درباره رابطه عاشقانه هایا و کیان است که با ورود پسر عموی هایا به این رابطه باعث میشه که …
دانلود رمان هایا
- 2 دیدگاه
- 3,939 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 334
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 334
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان هایا
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان هایا
ادامه ...
بین دیوار، بدن کیتا و من گیر کرده بودم و میان ما هیچ فاصلهای نبود،
دستم را روی سینهاش گذاشتم و او را عقب کشیدم، ولی او حرکتی نکرد.
بوس، برگرد، چرا داری این کارو میکنی؟
دستش رو روی موهام گذاشت و، آروم عقب کشید
صورتم روی صورت او بود
لبهایش را روی لبهای من گذاشت و من او را بوسیدم. !! !! !! !!
با نگاه خاصی به من خیره شد و گفت: عجب!
آیا تو تا این اندازه خواستنی هستی؟
وقتی میخواستم چیزی بگویم، صدایم را با لبهایش خفه کرد …
او بازوانش را دور کمرم حلقه کرد و به آرامی کمرم را نوازش کرد. بدنم را.
داشت آروم آروم آروم میشد و من میخواستم ببوسمش! !! !! !! !
او لبهای مرا بوسید و زبانش را در دهان من گذاشت.
وقتی دید من همراهش نیستم، عصبی شد و موهام رو گرفت
.
سرم عقب رفت و گردنم در نظر او بود …
سرش را گرفت و یک گاز نسبتا قوی به گردنم زد. آخ از درد
جواونی زیر گوشم گفت! !! !! !! !
در جایی که گاز گرفته شده بود او را بوسید. زبانش را روی گردنم کشید
به لاله گوشم رسید … گاز ملایمی زد و مجبورم کرد که آه بکشم
من او را به عقب هل دادم و گفتم: نزد ما هستی … فکر میکنی فراموش کردهای؟ !! !! !
با نگاهی عبوس گفت:
حضور تو منو دیوونه میکنه مهم نیست که کجا هستیم و
هر کی که هستیم … فقط حضور تو برای من مهمه! !! !!
او روی یک صندلی نشسته بود و به من میگفت که نزد او بروم … آهسته، آهسته،
به او نزدیک شدم و گفتم:
چیکار میکنی؟ باید زود برم سر کار…
دستم را گرفت و مرا بلند کرد تا در آغوشش افتادم. دستش را دور کمرم قفل کرد
و مرا به او فشرد.
فنجان راحت نبود و من خودم را کنار پای او جا به جا کردم تا راحت باشم.
کیو گفت: زیاد حرف نزنید!
با تعجب گفتم:
چرا؟ !! !! !
برای این که شما کینکای کوچک را بیدار میکنید، عزیزم …
از خجالت سرم را روی گردنش گذاشتم.
پشتم محکم بود … از درد اهی کشیدم و پوست گردنش را گرفتم.
بین دندانهایم محکم گزیدم و او با صدای بلند اه کشید.
گفت:
گردنم رو ولکن حالا داره کبود میشه
گاز خودمو کشیدم و اون بازم … اما این بار آهستهتر
از صدای در که باز شد بلند شدم. بعد از اینکه آشپز خانه نگاهی مشکوک به من انداخت داخل اتاق شدم.
…
به کییکی گفتم:
آقای … خب من میرم سراغ پروندهها
با لحنی جدی گفت:
با اجازه گفتم: برو دختر. در را بستم و نفس عمیقی کشیدم. آن را باز کردم
توی اتاق من …
و پشت میزم رفتم که یه نفر در زد! !! !! !! !
همونطور که گفتم … “در باز شد و آقای” کامرن
نزدیک آمد و گفت:
چیزی بین تو و مهندس هست؟ !! !! !! !!
با تعجب به او نگاه کردم و گفتم:
نه، چیزی نیست …
من میدانستم که آرامی مرا دوست دارد
من زیاد باهاش جذاب نشدم چون اگه به گوش “کیانزا” برسه دوباره با هم دعوا میکنیم
کریستف ابرو درهم کشیده گفت:
مطمئنی؟ !! !! !! !!
با صدایی آشفته و تند گفتم:
چه ربطی به تو داره؟ باید جواب بدم؟ !! !! !! !!
آراگون دستش را در موهایش فرو برد و گفت:
من تو را میخواهم، ها! من بسیار نگران بودم که مبادا کیشن سخنان آرامی را بشنود. با اخم به او نگاه کردم
گفت: من نمیخواهم در حال حاضر خودم را درگیر این مسائل کنم، مهندس …
الان کار دارم! !! !! !! !
