درباره دختریه ترسیده و گریون میدود و از ترسش چند باری کنترلش رو از دست داد و به زمین خورد که ناگهان …
دانلود رمان اسیر یک روانی
- بدون دیدگاه
- 6,004 بازدید
- باکس دانلود
دانلود رمان اسیر یک روانی
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان اسیر یک روانی
ادامه ...
ترسیدم و گریه کردم، تنها چیزی که میدانستم این بود که نفسم بند امده، به عقب برگشتم. میخواستم
وارد یک کوچه میشدم، در شیشه یک خانه را میدمیدم، نفهمیدم چه گونه وارد خانه شدم، در به زودی بسته شد، از در خارج شدم، ولی اثری از او نبود. دلم میخواست جیغ بکشم، او دستش را روی دهانم گذاشت، چشمهایش سیاه بودند و بدنم از ترس میلرزید.
فکر کردی داری از دستم فرار میکنی؟ نه، این منم که باعث میشم احساس راحتی کنی میدونی چرا؟ چون هنوز وقت دستگیری من نیست، وقت آن رسیده است.. من تو رو میبرم، تو فقط مال منی، یه دقیقه منو بگیر دوباره خندید و رفت. آن روز مدت ده دقیقه در آن حیاط نشستم
من از خانه خارج شدم، فقط خدا را شکر میکردم که هیچکس در خانه نبود. برای خانواده. من داشتم توی دیوار راه میرفتم. تا اینکه یه سمت من یه دیوار بود این طوری از آن طرف راحت بودم تا اینکه آن کوچه را ترک کردم. انگار نصف زندگیم رفته بود این مرد که مدتی در کابوسهای من بود، کی بود؟ چیزی از من میخواست؟ نمیدانستم کجا هستم. وقتی داشتم تو خیابون راه میرفتم چشمام برق زد
من تازه از راه رسیده بودم که یک تاکسی مرا صدا زد و با خوشحالی دست تکان دادم تا وقتی که نگهبان از کنارم رد شد، فکر کردم که میروم، اما وقتی دنده عقب برگشت، دو تا پا داشتم، آنها را قرض گرفته بودم و وقتی در تاکسی بودم، در فکر آیندهام بودم. چه خبر است؟ چه چیزی منتظرم است؟ آن قدر فکر کردم که نفهمیدم چه موقع به خانه رسیدم. من اجاره رو حساب کردم
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر