درباره دختری به نام دیبا است که در بچگی صحنه هایی از پدر و مادرش دیده که حالا تو بزرگسالی زندگیش رو تحت تاثیر قرار داده …
دانلود رمان عشق سخت
- 1 دیدگاه
- 6,692 بازدید
- نویسنده : آرام
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 2117
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : آرام
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 2117
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان عشق سخت
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان عشق سخت
ادامه ...
این رمان واقعی داستان دختری به نام دیبا است، دختری ادبی که دنبالش می رود
او آرزو می کند و در طول راه با افراد مختلفی ملاقات می کند.
او بهترین عشق را می داند، اما سخت است.
پایان رمان مبارک
عشق سخت – دانلود صفحه 1.
من آرامم، نویسنده این رمان، دیکسی راووی.
این رمان اوسترمن است.
من از شما برای حمایت از من، مانند رمان قدیمی ام، تشکر خواهم کرد
این رمانی است که شما با هدف افزایش دانش خود به دوستان خود معرفی کرده اید.
# # [ آواز ادامه دارد
خب بریم سراغ رمان های دبا
دانلود آهنگ هارد-کور عشق صفحه 2.
1.
لپ تاپم را بستم و زیر پتو گذاشتم.
1 من تمام اتاق های گفتگوی شما را خوانده ام
خیلی سکسی بود، به مرد فیلم رفتم.
من خودم را در موقعیت یک زن قرار داده ام
ضربان قلبم تندتر شد
با یادآوری وصیت من مورد توجه قرار نگیرد.
من همیشه دختر داغی بودم
کسی که زود هیجان زده شد و دیر قانع شد.
درست. من هرگز با او صحبت نمی کنم
کسی.
من رابطه نداشتم
اما اگر ببخشید،
من به خاطر شرمندگی ام پیش شما می آیم.
با فکر رابطه ای که در فیلم دیده بودم چشمانم را بستم.
و من فعال شدم
من این رابطه گرم را می خواستم.
اما نه با یک نفر.
با کسی که به من علاقه مند است
او می تواند مرا راضی کند
صورت معمولی
چشم ها و ابروهای تیره.
و پوست سفیدش
کمی چاق و خیلی بلند.
دانلود آهنگ هارد-کور لاو صفحه 4.
لبام تقریبا به اندازه صورتم پر شده بود.
قوی ترین کیفیت روی صورت من
چشمام روی لبه بود
دوستم در مورد گربه ماه به من گفت.
زیرا چشمان من مانند او بود و او موجودی مهربان بود
می خواست راضی کند.
ولی من از چشمام خوشم نمیاد
او این کار را نکرد.
برای او نبود. او سوء تفاهم شده بود
اما قطعا یک مرد در جهان وجود دارد
مرا با تمام چشم ها و با تمام معصومیت دوست داشته باش
[سوت زدن]
فکر نمیکنی
عشق سخت – دانلود صفحه 5.
بله من هستم. …
هر چیزی.
با امید میرم بخوابم
من برای ظلم صحبت نمی کنم،
آسان و آسان.
اما صبح بعد از رفتن به دانشگاه می بینم.
کودکان به دنبال درختان متمایز و عشوه گر هستند!
آن چند نفری که به من نزدیک شدند
آنها به خواست من نبودند
من مردی را دوست داشتم که جذب من نشد.
او همیشه مرا مسخره می کرد.
در غروب روز در روم بود و در سپیده دم.
صبح مجبور شدم شورتم را عوض کنم.
عشق سخت – دانلود در صفحه 6.
حالم بهم میخوره
با دوستم به مرکز مشاوره تماس گرفتم
ما برای صحبت های جنسی خود وقت داریم.
من موظف بودم
برای مشورت با مرکز برومر.
صحبت کردن در مورد مشکلاتم سخت بود.
اما می دانستم که به کمک نیاز دارم.
چون وقت داشتم «بله» بگویم.
مشورت با خانم
اما وقتی وارد شدم، فقط یک مرد جوان را در آن دیدم که پشتش به من بود
من اشتباه میکردم.
روابط عاشقانه سخت.
برای دانلود رمان های عاشقانه سخت در صفحه 7.
در فیلمنامه ای آهسته،
جلد دوم
با تعجب مقابلش ایستادم
سلام ما برگشتیم
گفتم و به مدل نگاه کردم.
من با یک مشاور خانم قرار ملاقات دارم.
مردی اخم کرد، کاغذها را نگاه کرد و گفت
او گفت: نه، اینجا در رنت نیست.
من بیشتر از آن چیزی که منسی گفت یک مرد بودم.
– عابر پیاده – اگر وارد طاق نشوید،
من شخص دیگری را در راه می فرستم.
