دانلود رمان دکتر پرستار مغرور

درباره دختری که از نه سالگی اونو برای پسرعموی نوزده سالش کیان میخواستند و زمانی که هجده سالش میشه پسرعموش به خارج میره و اونو ول مکنه حالا بعد چند سال برگشته و …

دانلود رمان دکتر پرستار مغرور

ادامه ...

وقتی تلفن من دارد می‌لرزد، داشتم مریض‌ها را بررسی می‌کردم.
من شماره چند را گرفتم: این مال من بود، او صد بار پس از مرگ من داد سخن داد.
بسیار خوب شد. به او گفته بودم که امروز اصلا به من تلفن نکند، کارش مزخرف بود.
پسر عامی که از کودکی ما را ترک گفته بود اجازه داد تا با هم ازدواج کنیم
کیو “کسی بود که من دوستش داشتم” یادم میاد وقتی ۹ سالم بود و “کیانل” بودم
از وقتی با هم ازدواج کردیم نوزده سال می‌گذشت، من عاشق او بودم،
وقتی به دوران جوانی رسیدم، بیشتر مجذوب او شدم، مثل وقتی که دختر بودم،
وقتی ۱۸ سالم بود، عصبی می‌شدم و دچار مشکل می‌شدم
وقتی به سلامت رسید به او اظهار علاقه کردم اما او مرا در روز تولدم رد کرد
من رو تحقیر کرد و بعد از اون برای همیشه ایران رو ترک کرد، حالا بعد از چند سال
او برگشته بود و خانواده ما به نظر می‌رسید نقشه‌ای در سر دارند
ای کاش قبول می‌کردم.
دستم را روی شانه‌ام گذاشتم و به عقب برگشتم.
من با دیدن این سوزن با حرص و ولع فراوان گفتم:
داری به چی فکر می‌کنی؟
او چشمانش را تنگ کرد و با هیجان و بدون اینکه توجهی به حرف‌های من داشته باشد گفت: وای! شما چهره آرام یک کشیش جدید دکترا را ندیده‌اید؟
یک ابرویم را بالا بردم و گفتم:
نه، من نمی‌دانستم چه جور استعدادی است، شاید یک تکه گوشت تلخ دیگر باشد،
دکتر مو دی آن قدر هیجان دارد که شما را به هیجان می‌آورد.
آب از لب‌هایش بیرون می‌ریخت و با هیجان می‌گفت:
ای آرامش، تو که او را ندیدی، خیلی خوش قیافه و دست و خوش دست است، مثل یک صخره است
نمی‌خواست نگاهش را از او برگیرد،
بهش سیلی زدم و گفتم
روی سرت گل جمع کن و این طور به نظر می‌رسد که هرگز بچه‌ای را در دوران حیات خود ندیده باشی
چه استعدادی
وقتی می‌خواست به حرف من اعتراض کند، دهانش باز و بسته شد و چشمانش گرد شد.
با چشمانی اشک بار به نزد او رفتم و گفتم:
که کلاه هم باز نمیشه تو دیوونه ای
وقتی از او سوال کردم، ابروهایش را بالا برد.
حرفه‌ای درباری، این دکتر هنوز عمل نکرده، معلومات شما را از من گرفته است،
در حالی که رویم را برمی گردانم، به او می‌گویم:
ترجیح میدم برم به عیادت بیماران تا اینکه
وقتی آن شخص را پیش روی خود دیدم، من تند رفتم و دیدم آرمیان در اینجا چه می‌کند.
او پسر مردم بود که من از زمان کودکی با او صمیمی بودم و من معشوقه او بودم.
تو که لباس زیر پوشیده بود خوش قیافه و جذاب بود.
یه ورزش‌کار که رمان … پرستار با غرور
و با افتخار و کناره گیری از خمیر دندان
فصل بیست و دوم
اماده “، میشه بری و”
وقتی صدای او را شنیدم، به هوش آمدم و از سر راهش کنار رفتم.
وقتی اون جا رو ترک کرد، معنیش اینه که من رو نشناخت، اون خیلی با من برخورد کرد، ولی چطور
