درباره رابطه عاشقانه یک دختر و پسری است که شخصیت پسر قصه ما بر خلاف ظاهر زیبا شخصیتی بی رحم دارد اما دختر بر خلاف نام بزرگ و نخبه بودنش مانند آهویی میماند که این دو به طور اتفاقی بر سر راه هم قرار میگیرد و …
دانلود رمان پرواز ققنوس
- بدون دیدگاه
- 3,986 بازدید
- نویسنده : زهرا
- دسته : مافیایی , ایرانی , عاشقانه
- کشور : ایران
- صفحات : 1083
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- مشخصات
- نویسنده : زهرا
- دسته : مافیایی , ایرانی , عاشقانه
- کشور : ایران
- صفحات : 1083
- بازنشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- باکس دانلود
دانلود رمان پرواز ققنوس
- رمان اصلی بدون حذفیات
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- آنلاین
دانلود رمان پرواز ققنوس
ادامه ...
# آشنایی #
عزیزم، اصلا میدانی چطور بزدل باشی؟
من افسار گسیخته و یاغی بودم، به خاطر بزرگی شانههایشان،
! هیکلت درست کار نمیکنه! !! !! !! !! !!
من آغوش مردونه ات رو
تو و قدرت مردونه ات
تو و آن لبخند که از تبسم پشتتان که مرا اسیر میکند ایمن است،
این کار را کرده است
چشمان ویژت و بوی مردونه ات
من به خاطر وفاداریت
تو نگهبان مرزها بودی اما تبدیل به محافظ قلبم شدی
مرا از شما دزدیدند
جلوی چشمای من
چشمانی که جذابیت مردانگی شما را درک میکنند،
این کار را کرده است
شما آتش گرفتید هرم آتش بدن شما را احاطه کرد
و رای مخالف …
از صمیم قلب
خاکستر خاکستر سوزان.
و ققنوس زیر بالهات تبدیل به سیمرغ من شد.
… من تبدیل شدم به
تو …
پرواز کردی؟
عادت مطبخها اینست که بسوزانند و پرواز کنند، و من حاکم.
به صورت یک موجود درآمدهام؛
فرار فینیکس! !! !! !! !! !! !
یک
، ای الهه ” ” برایم از هرقدر چشمه که بدانها آگاهی سخن
برخاستم
من آدم شکستخوردهای نبودم اگرچه این
… ورود
شالم از روی میز، کتم از روی مبل و قلبم،
قلبم از خاطرات درهم شکسته و تباه شده،
گوشی را برداشتم. نگاهی بیاعتنا به او انداخت و توجهی به ترکها نکرد.
زشتی او همچون خار در چشمانم بود، بدون عشق.
. عشق رو گذاشتم توی سینه م
این قلب … این بدن ملعون منو به اینجا کشید
دنبالش گشتم و مغزمو پیدا کردم
کجا گذاشتمش؟ این مهمترین بخش مغز بود کجا گذاشتمش؟ ! پیداش کردم
سرم را از انبار رنجهای خود بیرون آوردم و در دستم نگه داشتم.
خیلی کثیف بود
دست، گرد و خاک صورت، روی سرش افتاده بود.
من برش داشتم و بعد گذاشتمش تو جمجمهام
تونستم با محیط اطرافم کنار بیام
تماس بگیر
من همیشه خدا به من لک زده و کیف آبیم را برداشته و رفته ام
شانههایم را بالا انداختم و بدون اینکه به او نگاه کنم خانه را ترک کردم.
من بالا آوردم با تمام قدرت و مغزم تسمه شلوارم را فشار دادم،
داشت پر میکرد، بهت هشدار داده بودم
یادم بنداز، دوباره به انبار گزارش میدم
چسب محکمی به دهانم زدم و چیزی از دهانم بیرون نیامد.
من به این مرد بدبخت یک کلمه هم نگفتم … او حق داشت.
دستهایم را روی زانوهایم گذاشتم و ایستادم، نفسهای عمیقی کشیدم.
خودم را کشیدم و بعد برای همیشه آنجا را ترک کردم.
! فرار کردم! !! !! !! !! !!
دستا رو بذار تو گوشم و آهنگ رو پخش کن
این کار را کردم و بدون توجه به صدای شهر راه افتادم.
خواننده سعی کرد مرا بکشد و من خودآزاری هستم
حالم از دنیا به هم میخورد. من باید خودم رو مجازات میکردم
این رسمه من بود این کینه نبود بلکه چه بدخواهی بود!
… رگ خواب این قلب ”
# دو #
شکافهای قلبم در دست شما است
شکست تو من بودم با یه لبخند
به ابرها،
” خودت رو با یه قطره اشک آتش نزن
درست اینجا، درست در همین نقطه، قلبم به تپش افتاد. مو
او خودش را کشید و بعد مرد.
مجازات شد
تو تحمل ”
خوش آمدید.
تو اندوه هیچکس را ندیدی
با این آرزو
که اجتنابناپذیر است
یه خواب آروم فقط یه رویاست
. مغزم پر بود پنجرهها باز است و همه چیز تازه است.
فهمید
باید تمومش میکردم
من … من بد بازی را از دست داده بودم. خواننده میخواند، مغزم ارتباط پیدا کرده بود، اما من …
به اولین ماشینی که دیدم رسیدم
او حتی به اطراف نگاه هم نکرد، چیزی برای دیدن نداشت.
! هیچی نبود
کیفم را در دستم نگه داشتم و گفتم:
فرودگاه
من داشتم … باید میرفتم
از نقطهای که شروع کردم تموم میکنم
من آن را تحویل دادم
۳
با صدای بلند پتو را از رم دور کرد
گفتم:
لعنت به قبر همه معلمها و خدا
جوگیر ملت
با بدبختی چشمانم را باز کردم
. آوری “از تخت بلند شد” با چشمهایم لبه شلوارم را کشیدم
من رفتم به سمت مراسم با خماری
ولی زیر لب غر میزدم:
کارخونه تولید مواد حیوانی آتش میگیره… خونریزی، علی و خدا من
وقتی باد میاد از زمین درش بیار
اضافه کردم:
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
توییتر