودزیلا از سه روز پیش به این طرف نیامده است.
منظورت گونست؟
نمیدانم!
امروز ما مجددا با قربانی کلاس داشتیم من آن را به سرعت میپوشیدم و با پانم به دانشگاه میرفتم.
پنج دقیقه به بچهها مانده بودم! گذرو، صبح زود رسیدم.
در کلاس را مثل دیوانهها باز کردم و با سر و صدا وارد شدم: اژدها
! داره میاد
سرم را بلند کردم و نفسم بند آمد! چشمانم قفل بود!
احساس میکردم قلبم داره منفجر میشه اون روی صندلی مقتول نشسته بود
که این طور!
تو تستی ابروهایش را بالا برد و گفت: تو همیشه عادت داری که دیر زمانی باشی؟
ابروها را بالا بردم و گفتم: باز هم پیرمرد شدهای!
مواظب حرف زدنت باش
تو دقیقا چی میخوای؟
من بهت اجازه نمیدم که این رو
لبخندی زدم و گفتم: مادر جان، من چاق شده بودم، قربانی.
که قراره این درس رو با حرف هات بهم یاد بدی؟
! اما باج قربانی نیست! من تسلیم شدم
چی دوست داری؟
همه بچهها با کنجکاویها به من نگاه میکردند.
معنی این حرف این است که آقای قهار بازنشسته میشود و من به جای او به ایندرستون خواهم آمد.
! دهنم مثل لباس “آلی سدیتا” باز بود
این یعنی گودزیلا یه آقاس؟
حق نداری بگویی!
وقتی چهرهی برافروخته مرا دید و وقتی گونههایش را دیدم لبخند زد.
حس خوبی نداشتم
خدا جون من نمیخوام عاشق این خدا به شم، فهمیدی که چی می گم؟
افکارم با صدای بلند او پر شده بود!
برو پایین
بعد رو کرد به ما و گفت: اسم منو می دونی؟ قوم و خویش من چه جوانی بود این قدر ترگلورگل!
توی کلاس، با اسم کوچک من میتوانید مرا صدا بزنید، اما خارج از کلاس، مدیر مدرسه،
من خوشحال میشم وقتی تو به من بگی مرد جوون
آدلایدا:
همه دهانشان را باز کرده بودند!
آنان از من انتظار نداشتند که به آنان چای تعارف کنم.
تو همیشه منو “خدا” صدا میکنی خانوم “پولتی”؟
آهی کشیدم و گفتم: خانم پو نیان کار روز را به شما خواهد داد!
! چشمش داشت از کاسه در میومد
او زیر لب گفت: اما زن جوان، چرا من؟
با گفتن زن جوون، صورت منو گرفت میدونستم که باید
با یک زن خوب رفتار کن ولی این باعث شده که
از این بابت خوشحالم.
من
بستر شما خیلی عجیب است، این طور نیست!
کاملا درسته
از کلاسام بیا بیرون
دلم میخواست برم، می خوام زبونش رو از تو حلالش بکشم بیرون، اون نمیفهمه!
من نفس عمیقی کشیدم و از لای دندانهایم گفتم: از کلاس برو بیرون!
آشکار بود که ترسیده است، اما از پس خودش بر نیامد!
او برای لحظهای به من نگاه کرد و بعد زبانش را در آورد و از کلاس بیرون رفت.
خندان و خشمگین، نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
هر آونتاسیون:
من از کلاسها اومدم بیرون! به لباسم نگاه کردم! اصلا باحال نبود! خدا رو شکر که داد نزدم!
رفت
و با تلفن من در حیاط نشست.
ترق و تروق ترقترق و تروق آن در حین حرف زدن این کلمات به صدای اصلی دخترهای جوان شباهت داشت.
بدجوری راه میرم
سرم را بلند کردم. دخترک تقریبا داشت حرف میزد. هی! به نظر نمیرسید. قول داد.
به من نگاه میکرد و لبخند میزد.
و راهش را کج کردم و گفتم: وای! خاک روی سرت! به طرف او برگشتم و با لحنی محکم گفتم: خدا! امروز باران نیومد.