شاید او مرا نشناسد، شاید از آن سال‌ها خیلی گذشته باشد، اما نه از آن عمر دراز مدت.
که فراموش کرده
صدای نیازم مرا به خود آورد
ای آرامش، دیدی چقدر خوشگل بود؟ وای، چقدر خوشگل بود.
اندام زیبایی داشت،
او ارنیانت بود.
صداش شبیه صدای جیغ و داد بود
چی
او پسر ژنرال و همسر من بود.
وقتی ۱۸ سال از عمرش می‌گذشت، علاقه‌اش را به او نشان دادم
او مرا به بدترین شکل ممکن از خود راند و برای همیشه مرا ترک کرد.
با دیدن این صحنه چنان چشم‌هایش گرد شد که گویی باور نمی‌کرد که این شخص آرتو است؛ آیا او جان است که روح انتقام جو و انتقام جو را گرفته است؟
سر تکان دادم و گفتم:
آ ره، خودش است.
در همان حال که می‌خواست چیزی بگوید تلفن همراهم می‌لرزید.
من از رفتار سرد او نسبت به خودم تعجب کردم.
مثل این بود که اصلا مرا نمی‌شناسد
آن را زدم و در حالی که کفر می‌گفتم گفتم:
آ ره …
صدای مادرم در گوشم زنگ می‌زد.
دخترها، کجا هستند، شوهرت روز روشن می‌آید، آن وقت تو یک روز از اینجا رفتی.
در بیمارستان باید احتیاط کرد.
با ترس و لرز از جا پریدم
مامان، با شوهر من ازدواج نکن، او شوهر من نیست،
وقتی با کمال میل برای من و او نامه می‌خواندید ما آن را از هم جدا خواهیم کرد
همه به دنبال کار خودشان می‌روند، شما از اینکه عروسی کنید خسته شده‌اید، یعنی عمو جان.
از جلوی چشمم دور شو
و بدون اینکه اجازه دهم کلمه‌ای دیگر بر زبان راند، با صدایی نگران و نگران گفتم:
.
داری یه کم استراحت می‌کنی
با صدای گرفته گفتم
ای خدا، مامان، من اصلا حالم خوب نبود و سردردم دوباره شروع شد.
پزشک مغرور پزشکی که تازه از راه رسیده بود
و با افتخار و کناره گیری از خمیر دندان
# قسمت ۳#
تا پایان ساعت کاریم، یعنی تا پایان ساعت کاریم، او را ندیده بودم.
سال بیمارستان برای من واقعا حیرت‌انگیز بود که چه قدر تغییر کرده بود
در سال‌های قبل لبخندش بسیار زیباتر و دل پذیر تر شده بود
او مرا لمس کرد، صورتم را به یاد نداشت، من را نمی‌شناخت،
ای احمق، هنوز دوستش داشتم، هنوز هم وقتی او را می‌بینم قلبم به درد می‌آید.
لعنت به تو
رفتم توی ماشین و شروع کردم به رانندگی به خونه افراد
من آهنگ شادی را سر دادم و تمام طول کتاب را بلند کردم تا به آریانا فکر نکنم.
برای بیرون رفتن از ماشین با سرعت بالا رانندگی می‌کردم در حدود یک ساعت بود
وقتی به خانه رسیدم، با مامور کنترل از راه دور در را باز کردم، اتومبیل را پارک کردم و به خانه رفتم.
به خانه رفتم و در را باز کردم و صدای جیغ و داد مادرم در خانه را پر کرد.
مثل همیشه، فورزان از شیر می‌ریخت و برای همین آن را به مادرم داد.
در حالی که لبخندی بر لب داشت، به طرف در آمد.
فریاد زدم

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر

2 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان دکتر پرستار مغرور»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.