درباره دختری ۱۵ ساله به نام آنجلینا که تو بچگی جلوی چشاش خانوادش رو میکشن و حالا بزرگ شده و میخواد انتقام پدر و مادرش رو بگیره و …
دانلود رمان هیلر
- بدون دیدگاه
- 218 بازدید
- باکس دانلود
دانلود رمان هیلر
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان هیلر
من در وسط جهنم هستم!
برو برزخ!
آتش!
شعله من!
مرگ من کجاست؟
تو کی هستی؟ اسپانسر کیست؟ شفا دهنده کیست؟
همه اینها مزخرف محض است!
مرگ از مرگ نجات نمی دهد
خود
کسی!
این داستان خاکستر من است!:
– تو الاغی
و
خوب! باهوش! با تو از سد عبور کن! افسوس!.. آن بزرگوار حتی پشم مبارکش را هم نمی آورد!
سرم را از دریچه فرو کردم و فریاد زدم: اد بروکنار، یکی دیگر… هی! گاو! باکارا!! گاو! واچه بالاخره سرش را بلند کرد و نگاه کرد
آکیل اندر مرا احمق کرد که انگار من گاو هستم نه او! سپس دوباره سرش را پایین انداخت و روی چمن ها رفت.
همینطور که سوار می شدم ایستادم و در حالی که راه می رفتم به او فریاد زدم: من باتو نیستم؟ برو اونجا میخوام بگذرم! به
وسط راه علف می خوری؟ گاو دیگه! گاو! شما شایسته یک استیک آبدار در بشقاب خود هستید
نه… یا جدا سادات! من کثافت دارم!… نکن… نکن… کمک… خب دیر شده بود!
من از گاو نافرمانی کردم. گفت: مهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها … خندیدم و گفتم: خانم.
دوباره تو آینه به گاو در حال علف خوردن نگاه کردم و گفتم: از غول آخر رد شدم، میام پیشت.
پیانو را بیاور
دانلود رمان هیلر
باید زودتر می آمدم، رانندگی از میان آن درختان و برگ ها بسیار سخت بود.
اما باز هم باید یک ربع دیگر جلوی خانه جدیدم می بودم. همه می گویند زندگی در آنجا احمقانه است!
بله
محل
“این چیه؟” با خونسردی گفت
بله
محل
یک تفنگ ساچمه ای! این
ن
آمدی به دیدن خرس، گرگ، شغال، پلنگ… و بقیه. حصار پر هم مانع آنها نشد.
آنها شما را پاره می کنند! سپس آنها شما را بیشتر از هم پاره خواهند کرد. چشمامو چرخوندم!
ترجیح می دهم خودم بمیرم تا اینکه با تفنگ ساچمه ای گونه های در حال انقراض را بکشم!
متاسفانه رفتار مسخره ای بود!
مثلا برادرم به ما خیانت کرد!
بلندش کرد و زد! روی شانه اش گذاشت و تنظیم کرد و گفت: راحت ترین هدف را دارد! بسیاری
او نمی خواهد با فسفر بسوزد. فقط به من نشان بده، و بعد… بم! به مادرش بگو! … وقتی سیب را گاز گرفتم
گفتم: چشم! حالا این ماسک مجوز داره؟ خیلی ساده گفت: نه! خالی؟ با حرص گفتم: بالاخره میتونم
بگذار آن را رنگ کنم و در دودکش گل بکارم! یی آتسه از پنجره به چوب دستی نگاه کرد و گفت: تو خیلی احمقی! کاه بز Sego در این نقطه
جنگل
وسط
دانلود رمان هیلر
وسط
اینجا
او نمی خواهد زندگی کند! احمق الف
یی
فیا
مختصات جگرا!
موش سگ من در چند کیلومتری پر نمی شود. آمدیم و مردیم! یک سال طول می کشد تا بدنت را پیدا کنی، خیلی غم انگیز است!