من هیچ روحی ندارم!
به گوشهی خود چسبیده و لبخند زدم و گفتم:
آرایش تو مثل این خواهد بود!
سپس گوشیام را برداشتم و عکس ینا را به او نشان دادم.
رنگش قرمز شد! دلم خنک شد!
جوابی نداد
کلاس همین الان تموم شد! من تعقیبش کردم و رفتم کلاس
اون اومد
چند لحظه گذشت و آرامی از کلاس خارج شد. او اخمی کرد تا مرا دید
من با لبخند همه دندانهایم را به او نشان دادم.
آ ره، آن دختر روی سرش پرید و به نرمی گفت: هللویا، عشق من!
که این طور!
احساس بدی در من به وجود آمد دور تا دور مرا گرفت!
منظورم اینه که این نامزد اون بود؟
ای جانور بدریخت! ای خدا!
چرا من اینجوری شدم؟
چرا از این دختر متنفر بودم؟
من خیلی غم انگیزم. من با هندو به آرا د نگاه کردم.
من از ته دل گفتم: شما چه میکنید؟
معنای غرورآفرین:
چرخ قسمت هشتم
سوال اینجاست که تو چرا داری لاس میزنی؟
دختر: ناراحت نشو، آراد، ناراحت نیستیم؟
اسلحه من، عزیزم
دل عزیز! هیووی! وقتی چهره مرا دید، مارسانا به طرف من دوید و گفت:
! چی! چی! این که تو نیستی! بیا پیش خودت! تو قوی هستی
من داشتم سعی میکردم که اشکهایم را عقب نگه دارم، و به این احساس که دارم،
خیلی بد شد! منظورم ای نه که عاشق، به این زبون چی میگی؟ این شیرینی رو بده به من!
#! تلخ و تلخ # اگه این کلمه #
من عشقتو نمیخوام من عشق و عاشقی تو رو نمیخوام
! نمیخوام این حس لعنتی بهم دست بده
به مارسانا گفتم: عشق را برایم تعریف کن! بگو چه حسی دارد!
چرا از من میپرسی
من از تو هیچ چیز نمیپرسم! فقط به این سوال من جواب بده!
عشق یعنی حس وفاداری وقتی در عشق و عاشقی شکست میخوری
دستها و پاهای تو وقتی * * رو ببینی شروع به لرزیدن میکنی، قلبت می زنه، عشق بورز
این نشانه حسادت است! حتی به مادرش، مردمی که دور و برش هستند، حسادت میکنند.
عشق یعنی شریک شدن در شادی و غم تو و عشق یعنی این که
شما در کنار او هستید و نگذارید شکست بخورد! من نمیدانم!
من خیلی دوستش دارم!
! من عاشق شدم
جانسن؟
من در لاوگود هستم! من انتخابم رو کردم! من همین الان تصمیمگیرنده شدم! چه تصمیمگیرنده ای؟ تو عاشق کی شدی؟
اعتراف
افتخار
عاشق
: (آدرس رستوران)
از طرف دیگه شریک شدن ما
چه میگویی، جورج؟ منظورت چیست؟
من عاشق شدم و میخوام به این
خوش آمدید
چه اعتراف؟ اعتراف؟ تو اعتراف کردی؟ اعتراف؟ اعتراف تو کجاست؟ کی رو دوست داشتی؟
چی؟
یک خرده نفس بکشید، کسل میشوید! بعدا صحبت خواهیم کرد!
من به سرعت از آروزید دور شدم. میدانستم که هر چقدر هم که شروع کنم، برای من کافی نیست.
من پشت سر آرا و نامزد او راه میرفتم و میدانستم که آرا د یک طبقه و یک مرکز دارد
زنش نمیتوانست تا ابد بماند. من دور از آنها ایستاده بودم. نامزدش.
با گفتن این جمله صورت آرامی را بوسید.
پس از عبور از کنار میز آرایش دختر جوان،
میخواستم برم پیشش وقتی که تلفنش
با لبخند به صفحه تلفن نگاه کرد و بعد جواب داد: اصلا اهمیت نمیدادم با کی حرف میزد!