آراس رفت و من سر کار اومدم تا آنگاه که کیتا وارد اتاق شد
گفت:
. لگو شروع شد کار بس است!
پشتم را صاف کردم و دستهایم را بالای سرم بردم.
کیفگفت:
آیا از دویدن خسته شدهای؟ …. من خودم خستهات میکنم
با خستگی گفتم:
اوه، چقدر خستهام، تمام نیروی من رفته! !! !! !! !!
وسایلم را برداشتم و گفتم:
باریی …
ماکیان دستش را پشت سرم گذاشت و گفت:
مامان زنگ زد و گفت بیام خونتون
انگار ما را به آنجا دعوت کردهاند! !! !! !! !!
یادم رفت بهش بگم همان طور که میخواستیم برویم،
گفتم:
مامان بهم گفت که فردا بهت بگم … ولی یادم رفت
دستتو بذار دور کمرم و من گفتم:
این کار را نکن، شاید کسی بفهمد
!! !! !! !! مال من مال توئه! !! !!
لبخند زدم و گفتم:
! “لگنو”! !! !! !! !
من مهندس رو تو پارکینگ دیدم و به “کیما” نزدیک شدم
آره من اصلا صدف دوست ندارم…. نه دختر چسبناک
پس از آن که کیفدید که من به او چسبیدهام، گفت:
واو، تو نزدیک من اومدی
لبخند زدم و گفتم:
من همیشه به تو نزدیکم عشقم
بعد بلند شدم و لب او را گاز گرفتم. صداش بلندتر شد
کیفدست خود را روی لب او گذاشت و گفت:
عزیزم، بعدا با تو حرف میزنم …
با شیرینی گفتم:
از عشق من خوشت میآید؟ !! !! !
در حالی که چشمانش برق میزد گفت: هی مرغ من
ما سوار ماشین شدیم و از شرکت خارج شدیم
روی ران من نشست و فشار ملایمی به او داد. دستش را گرفتم و گفتم:
توی ماشین نپرید! !! !! !
دستت رو از دستم در بیار و بزار روی پای من نفسی کشیدم
رو به او کرد و گفت: تو خیلی کله شق هستی! !! !! !
در همان حال که میخندید گفت:
قبل از این که من به خانه شما بیایم، میشود به خانه من برویم؟ .
خندیدم و گفتم:
برای چه؟ دارد دیر میشود، بابا شک دارد …
دستش را حرکت داد و آن را بالاتر برد و روی آسمان من گذاشت.
… گفتم که آه ملایمی در مورد کارش می کشه و جواونی گفت
با صدای سکسی و خماری
همین الان میخوامت می خوام صدای نفس کشیدنت رو بشنوم
زیر گوشم! !! !!
با این کلمات، حس کردم که بهشت من داره خیس میشه
: میخواست به خونش بره “… بهش گفتم” خونه ما اهل اینجا نیست قربان ”
خندید و گفت:
“من فرار میکنم” بهت گفتم که میخوامت! !! !!
به آرامی خندیدم و چیزی نگفتم. به خونش رسیدیم سوار شدیم
آسانسور وقتی دیدم داره بهم نزدیک میشه
اخم کردم و گفتم:
چی؟ !! !! !! !! قربان، گرگی که می خواد جوجه رو بخوره؟ !! !! !! !!
زبانش را روی لبهایش گذاشت و گفت:
چه حرفها! !! !! !
او دستهایش را روی بدنم گذاشت و لبهایش را روی لبهایم گذاشت. آسانسور به طبقه ۲۰ رسید کی “کنار کشیده شد”
با خوشنودی گفت:
… چقدر خوشمزهست
چشمکی زدم و گفتم:
این مال ارباب ماست، چشم را ببند …
در را باز کرد و گفت:
به سوی جوجه … در را بست و در را باز کرد. رو به او کردم و رفتم.
به اون
بازوهایم را دور گردنش حلقه کردم و لبهایم را روی لبهایش گذاشتم …
لبهایش را به آرامی بوسیدم. ماهی دستش را دور کمرم گذاشت
با صدای خشنی شروع کردم به مکیدن لبهایم …
اون جای ما رو عوض کرد و من محکم در زدم.
لب منو گاز گرفت و جواونی گفت
نفسی کشیدم، دستم را در موهایش فرو بردم و سرش را عقب کشیدم.
!! !! !! !!از لذت داشتم دیوونه میشدم…
لباسمو دراورد… الان فقط با سوتین مشکی رو به روش بودم…
با رنگ بدنم تضاد خوشگلی داشت… چشمام خمار شده بود!!
لاله ی گوشمو گاز ریزی گرفت و گفت_:پاهاتو دور کمرم حلقه کن هایا!!