گفتم.
– دانلود Dateline شش صفحه هشت. – آره.
تغییر دادن
این دیدار با مشاور یک بار دیگر
# # [ آواز ادامه دارد
ابروهایش را بالا انداخت و گفت:
به جای خانواده ها اکنون ما جلسه خود را لغو می کنیم.
بنابراین به هدر می رود.
سرت فریاد میزنم
سه نفر در اتاق پذیرایی هستند.
من آدمی نبودم که بجنگم و جیغ بزنم و جیغ بزنم
اما مبلغ قابل توجهی برای جلسه از من گرفته شد
نتوانستم موفق شوم
آن ایمن است، پس من همانجا ایستادم
می ترسم تو عصبانی باشی و خودت همانی
در صفحه 9.
اماس.ادینبورگ…
قبل از اینکه تمام کنم، تو مرده ای.
از روی شانه ام صدا زد
این یک مشکل است.
با نزدیک شدن صدایش،
پریدم سمتش.
که سلف من گفت
-خانم میگه نصیحتت رو نمیخوان. – مم – هوم
و او آن را شبیه به صدا کرد
خیلی بزرگه اشتباه من.
ابروهای مرد
صعود کرد
رمان عشق سخت در صفحه 10
– نه من نگفتم. گفتم
برای مشاور خانم تایم رزرو کردم.
شی سر تکون داد
و کنار ایستاد
– مشکلی نیست، بفرست داخل، حلش می کنیم،
فقط مثل خودش تکانش دادم و به
سمت در رفتم، واقعاً نمی توانستم با او صحبت کنم.
مشاور گفت
– من احمدی هستم. مشاور جنسی و درمانگر جنسی.
مورد شما
با توجه به مشکلاتی که شما گفتید به من ارجاع داده شد. آیا شخص دیگری را در نظر داشتید؟
با این حرف پشت من
ننشین
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 11 من
بعد از خواندن مشکلاتی که نوشته بودم
عرق کرده بودم
زیرا همه چیز را در برگه اصلی
در مورد نیازم به رابطه و رضایت از خود و تمایلم به مردانی
که مجذوب من نیستند نوشته بودم.
آقای احمدی در حالی که منتظر بود به من نگاه کرد و به صندلی ها اشاره کرد
که بنشینید و
گفت آبرویم رفته و
بیشتر از این نمی خواهم ضرر کنم.
نشستم پیشش و گفتم
باز هم بی خبر از من پرسید
دانلود رمان عشق ششد | صفحه 12
– نه منظورم شخص خاد نبود. رن
از دیدنت تعجب کردم چون بهم گفتی با یه خانم وقت مشاوره دارم.
فکر کردم اشتباه شده اما منشی شما خیلی لجباز بود.
آقای احمدی خندید و گفت
– با شما موافقم. خودش نیاز به مشاوره دارد.
از حرفش خندم گرفت و فضا سبک شد که
دکتر احمدی گفت
– خب… خیلی وقتمون رو از دست دادیم بریم سر
مشکلت…
نگاهی به برگه انداخت و گفت
– خیلی خودارضایی میکنی. خودت؟
#عشق_سخت
دانلود رمان عشق سخت صفحه 13
بر اساس واقعیت
قسمت 3
در آرام نوشته شده است.
از این سوال یهودی با اینکه
نوشته بودم خودم را راضی می کنم
و انگار 30 سال بیشتر نداشتم.
دکتر رن احمدی شش فوتی بود،
– فیلم پورنو؟!
موهای پر مشکی با چشم و ابروهای مشکی داشت.
بافتی زیبا در نوع خود.
او مانند یک بچه خوش تیپ از
درس خون بود
. رن در حال تجزیه و تحلیل خود بود که بازوهایش را بالا برد و
با چشم انتظار به من نگاه کرد.
نگاهت کردم و گفتم:
بله تقریباً روزی یکبار.
– نه؟
نه، شما هرگز رابطه جنسی نداشته اید
– نه.
– رابطه جدی داشتی؟
– نه من اصلا جدی نبودم.
من تو را برداشتم و
دید که ابروهایش را بالا انداخت و داشت یادداشت می کرد.
او دوباره پرسید
– رن، چه نوع چت شما را از نظر جنسی هیجان زده می کند؟
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 15
– فیلم و رمان.
برای من جذاب نیستند
– نه! فیلم صحنه دار. اون
من سر تکون دادم و گفتم
شی سر تکون داد و پرسید
– خب الان مشکلت چیه؟
با این حرفش سرش را بلند کرد و کمی به من نگاه کرد.
با خونسردی گفتم
-خب من شبا بدون ارضای خودم نمیتونم بخوابم و
کل روز حس میکنم عصبانیم و یه چت رو از دست میدم.