با لبخند گفتم: اگر اوضاع فرق می کرد نمی آمدم! من اینجا هستم! ترجیح میدم فراموشت کنم زاخمس خان!:
به من چشمکی زد و گفت: تو حتی لیاقت عطسه هم نداری! فقط تا زمانی که حیوانات از بین بروند اینجا بمان!
گوشی را برداشت و گفت: هر شب ساعت ده بهت زنگ می زنم، اگر جواب ندهی مطمئنم مردی!
خداحافظ با این حال من خانواده پرجمعیتی داشتم!
می خواست برود که به او زنگ زدم: ادل؟ مثل گاو برگشت و گفت: هه! با لبخند بغلش کردم و گفتم: چی شده احمق؟
بگو آره عزیزم یا مثلا به ادل میگم تو از قربانیاتت بگی! بغلم کرد و گفت: شنیدنش از گوشم طبیعیه.
ببخشید سرتا نی موهاشو نوازش کردم دلم براش تنگ شده. در همان حال گفتم: تو لایق موش دیگری هستی! حالا لطفا!:
عادل دست تکان داد و رفت. و حالا با خودم، سایه ام و پژواک صدام تنها مانده ام!
نه
دانلود رمان هیلر
علاوه بر این، پیانوی جگری که هیچ سگی نمی توانست آن را غرغر کند، به ما اجازه نمی دهد که آن را روی تپه مرگ درست وسط جنگل بگذاریم!
گوگول
یی
در ویلا!
یادداشتی که در کودکی هوس کرده بودم.
یعنی احمقانه است؟
باشه حق با شماست! به هیچ سگی مخصوصا دختری سگ نمیدم!
R N
بگذارید دختر برای شخصی که ملاقات می کنید تصمیم بگیرد. به این دلیل است که همه دوستان من پسر هستند.
be Boys خیلی مغرور هستند و بستگی به این دارد که طرف مقابل چه کند!
دنیای آنها کوچک و خنده دار است، آنها به فکر خود و بدنشان بودند.
آیا شما یک دوست خواهید بود؟
عجب!:
من تازه یخچال را روشن کردم، پدرم پول زیادی به حساب من گذاشت، من آن را در جیب چند کارشناس گذاشتم تا با هر کدام ملاقات کنم.
این جارو در وسط جنگل و در خلوت ترین نقطه مازندران است.
nn nn
این همه چیز نیست، بکی!
سخت بود، درد و خونریزی زیاد بود! اما اشکالی ندارد. در یخچال را باز کردم و به ظرف میوه نگاه کردم!
همه میوه ها سکسی هستند! خیار، موز، هلو! ادل او ناز حسای خامه ریخت! لبخندی زدم و خیار را گرفتم!
اندازه آن دو برابر یک خیار معمولی بود.
زیر لب گفتم : دهنت درسته ادل !
دانلود رمان هیلر
می گذارم تاریخ جایش را بگیرد! همه مشترکین ما را فراموش نکنید – خوب، دوستان، من p
در خانه جدیدش مستقر شد
عادل هم به کمکم آمد اما اسباب بازی مورد علاقه اش را در یخچال من گذاشت و بعد از خوردن خیار منصرف شدم!
برگشتم و به عادل گفتم: میذارمش، بیا خونه اش داداش! میدونم بدون این نمیتونی بخوابی!:
تماشای ویدیو را تمام کردم و لبخند زدم.
حالا که آبرویش رفته، به او درس می دهند: با سی بزرگترش قاطی نکن
استر فرزاد راسرفت.
و فقط یلدا حسینیان
او دو فرزند دارد که بزرگشان دختر بود، شجاع و جسور، من!
و عادل راسرفت کوچولو برادرم! پدربزرگ بی مغز و احمق من دستور داد که دخترت وارث فرزاد نباشد، باید وارث داشته باشد.
پسر را به دیدن من و پدرش بیاور! شاه مانده است
یی
به دلایلی جوری دنبال وارث می گشت که انگار دنبال تاج و تخت می گشت!
آرام باش رفیق! اینطور شد که بعد از من مادرم دو بار باردار شد و هر دو بار دختر بود! و هر دو بار سقط جنین داشت!