من به او نزدیک شدم و از آن پس به او گفتم: خودخواه باد عشق من!
آراگون با عجله به سمت من برگشت.
چند لحظه بدون اینکه چیزی بگوید به من نگاه کرد.
او از من فاصله گرفت و گوشی را قطع کرد و به طرف من آمد.
چی کار کردی؟ ! میدونی دایانا وسط حرف آدم هست یا نه؟ ! آخ، بکش کنار
هللویا
! زیکووووفت! زنش! داشتم دیوونه میشدم!
آراد نفهم ترین ادم رویه زمینه!
من: خدا زنتو حفظ کنه برات!!!
آراد: بحثو عوض نکن! منظورت از اون کلمه چی بود؟
من: کدوم کلمه!!!؟؟؟
آراد: عشق من!؟
من: ب من میگی عشق من؟؟؟ واای فدات مرسی!
آراد: من کی گفتم؟!
من: الان!!!
آراد: رو نیس ک سنگ پا قزوینه!
من: ی چیز تازه تر بگو!آراد: چرا بهم گفتی عشق من!؟
من: خو چون عشق منی گودزیلا!!!
< ُر ِ مآن ِ مغرور ُ عآشق کش:
#پارت_دهم
آراد داشت از تعجب شاخ در میاورد! چشاش داشت از حدقه در میومد و
منم با یه لبخند ملیح داشتم نگاش میکردم!!!
آراد: تو حالت خوب نیس خانوم پویان!
من: نفس صدام کن!
میخواست چیزی بگه ک مرسانایه بیشور سر رسید با اجازه گفتو و دست
منو گرفت و کشون کشون برد سمت کانتینه!
مری: نگو ک عاشق اون شدی!
من: دقیقا میخوام همون حرفو بگم!مری: تو دیوونه ای بخدا!!!
من: لطف داری!!!
درس اخر هم تموم شد و پیش ب سوی خونه!
من: سللااااام، مامی کوشی!؟
مامان: آشپز خونه ام، خسته نباشی!
من: سلامت باشی، بیا کارت دارم!!!
مامان دستاشو شست و تا بیاد منم رفتم لباسامو عوض کردم!
من: مامی میخوام ی چیزی بگم ولی قوب بده عکس العمل نشون ندی!
مامان: خیر باشه!
من: عاشق شدم!با این حرف من مامان زد زیر خنده! دلشو گرفته بودو میخندید!
منم با تعجب نیگاش میکردم!
من: مامان چرا میخندی؟!
مامان یکم دیه ام خندید و بعد گف: همین دیروز رفتی موهاتو از ته کوتاه
کردی و مث پسرا شدی و ادعا میکردی از پسرا متنفریو صد سال سیاه
عاشق نمیشی و این چیزا؟!
من: شدم دیه چ میشه کرد!!!
مامان: مطمئنی این عشقی ک میگی بهت صدمه نمیزنه؟!
ب فکر فرو رفتم!
راس میگه!
من مطمئنم ک این عشق بهم صدمه نمیزنه؟!
اصن این عشق ب صلاحمه؟!
عاشق کسی شدم ک شاید بعد چن ماه عروسی کنه؟!
باز هوای دلمو غم گرف!
نکنه من دارم در حق خودمو دیانا ظلم میکنم؟!
این کارم درسته عایا؟!
اصن چرا بهش ابراز علاقه کردم!
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
8 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان مغرور عاشق کش»
مسخرههههه
من پول دادم ولی اصلا نیست
لطفاً پیگری شود چرا نیست چرا سر مردم کلاه میزارید
مرسی از شما
واقن ک نمیدونم چرا باید واسه ی رمان پول بدیم بخدا اونی ک نمیزاره خیلی خره
سلام ببخشید دانلودش خردید ش هست؟
حدقل یه پارتشو بزارین
چرا باید پول بدم لاقل بزارید یک قسمتی از رمان دیده شه
واقعا خیلی بده که باید برای یه رمان پول بدیم یعنی چی حداقل یه کم از رمان رو بزارین