پسرهایی که به من پیشنهاد می دهند برای من جذاب نیستند و من پسرهای
شما را
دوست دارم
، آنها به من پیشنهاد نمی دهند.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 16
در
چهره اش
احساساتی بود ،
باورم نمی شد. داشتم با مردی صحبت می کردم،
دکتر احمدی با او دست داد و گفت:
خب
از آخر به اول بریم
. پسرت
مورد علاقه تو نیست!
–
یعنی شما در یک محیط ناشناخته به دنبال هدف خود هستید.
البته قبل از آن به من بگویید چه استانداردی برای حریف خود دارید
.
در این سوال، لحن او کمی متفاوت بود
و نمیتوانستم دقیقاً منظورش را بگویم.
اما مثل لحن مشاور نبود.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 17
با تردید گفتم
-نمیدونم چیکار کنم
…احساس میکنم تو
منی ساده و بچه گانه. من می خواهم
با کسی در ارتباط باشم که می داند چه می خواهد و
نیازهای من را درک می کند و نمی تواند مرا ارضا کند. احساس می کنم
شما
در بین سامی ها خیلی جوان و خام هستید. می خواستم طرفم بالغ و با تجربه باشد
! نظر او را در مورد تصمیمات گتی از من نپرسید!
دوباره ابروهای دی رت احمدی بالا رفت
و آهسته گفت
– از نظر روانشناسان
این درخواست شما در یک رابطه سالم منطقی است؟
ایندفعه ابروهام بالا رفت که دکتر احمدی آروم شد
صفحه 18
_ رن بیبی دیبا جان، رابطه سالم اونیه که
بر اساس نیاز نیست! اونجوری که میخوای
تو رابطه با یه آدم سالم هیچوقت برات پیش نمیاد
…مگه اینکه…
وقتی منو دیبا صدا کرد شوکه شدم.
منو بالا آورد و با دقت نگاهم کرد و گفت
– رابطه دیگه ای مد نظرت هست؟
من به او سیلی زدم
– نوع دیگری؟
سرش را تکان داد
و بدون اینکه چشم از من بردارد گفت
– بله … مثلا روابط بر اساس بدسم و ارباب و برده
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 19
#عشق_سخت
نوشته آرام بر اساس واقعیت
کانال فروش رمان های من
@mynovelsell
قسمت چهارم
صحبت های او باعث ناراحتی من شد.
یاد فیلم ها و رمان هایی در این باره افتادم و گفتم
– نه، دوست ندارم کسی به من صدمه بزند.
ابروهای دکتر احمدی بالا رفت و گفت
– نه، گفتم رابطه بر اساس ارباب و ارباب است. من نگفتم روابط خشونت آمیز
… ما انواع روابط داریم که ترکیبی از تیپ های شخصیتی مختلف است
.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 20
دستم را فشرد و گفت
– رابطه سخت بدسم یا همان رابطه ارباب و خشن برده
همان چیزی است که فکر کنم فهمیدی. این
رابطه
شکنجه، درد و عذاب و روابط غیرعادی زیادی دارد. اگرچه این روابط مخاطب خاص خود را دارد
!
با این
نگاهی به من کرد و گفت
– درسته من این روابط رو تایید نمی کنم اما…
نمی تونی ردش کنی چون خیلی ها برای آرامش بهش نیاز دارن.
بازم
فقط تونستم تکونش بدم که گفت
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 21
– فایلی در مورد انواع
روابط ارباب و بنده در اختیار شما قرار می دهم. من دوست دارم درس بخوانم و
حال شما را بهتر کنم
. دست تکون دادم
و
با تردید گفتم
– ولی من رابطه عاشقانه رو دوست دارم.
به خاطر حرفام
احساس کردم داغ شدم
.
خوب است؟
چه خوب
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 22
اصلا گفتم که خوب بگوید یا بد؟
در گم شدم
– شماره ات را بده تا در تلگرام برات بفرستم،
با لبخند گفتم و شماره ام را دادم،
گفت.
دکتر احمدی گفت: “گوشیتو بده.” برات
فرستادم
. برای جلسه بعد میخوام بشینی
و هرچی دوست داری تجربه کنی،
بنویس
و
برام
بیار
. صفحه 23
#عشق_شق قلم آرام بر اساس واقعیت
قسمت 5
بدون جغجغه این جلسه شبیه جلسه مشاوره نبود
من قبلا یک بار مشاوره رفتم
هر چند که آن مشاوره برای اضطراب من بود
، روحیه و رفتار مشاورش
اصلا شبیه دکتر احمدی نبود.
خیلی راحت گفت برویم سر مشکل رضایت نفس کار کنیم انگار می
خواهد از پیشرفت ما حرف بزند.
