درباره دختری به نام ریحانه و معشوقه اش به نام حافظ است که …
دانلود رمان ریحانه و حافظ
- 19 دیدگاه
- 5,818 بازدید
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 420
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : نونیم
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 420
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان ریحانه و حافظ
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان ریحانه و حافظ
ادامه ...
گاهی اوقات فراز و نشیب های زندگی آنقدر غیرمنطقی می شود که باید سکوت کرد
می شوی!
آن زمان است که بی عدالتی ها از هر سو جاری می شود و بی رحمانه بر روح حمله می کند
شما خسته هستید و در این بین
مردی که بیشتر از چشمات بهش اعتماد داشتی و به دنیای خالی پشت کردی
که با او ساختی، یک خط سیاه
آنها تمام اعتقادات شما را شکست دادند
از اضطراب روی انگشتانم افتادم. با فشار زیاد روی آنها
بودم، نوک انگشتانم قرمز است
بود.
_ این چه حال و روزی است که برای خودت درست کردی؟
یعنی اینقدر حرف زدم فایده نداشت؟
چشمان پر آبم را از دستم گرفتم و سرم را به سمت او چرخاندم.
با گیجی به من نگاه می کرد تا چیزی بگوید و هر دوی ما را از آن وضعیت بلاتکلیف خارج کند
در آوردن
با دیدن چشم های شیشه ای من پف کرد و خم شد. آرنجش روی زانوهایش
بگذارید چند لحظه بماند
چشمانش را برای مدت کوتاهی بست.
او عمق دلخوری اش را فهمید. نمی خواستم اذیتش کنم اما از ظهر
من آن را داشتم، دست
من نبودم
با نفس عمیقی دوباره صاف نشست و به من که با ناتوانی نگاهش می کردم نگاه کرد.
می خواهی اینجا بنشینی و زانوهای غم را در آغوش بگیری؟
با خیره شدن در چشمان غمگینش، سرم را بلند کردم و اشک از گوشه چشمم سرازیر شد
به آرامی روی گونه ام خزید و
زیرچانهام ایستاد.
چیزی نگفت و در همان حالت نشست و طول تخت را طی کرد و سرم را بین بازوانش گذاشت
او افراد خود را پنهان کرد.
همین احساس امنیت برای دیگر قطرات غیر قابل تحمل پشت پلک هایم کافی بود
شانند. لبخند شیطان
در سکوت اجازه داد من و قلب بی قرارم کمی خالی شویم. هر چند با دیدن
حافظ دوباره لبریز شدم. پسندیدن
تمام این سالها که به عکسش نگاه میکردم یا نامش را میآوردم.
بدنم می لرزید.
_ تموم شد؟
به آرامی از آغوشش جدا شدم و دماغم را بالا آوردم.
نمیتونم بیام؟
صدایم خشن بود و چشمانم می سوخت. لبخند تلخی زد و پشت دستش را پوشاند
گونه مرطوبم را کشید.
تو باید بیای. دویدن برای چه مدت؟
مخصوصا الان که برگشته. اکنون که امکان ملاقات با شما در هر جایی وجود دارد. باید قوی بود
شدن را تمرین کنید.
پلک زدم تا ته مانده حسرت از قرنیه چشمم بیرون کشید.
_ اگر قرار بود قوی باشم؛ این همه سال وقت داشتم.
دستامو گرفت و بین دستای گرمش فشرد.
_ این سالها که نبود و نبودنش بیشتر مشتاقت کرد و میگی؟
_ فکر می کنی هر وقت از او یا آثارش صحبت شد ندیدم؟ چقدر گوش های تیز
حتی یک کلمه هم میگفتی
ترک نکن
لبخندش بی رنگ بود و من از برهنگی خود شرمنده بودم.
ما منتظر شما خواهیم بود.
با تاکید دستم را فشرد و بدون مکث بلند شد و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.
برای چند ثانیه کوتاه با مانیتور کامپیوتر خاموش روی میز مخصوص او روبرو می شویم
خیره بودم. لبخند شیطان
تمام گفته های کاوه حقیقت محض بود. حقیقتی که هر چقدر هم که از آن فرار کردم؛
کشش مانند دوقطبی های مخالف
آهنربا مرا به آن نزدیکتر کرد.
با تمام شور و شوقی که پس از سالها ناآگاهی از این دیدار داشتم، اما با ترسی بزرگ.
جلوگیری از هیجان
قلب من می خواهد
از لبه تخت بلند شدم و گیج چرخیدم.
چی باید بپوشم؟
به گفته کاوه، افراد زیادی حضور نداشتند و همه از ما بودند.
قلبم پرید و دستم روی آن بود.
برخی از افرادی که کیلومترها از شما فاصله می گیرند. چه درد بزرگی برای زندگیت
تحمیل می کنند
پاهای سنگینم را پشت سرم و به سمت کمد لباس سفید یکدست کشیدم.
به گوشه شرقی اتاق رفتم.
همیشه در نیمه باز را باز می کردم و مثل مجسمه های بی روح وسط میدان بود
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
19 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان ریحانه و حافظ»
لینک چنل تلگرامش رو بدیددد
رمان ریحانه و حافظ بی نظیره و حرف نداره
این رمان قبلا در ایتا پارتگذاری میشد
و من اونجا کامل خوندمش
اسمش چی بود من میزنم نمیاره چرا
نویسنده رمان رو پاک کرد در کانالش
لینک یا اسمشو دارین؟
خیلی قشنگههه
سلام الان خرداد ۱۴۰۲ هست و تا الان من نتونستم اون رو بارگیری کنم باید چطور بارگیری بشع واقعا که ؟
این رمان قبلا تو ایتا پارتگذاری میشد
اونجا میشه خوند
درود
اطلاع نداریم
سلام من نتونستم دانلودش کنم
این رمان عالیهههه
از کجا تونستی بخونیش؟من هنوز نتونستم دانلودش کنم
چرا دانلود نمیشود پول گرداخت شده
درود
این رمان بزودی پس از انتشار قرار میگیرد
کی منتشر میشه این رمان؟
بزودی
این رمان کی منتشر خواهد شد ؟
بزودی
وا خب چه روزی مسخره