چشم آرومی گفتم و پاهامو دورش چفت کردم… کیان دستاشو زیر
با*سنم گذاشته بود و با*سنمو تو دستش فشار میداد.
لباشو دوباره رو لبام گذاشت و سمت اتاقش راه افتاد. زبونمو وارد
دهنش کردمو کیان مک زد.
زبونمو دور زبونش بازی میدادم. دستامو رو سینه هاش کشیدم که
آهی گفت. خیلی به سینه هاش حساس بود.
رو تخت پرتم کردو داشت به سمتم میومد. لباس شو دراورد و
پرت کرد گوشه اتاق. ساق پامو گرفت و کشیدم به سمت خودش…
چون کارش یهویی بووود جیغی کشیدم!!
خودشو بین پام جام کرد. سرش به سمت سینه ام رفت و مشغول
خوردنشون شد… آه های ریزی می کشیدم که انگاری کیانو
مشتاق تر میکرد واسه خوردن… سینه راستمو تو دستش فشار
داد… جیغ کشیدمو خواستم از زیرش در بیام! !
نذاشت و نوک سینه چپمو زبون میزد… درد و لذت رو یکجا
داشتم…
دست شو وارد شلوارم کرد و رو بهش*تم گذاشت. آهی کشیدم…
بهم گفت_:واسه کی خیس کردی هایا ؟!لباشو بوسیدمو گفتم:
_واسه تو ، واسه کیانم!!
شلوارمو کشید پا[ن. شورتمو دراورد و دوباره روم خیمه زد.
دستامو دور گردنش حلقه کردمو پاهامو دور کمرش. برجستگی
شو رو پا[ن تنم حس میکردم. حلقه پاهامو سفت تر کردم که
بیشتر بهم چسبید.
دست شو رو بهش*تم گذاشت و دورانی مالید… خودمو پیج و تاپ
میدادم و آه می کشیدم. سرشو تو گردنم کرد و رگمو خیس
بوسید. از گردن تا نافمو رد خیسی گذاشت… زبون شو وارد نافم
کرد و دور سوراخمو با زبونش خیس کرد!!
کنترل صدام دست خودم نبووود. دستمو گذاشتم رو پا[ن تنشو
اروم فشار دادم… آه مردونه ای کشید.
پاهامو باز کردو رو شونه هاش گذاشت. سرشو به سمت بهشتم
آورد. خواستم پاهامو چفت کنم که دستاشو رو رونم گذاشت.
لیسی به بهش*تم زد. چ*وچ*ولمو مکید. آخی گفتمو سرشو به
بهش*تم فشار دادم. از پا[ن تا بالا بهش*تمو لیس زد.
اتقد ادامه داد کارشو که ار*ضا شدم.اومد رومو گفت:
_مزه خودتو بچش هایا!!
لبامو بوسید و زبونشو وارد دهنم کرد. زبونشو مکیدم. لب بازیمون
شرووع شد.
چرخی زدمو جاهامونو عوض کردم. رو مردو*نگیش نشستموسرمو تو گردنش بردم. اروم اروم میک میزدم. دستمو رو سینه
اش کشیدم. زبونمو رو رگش کشیدمو تا سی*نه اش پا[ن اومدم.
نوکشو زبو ن زدم که آهی کشید…
سی*نه اشو تو دهنم کردمو مک زدم. بدجووور خمااار شده بود…
دکمه شلوارشو باز کردم و با کمک خودش شلوارشو دراوردم. ا
ز رو شورت مردو*نگیش رو بوس کردم . شورتشو کشیدم
پا[ن. سر مر*دونگی شو مک زدم. از پا[ن تا بالا لیس زدم ،
شرو ع به آه کشیدن کرد…
دستامو دور مر*دونگیش حلقه کردمو تند تند بالا پا[ن میکردم .
زبونمو رو تخ*ماش کشیدم و وارد دهنم کردم…
اهی کشید و گفت:
_دارم میام هایا!!جووونی گفتم و زبونمو روش کشیدم و کل مردونگی شو
تو دهنم
کردم…
سرمو گرفتو تندتر خودشو تو دهنم عقب جلو کرد..تا اینکه با آهی
که کشید تو دهنم خاااالی شد.
خسته شده بودم و دراز کشیدم رو تخت تا کمی حالم جا بیاد. کیان
دستاشو دور م حلقه کرد و منو به خودش فشار داد!!
با خستگی گفتم:
_بریم ؟!! دیر میشه ها…
لبامو بوسید و گفت:
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
2 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان هایا»
رمان هایا دانلود نمیشه چرا این جورین
چرا اینا دانلود نمیشه لطفا جواب ی جوری بگین