دهنم قفل شد
دانلود رمان عشق سخت ص 24
لگد زدم
بر خلاف راهش
باید میرفتم و میگفتم اشتباه بود.
روانشناس باید
بیاد
اگه باهات دعوا میکردم از خجالت اینجا خیس میشدم
– دیبا! جوابم را بدهید
وقتی اسم من و دستور دکتر احمدی را شنیدم
از جا پریدم و نگاهش کردم.
خیلی جدی بود و ابروهایش
گره خورده بود
.
پرسیدم روزی چند بار
راضی هستی
دهانم را قورت دادم، اما پل طوری به نظر می رسید که انگار
چشمانم
را قفل کرده است
.
خوب است؟
چه مفهومی داره؟
چشماش رو ازم گرفت
– رکتا… سعی میکنم نخونم ولی نمیتونم
کاغذمو یادداشت کنم و گفت
– تا حالا فیلم یا رمانی در مورد تحریک ران گرفتی؟
بلند شد گفت
دانلود رمان عشق سخته صفحه 26
– اصلا بد نیست. زیرا
از نظر علمی، ارضای
تنش های درونی شما برطرف می شود و
برای کسی که ازدواج یا رابطه سالمی ندارد، لازم
نیست .
اما اگر به آن معتاد شدید، آن را رها نکنید و
به خودتان بدهید.
سرمو تکون دادم دکتر احمدی. گفت
– ولش کن چون جلوی
لذت بردن از رابطه جنسی واقعی رو در آینده میگیره و شرم آوره… لذت یک
رابطه عالی خیلی بیشتر از رضایت از خوده… میدونی چی میگم
؟
او را تکان دادم. دکتر گفت
– من از تو دو چیز می خواهم. اول اینکه علاوه بر فیلم و
رمان، چند فیلم و کتاب هم هست
دانلود رمان عشق سخت. به صفحه 27 بروید
. این بدان معنا نیست که یک شب از یک رمان وابسته به عشق شهوانی، شب دیگر، شما
مجبور نیستید هیجان زده شوید، فقط
یک
رمان معمایی است که
ذهن شما را به چالش می کشد و توجه شما را به آن جلب می کند.
چندتا رمان از این دست به ذهنم رسید، سرم
رو به همه تکون دادم
و دکتر احمدی گفت
:
یه چیز دیگه هم
هست ، وقتی احساس رضایت کردی
ده دقیقه با موضوع دیگه ای گرم کن.
مثلا از روی تخت بلند شوید، به سمت پنجره بروید و به شما نگاه کنید.
این ده دقیقه زمان طلایی است که
این احساس را از بدن شما دور می کند
– آیا باید این کار را در شب هنگام خواندن یک رمان با صحنه انجام دهم؟
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 28
– نه… خودت را تحریک نمی کنی
! پس این ده دقیقه جواب
نمی دهد یعنی در شرایط دیگر که بدون
با تحریک، بدن شما به عنوان یک عادت به این سمت کشیده می شود
.
سرم را تکان دادم و دکتر احمدی گفت
–
دو هفته با این برنامه برو. اگر نمی توانید رعایت کنید،
برنامه شما را تغییر می دهم.
بابت جزوه ای که برات فرستادم
تشکر کردم و بگو چی
میگی. بالاخره جلسه مشاوره
به پایان رسید
. بلند شدم تا برم همون جایی که دکتر احمدی گفت
. صفحه 29
#عشق_سخت
قسمت ششم
بلند شدم تا بروم سمت وانتی که دکتر احمدی صدام کرد.
برگشتم سمتش و گفت
– شماره منو حفظ کن
. تکونش دادم و تشکر
کردم
.
، اما بدون توجه به حرکت او رفتم و
برای دو هفته آینده قرار گذاشتم.
گیجی داشتم
دوست دارم زودتر از اینجا برم
دانلود رمان عشق سخت صفحه 30
من هم میخواستم برگردم داخل و مجبورم کرد
دوباره اعتراف کنم انگار
داره
به جنبه های پنهانم گوش میده اما
وقتی من به خانه رسیدم تلگرامم را چک کردم پیام مشاور را پیدا کردم و خواستم
شماره او را ذخیره کنم
و
صورتش را دیدم. دیش نوشته
مهرداد احمدی!
فکر می کنم این نام به او می آید.
به خصوص از نظر سنی.
شماره آن به صورت
دانلود رمان عشق شش صفحه 31 می باشد
مهرداد احمدی (مشاور) فایل را
ذخیره و باز کردم
.
با دیدن امضا شک کردم که بخونم از اول
جدا؟
این جزوه را خودش تهیه کرده بود!