تا اینکه زد و بار سوم پسر بود!
فقط!
وکرم سجاد راسرفت، پدربزرگ من هم نشست! هر وقت آقای جون آدلا را می دید دستی به شانه او می زد و لبخند می زد.
گفت از دست فرزاد آزاد شدم! می توانم سرم را آویزان کنم و با خیال راحت بمیرم! بگذار با خیال راحت بمیرم!
مرد فقیر فکر می کرد آدلا وارث بسیار توانمندی است! نمی خواست، فقط پول بابا را می انداخت توی سم گاو!:
شونه ام را بالا آوردم، خیار گذاشتم جلوی دهانم و گفتم: آهوی خوشگلی دارم.
من یک گوزن زیبا دارم
دانلود رمان هیلر
سگ پدر فرار کرد، من با او مشکل دارم.
دوری برایم سخت است
ای کاش او را داشتم…! کردم…!
هومممم! لای لای لای لای!..
از مزخرفات خالصی که به زبان آورده بودم متحیر شدم و از خنده منفجر شدم!
در کل قدرت شعر و بداهه گویی عالی بود! شعر را زیبا و برازنده و به ساده ترین و ابتدایی ترین شکل ارائه می کردم.
من می توانستم آن را انجام دهم! اما من فقط در زندگی شخصی و تا حدودی در اینستاگرام اینطور بودم!
بقیه فکر می کردند موش بیچاره و گوگولی فرزاد و یلدام که تازه درس موسیقی خود را تمام کرده بودند و الان در
پول پدرش اشتباه است! مثل خیار نفس نفس زدم و شونه ام رو بالا آوردم!
سمت چپ من!
بزرگ!
برایم مهم نبود مردم در مورد من چه فکر می کنند! گوشیم زنگ خورد، نگاه کردم دیدم ادل است! آه!
حرص بخور تا در مورد اشتباهاتت بحث کنیم. بلند شدم و به سمت پنجره رفتم.
من تنها بودم، حتی یک موجود زنده در شعاع یک کیلومتری وجود نداشت که بتواند مرا آزار دهد یا به من آسیب برساند. خیلی غمگین بود!
اچ
قطعا هیچ دختری در دنیا نبود که بخواهد وسط جنگل تنها بماند و روزها را بگذراند.
اما من آن را دوست داشتم. من الاغ بودم!
به هر حال، با روابط بدی که با دیگران داشتم، تنها نبودم.
پدر و مامان من و ادل را به سرنوشت خود رها کردند و به معنای واقعی کلمه رفتند!
آر اچ
دانلود رمان هیلر
دوست همدیگر را دوست ندارید!
خوب به خاطر دارم که تا سر حد مرگ با هم دعوا کردند.
کودک
اون دوره اولیه ازدواجشون
آر اچ
در مهمانی با هم غذا نمی خورند، در سالن با هم نمی نشینند. خنده دارترین زمان ها زمانی بود که به مهمانی می رفتند! هر کدام
که جدا از مش!
نخود هم نخوردم، گاهی با مامان می رفتم، گاهی با بابا!
آنها تخم می گذارند. در خانواده ما همه ازدواج ها تجاری بود!
عده ای خوش شانس بودند و این وسط به من علاقه مند شدند وگرنه در فرهنگ لغتشان شکی نبود!
مامان و بابام هم مثل بقیه مقدر شده بودن و از دو طایفه اصیل و ممتاز تهرانی به خاطر سود و تدبیر بودند.
تجارت بزرگ در قالب ازدواج مامان و بابا مخالف نیستند.
بگذار از آنجا بگذرند و هر روز زیر دوش با کلمات زیبا و صادقانه با یکدیگر رفتار کنند، اما هیچ حماقتی پشت سر نخواهد بود!
حماقت، حماقت پشت سر حماقت!
سر
یی
من نفهمیدم، مامان و بابا به خاطر پول و ارث با هم خوابیدند! فرزندی را به ثروت خود بیاورید
مثال عالی!
دانلود رمان هیلر