در مقدمه نوشته شده
بود که
در دنیای خود
به دنبال تجربیات و هیجانات جدید نیستید
گم
نشوید
بسیار مهم
است
. در صفحه 32
جمله او را پسندیدم و ادامه را با جزئیات بیشتر خواندم.
نوشته شده بود
–
تجربه
چت های جدید خوب است، هیجان خوب است! اما
آگاه باشید.
مکث کردم تا جمله اش در ذهنم بنشیند و ادامه دادم
خواندن
– شما همیشه به دلیل توانایی خود بسیار زیبا هستید. اما
آن را امتحان کنید … همه چیز متفاوت خواهد بود.
این جمله هم شرح حال من بود
چون خیلی دوست داشتم زندگی ام را با دیگران مقایسه کنم
دراز کشیدم و جزوه را کامل خواندم.
دیگران درد و لذت را با هم تجربه می کنند یا حاکم و ارباب.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 33
خیلی خوشم آمد مقدمه را که از نظر رویکرد واقعاً به من کمک کرد و مطالب جزوه را که ریشه های رفتارهای مختلف را به صورت کاملاً علمی و
دقیق
توضیح
می داد،
مخصوصاً قسمتی که می گفت همه تمایلات به آسیب رساندن را دوست داشتم.
و باعث آسیب چیزی جز بیماری نیست. رواچ و روات
محسوب می شوند و هیچ فرد سالمی
دوست ندارد از نظر روآچ به کسی آسیب برساند.
قسمت دیگری که برای من بسیار جالب بود در مورد
رابطه
ارباب و غلام بود. نام آن Safe BDSM بود
که
به Safe Master و Slave ترجمه می شود.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 34
در مورد روابطی بود که در آن افراد دوست دارند
در یک رابطه طرف شما باشند. چه کسانی برده و مجبور به تجربه هستند؟
نوشته بود که در این نوع رابطه درست است که صدمه وارد می شود
به کسی آسیب جسمی وارد نمی شود، اما باز هم نشان می دهد که
شما از نظر این افراد آسیب دیده اید.
همه این آسیب ها به دوران کودکی برمی گردد. از زمان
تشکیل اسپرم تا 6 سالگی.
من واقعاً به این حجم از اطلاعات
علاقه مند بودم
.
به دوران کودکی ام برگشتم و
همه چیز را مرور کردم
. در خانواده صنعان بزرگ شدم،
جایی که حق نداری جلوی پدرت پاهایت را دراز کنی
یا بگذار پدرت نه بگوید! بالاخره
من هنوز بچه بودم… چتی دیدم که نباید می دیدم.
من پدر و مادرم را در حال سکس دیدم،
با وجود اینکه چنین صحنه ای را دیدم، اما اصلا
تعجب نکردم،
فقط
کنجکاو بودم
، اما مامان و بابام
از دیدن من می ترسیدند.
مامانم جیغ زد
پدرم عصبانی شد و من دزدی کردم.
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 36
در آن زمان بود که من خیلی می ترسیدم. یک ساعت مرا کتک زدند
و در انباری زندانی کردند
.
بعد از آن ماجرا، اما کنجکاوی من بیشتر شد و
می خواستم شک کنم که یک روز مادرم گفت
8.
بعد از آن اتفاق، اما کنجکاوی من بیشتر شد و
می خواستم شک کنم که یک روز مادرم گفت
– اگر کسی به اتاق متعلق به پدر و مادرش شک کند. ،
پس از مدتی به سنگ تبدیل می شود.
الان واقعا ترسیدم
دانلود رمان عشق سخت صفحه 37
: بعضی شبها تا صبح چند بار بیدار میشدم فکر میکردم
سنگ شده ام.
حالا دیگر حساس شده بودم.
سنگسار خواهم شد؟
شب اول سخت بود
من کنجکاو بودم و پدر و مادرم به جای این
لطفا با اطلاعات درست به کنجکاوی من پاسخ دهید، آنها فقط
من را می ترسانند
، بنابراین من به دنبال پاسخ در جای دیگری گشتم و
من را به پورن برد
، شبیه زمانی که پدر و مادرم را در یک
عکس پورن زمانی که کلاس سوم بودم و این کنجکاوی من بود.
اصرار کرد که بیشتر دنبالش کنم،
بعد به فیلم پورنو رسیدم.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 38
من فیلم را دوست نداشتم و به صحنه های عاشقانه
فیلم ها رسیدم.
من به اندازه کافی از این فیلم ها و صحنه ها دیده بودم و
تصور می کردم که حالا نمی توانم با واقعیت کنار بیایم
.
با این فکرها خوابم برد
اما از فردای آن روز سیستم دکتر احمدی را راه انداختم
اما راه حل در ده دقیقه جواب داد و
از دوستم یک رمان تخیلی گرفتم و آنقدر در آن غرق شدم که
نرفتم. به جای رضای من شب دوم و سوم
. شب چهارم رمان تخیلی تمام شد.
دانلود رمان عشق سخت.
صفحه 39
دوباره ذوق ارضای خود را داشتم. دوست نداشتم
این عادت را ترک کنم.
من یک فیلم دیدم و بعد با صحنه به اوج رسیدم.
رفتم بخوابم
ولی صبح که بیدار شدم حالم بد شد. من بدتر
از
من سه روز پیش بودم من خودم راضی بودم
، آن روز در آسان بودم و مدام خواب بودم.
آن شب تصمیم گرفتم جزوه دکتر احمدی را بخوانم و
آن رازهایی را که دوست دارم بنویسم بنویسم.
طبق برنامه اون شب نباید خودارضایی میکردم
ولی تو جزوه مواضع رابطه
دانلود رمان عشق سخت صفحه 40
نوع برخورد
اون مدلی که دوست داری تو رختخواب باشی
و خیلی چت های دیگه نوشته. و
خودم را در هر کدام مجسم کردم که ببینم از او خوشم می آید یا نه و آروم
دستم داخل شورتم رفت.
آن شب
با ارضای نفس
خوابیدم . من آن را حس نکردم، اما سه روز بعد، زمانی که
بعد از خواندن رمان تخیلی او پر انرژی از خواب بیدار شدم
، حالا احساس کردم انرژی من
مثل قبل نیست
. دانلود رمان عشق سخت | صفحه 41
به خصوص از آنجایی که واقعاً می خواستم
یک رابطه عالی را تجربه کنم
، از این رضایت از خود خسته شده بودم.
تصمیم گرفتم یک رمان بلند دیگر بخوانم،
800 صفحه
بود
و 100 صفحه
.
چهار شب کامل جواب داد
. شب پنجم به او گفتم دفترچه را تمام کند و یادداشت کند.
و دوباره به رضایتم رسیدم
ولی تا سه شب بعد خوب گرم شدم.
بالاخره روز قرار من با شما فرا رسید
. صفحه 42
9
این بار که در دفتر مرکز مشاوره نشستم،
کمی مضطرب بودم
، اما اضطراب زیادی داشتم.
رمانسی به من چشمکی زد و گفت
–
نوبت توست! اگر تسلیم نشود، صحبت نمی کند.
حرفش برام مهم نبود،
آدم مهمی نبود که به خاطر حرفش بخوابم،
به خاطر
همین تفاوت اخمم کنار رفت اما
با لبخند رضایت به اتاق رفتم
و در رو زدم. . با شنیدن صدایش قلبم بالا رفت
. سخت
وارد شدم و سلام کردم.
با دیدن من ابروهاش بالا رفت
بهت لبخند زد
– دیبا!!! سلام چه خبر؟ چه کار کردین ؟
چه کار کردین؟ احساس کردم
چه کار می توانم بکنم؟
به من اشاره کرد که بشینم و من گفتم
– کاری که کردم برایت نوشتم.
یکی از دوتا کاغذ رو بردم سمت میز،
تکونش داد و کاغذ رو گرفت
و گفت
–
قرار بود یه شب خودت از رضایتت کم کنم.
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 44
آنقدر راحت در مورد این موضوع صحبت می کرد، انگار
یک صحبت روشمند در مورد رژیم غذایی من نداشت
.
نگاهی به کفش هایم انداختم دکتر احمدی گفت من
خوبم
… نمی توانی برنامه منظمی درست کنی اما
نمی توانی
کمش
کنی
. صفحه 45
-دقیقا…این حالت شما فقط یک اعتیاد روحی به این
لذت است. اگر لازم باشد و برای تخلیه شما باشد،
هر شب نیست.
سرمو تکون دادم و دکتر به برگه دومی که تو دستم بود اشاره کرد و
گفت
– چیه؟
کاغذ را به سمتش گرفتم و گفتم
– متن چت شما را خواندم و خوشم آمد.
لبخند رضایتی روی لبش نشست و گفت
:
عالی. ببینم
بدنم
داغ شد و دستم به زور اومد بالا
صفحه 46 رو دادم
دکتر و از دستم گرفت و شروع کرد به
خوندنش
اما با صدای بلند
– هوممم… سبک جنسیت رو دوست داری
که
انتخاب رابطه است… هوممم… تو
هم
موضعت را گرفتی. همین رو نشون میده… حالت اسکی
حالت اسکی رو دوست داری پس امتحان کن…
انگار تو کوره آتشی بودم
چرا این کارو کردم و نوشتم.
کاش نمی نوشتم
فقط روی دستم نشسته بودم و او با صدای بلند از روی کاغذم می خواند
. دکتر احمدی گفت
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 47
– دیبا … دوست داری رابطه از پشت رو تجربه کنی؟
10
انگار برق سه فاز به من وصل شده بود،
شوکه شده نگاهش کردم. اما صورتش
آرام و کاملا عادی بود.
ریلکس سوالش را تکرار کرد
– منظورم آمیزش از پشت است،
آمیزش مقعدی.
به من خبر بده
که نشسته بودم
در حالی که صحبت های دکتر احمدی هم
مرا تحریک کرد
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 48
یک زن سیاه پوست منتظر است تا به شما بگویم چرا!!
ولی نمیدونستم چی بگم و
احساس میکردم این جلسه
مثل یه مشاور معمولی نیست
نباید اینجوری باشه
مثل حرفای روانشناسم تحریکم کنه…
فقط دوباره نگاهش کردم
لبخند زد و به یاد آورد
که چه چیزی نوشته است؟
دکتر احمدی
به من گفت که من جواب ندادم
– حیف که الان تو جلسه مشاوره هستیم و دست و بازمون
بسته
. صفحه 49
زبان قفل شده ام فعال شد،
سیلی به لب هایم زدم
– چرا؟
ضربان قلبم آنقدر تند می زد که صدای خودم را خوب نمی شنیدم.
رادک احمدی دستانش را بالا آورد و با دقت به من
نگاه کرد
و گفت
– نمی توانی به پارکینگ مجتمع کنار E-
20 بروی
؟
ضربان قلب نداشت دانلود رمان عشق سخت است صفحه 50
این مرد را که حالا از رازهای من گم شده بود در اتاق مشاوره
می بینی
؟!
چرا؟
جواب تو بودی
، چون او با من کار داشت،
نه یک کار معمولی
، اما یک کار بسیار عادی!
بوسیدن تنها چیزی است که اتفاق افتاده است
. دست زدن به. برای مالیدن من از پشت سکس داشتم
، اما همه را دور انداختم و گفتم
– نه؟
در چشمانش انگار
آتش
به سمتم می آید، چون از
نگاهش
می سوختم.
ر بدون تغییر حالت صورتش گفت
-چرا…جرم هست…عواقب بدی برای من داره
-اوه…
-ولی اگه تو بری من…میام…
چی بود او گفت؟
و
کجا باید
بروم؟
در پارکینگ؟
او می خواهد با من چه کند؟
چه عواقبی برای من دارد؟
من تمام عمرم ترسو بودم
دانلود رمان عشق سخت صفحه 52
اما این بار بدنم و شهوتی که در آن بیدار شده بود
به سرم زده بود. من
از این شهوت بسیار رنج کشیده بودم.
من می خواستم
آن را به طور واقعی تجربه کنم، نه اینکه فقط آن را تصور کنم. آب دهانم را قورت دادم
و بوسیدم
. دکتر
احمدی به آرامی سرش را تکان داد و
لبخند کمرنگی زد و سوئیچ را از کشویش برداشت.
رو به من
کرد و گفت:
تو سیاهی بیست… ننشین تا من بیام
…
صفحه 53
#عشق_سخت
به دست دکتر احمدی نگاه کردم و کلید داخل آن را
می خواستم روی نت باشد و سوئیچ را بگیر،
اما نمیتوانستم دستم را بلند کنم،
داشتم به سوییچ نگاه میکردم.
دکار احمدی گفت
–
از جا پریدم
و نگاهش کردم. نگاهش نافذ و متفاوت بود. یعنی
هوس بوده؟ این اولین بار بود که
چشمانت را می دیدم. لب زدم
– سام
ریمیت
…
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 54
ابروهایش بالا پرید…
سوئیچ را به آرامی در کشویش برگرداند.
کاغذها را مرتب کرد و گفت
– خوب … کجا بودیم؟
من فقط به آن نگاه کردم.
یعنی تموم شد؟
آیا شانس من برای تجربه تمام شده است؟
حس عجیبی از ناامیدی تمام وجودم را فرا گرفت.
نمی توانستم نفس بکشم.
کیفم را برداشتم و به سمت در رفتم
رادکت احمدی پشت سرم. گفت
– وایسا دیبا.
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 55
اما من متوقف نشدم
. تقریباً
به سمت دفترم دویدم.
به آرامی به سمت در رفتم ، اما وقتی از در دویدم، به سمت
آسانسور
دویدم
. او نیامد.
چند بار دکمه را فشار دادم.
بالاخره در طبقات 8 و 9 و 10 اتفاق افتاد
. من
طبقه 5 بودم، بخش روانپزشکی باز شد و انگار
داشتم آب یخ میریختم
. دانلود رمان عشق سخت | صفحه 56 منتظر آسانسور بودم،
با
عجله از
پله ها دویدم ،
نمی دانستم از چه چیزی فرار می کنم،
شاید داشتم از خودم و شکستم فرار میکردم،
نفسم
بند میومد تا رسیدم به پا،
نفس عمیقی کشیدم تا برم، وقتی در آسانسور باز شد،
برای من بود که
اومد سمتم و گفت
– بیا. .. نمیتونم کمکت کنم …
از کنارم رد شد
دستش سیاه بود و
پاهایم قفل شده بود
. دانلود رمان عشق سخت | صفحه 57
رو به من کرد و گفت
– عزیزم… فرار به تو کمکی نمی کند. بیا،
نباید می گفتم که سوار ماشینت
کمک می کند؟
اما مغزم
در
آن لحظه کار نکرد
، تمام منطق و احساساتم با ترس و هیجانی که
درون من بود رفتم پشت
دکتر احمدی
.
نشست جلو
دانلود رمان عشق سخت. صفحه 58
داخل این فضا شیشه ها تقریبا دود گرفته بود
نیمه تاریک پارکینگ نمی توانست و دو قدم
دورتر از ماشین
ایستادم .
خوب دیده شود فقط میخوام
برات بفرستم فقط میخوام برات بفرستم تو باعث شدی احساس پوچی کنم
اگه نمیخوای پس چی؟
برادر دکتر احمدی پیش شما رفت و گفت
– دیبا!
رفتم کلانتری و سوار شدم
پنجره را بالا گرفت و گفت
رمان عشق ایش سهد را دانلود کنید. صفحه 59
–
ترس بد نیست، اما نباید.
تصميم گرفتن.
با این کار ماشین را روشن کرد.
گفتم
: اینجا ترس مانع از تصمیم گیری احساساتم شد!
چون اگر نبودم همین
الان روی
صندلی
عقب نشسته بودیم
.-من نمیتونم نظر بدم. ی خودت باید بکی کدوم
تصمیمت هیجانیه . ن چون خودت میدوت برای هر
فکری چقدر زمان گذاش رن. تو دلم خالی شد.
ی منظورش این بود تو که میکی سالهاست منتظر تجربا
ر این احساسات! ر الان چرا ازش ترسیدی و عقب رفن. ن د ن صدای صر ر بان قلبم تو شم مت ی با صدات که به زور در میومد گفتم
-واقعا با تخیلات من خیلی فرق داره شی تکون دادو گفت
-همیشه همینه اما گاهی ر واقعیت شتین تره.
دلم از اضطراب پیچید
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 61
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~صورتمو با دستم گرفتمو گفتم -آره اما اینجا نه! ر ن شما مشاور منی. نمیخوام یه کار احمقانه کنم.
منتظر بودم جواب بده اما به جای جواب دستشو گذاشت روی رون پام. حسم اون لحظه شبیه ذوب شدن بود ذوب شدن تو یه دریای داغ و پر از لذت ر ن شک نداشتم دیگه شورت که خوبه خیسی بی پام به
شلوار جینمم رسیده
ر دکت احمدی با انگشتاشفشاری با پام داد ر ن دستشو رو رون پام بالا و پائی کرد
داخل رون پامو دست کشیو دستشو آروم بالا برد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 62
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~زیر لب گفت -اگر لمست نکنم احمقانه است … دستشو از رو
ر ن شلوار جی ر ن بی پام کشیدو گفت – خیسی ر شک ندارم حسات …
آروم دستشو برد رو شکمم و سعی کرد دکمه اولو باز کنه
فرو رفته بودم تو صندلی خشک شده بودم
ر ن قلبم تو شم متدو بدنم چنان تحریک شده بود که
انگار وسط یه معاشقه بزرگ بودم نه لمس شدن از رو شلوار
ر ن مغزم داد مت ن د داری چکار میکن دیبا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 63
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~اما احساسم و شهوتم خفه اش میکرد درست لحظه ای که دکمه اول شلوارمو باز کرد دستشو برداشت دستشو برداشتو من نفس گرفتم دستش نشیت رو فرمون و تازه نگاه کردم یادم اومد وسط رانندگیه.
البته بود چون پیچید تو پارکینگ یه مجتمع . رفت یه طبقه
ر ن پائی و تو یه فضای دنج رو با دیوار پارک کرد فقط داشتم سعی میکردم نفس بکشم . هنوز به صندلی جسبیده بودم ر خته به دیوار رو با رومون
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود رمان عشق سخت | صفحه 64
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان عشق سخت»
بسیار زیبا بود